بخش دوم/ سردار معروفی در گفت‌وگو دفاع پرس:

فیلم شیار 143 مرا به یاد لحظه دیدار می‌اندازد/ هفت ساعته صاحب شناسنامه شدم

وقتی نوبت به اردوگاه ما رسید تا به آغوش خانواده‌های خود بازگردیم، بنده را به بهانه نتراشیدن محاسن آزاد نکردند و تنها و مستاصل در اردوگاه ماندم.
کد خبر: ۲۵۴۷۵
تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۷:۵۸ - 20August 2014

فیلم شیار 143 مرا به یاد لحظه دیدار می‌اندازد/ هفت ساعته صاحب شناسنامه شدم

به گزارش دفاع پرس، رزمندگانی که در جنگ تحمیلی بار اسارت را به دوش کشیدند روزهای سختی را سپری کردند و شکنجههای بسیاری را متحمل شدند. برخی از آنها همچون سردار حسین معروفی اصلاً باور نداشتند که روزی به ایران بازمیگردند.

در بخش اول گفتوگو با سردار "حسین معروفی" معاون فرهنگی نیروی زمینی سپاه که در دوران دفاع مقدس مسئولیت فرماندهی گردان 405 لشکر 41 ثارالله را برعهده داشت، به موضوعات مختلفی از جمله نحوه اسارت و چگونگی برخورد بعثیها با اسرای ایرانی پرداختیم.
 بخش اول این گفتوگو را میتوانید در اینجا بخوانید.

بخش دوم و پایانی گفتوگوی خبرنگار دفاع پرس با این آزاده سرافراز در ذیل آمده است.

صاف کردن سیم های خاردار

وقتی ما را به استخبارات میبردند علیرغم شکنجه با کابل، سیمهای خاردار را به ما میدادند تا آنها را صاف کنیم و خارهای آن را از بین ببریم. برای این کار به ما انبردست هم نمیدادند!

در تابستان زیر آفتاب و در زمستان ما را در سرما نگه میداشتند تا به یک نحوی ما را اذیت کنند. حتی با لخت مادرزاد کردن برخی از اسرا شکنجههای روحی هم میدادند.

تلویزیون بلای جان

اگر صدام در روزی بازدید داشت باید ما هم تمام زوایای آن را از تلویزیون دنبال میکردیم. فیلمهایی که بعثیها میگذاشتند و ما را مجبور به تماشای آنها میکردند واقعاً بلای جان بود؛ فیلمهایی که مستهجن بودند.

در اسارت دست به قلم شدم

50 سخنرانی صدام را به زبان فارسی تبدیل به کتاب کردم. البته از طریق مطالعه مجلات منافقین نیز الهاماتی برای تدوین این کتاب گرفتم.

در اسارت زندگی میکردم، چون به هیچ وجه امیدی به بازگشت به ایران نداشتم. البته ناامیدی اصلاً خوب نیست، ولی شرایط این طور اقتضا میکرد که تحت عملیات روانی دشمن قرار نگیریم. برای مقابله با بعثیها هیچگاه نام ایران را به تنهایی بهکار نمیبردیم و میگفتیم جمهوری اسلامی ایران!

توکل و توسل رمز موفقیت آزادگان

در دوران اسارت بحث معنویت، توکل و توسل بسیار پررنگ بود. ما قرآن نداشتیم و اصلاً هم نمیگوییم که همه قرآن و دعاها را حفظ بودیم؛ حتی مهر هم نداشتیم برای اقامه نماز؛ اما همت برای حفظ صیانت و ارزشهای الهی، دوستان ما را ترغیب کرد تا مهر برای نماز درست کنیم. از طرفی هم بچهها شروع کردند سورههای کوچک قرآن را نوشتند و حتی برخی از ادعیه را هم روی کاغذ آوردند.

جداره داخلی سیگارها را بهعنوان کاغذ درست کردیم و مغز گرافیتی بین باطریهای چراغ قوه را هم تیز میکردیم تا از آنها بهعنوان قلم استفاده کنیم. از این طریق کار نشر ادعیه و قرآن در اردوگاه توسعه یافت. اما دشمن تنها بهدنبال این بود که نماز جماعت برگزار نشود و اسرا برای قرائت زیارتنامهها دور هم جمع نشوند.

نگهبانی می دادیم تا زیارت عاشورا بخوانیم

وقتی دیدیم که بعثیها نمیگذارند زیارت دستهجمعی بخوانیم، بچهها نگهبانی میدادند تا بتوانیم زیارت عاشورا بخوانیم. عراقی ها مدام ما را تحت نظر داشتند؛ بنابراین تصمیم گرفتیم تشکیلات زیرزمینی راهاندازی کنیم تا در زمینههای اعتقادی، سیاسی و حتی نظامی مشغول فعالیت شویم. در مسائل نظامی طرح داشتیم و جاسوسان را نیز شناخته بودیم.

فرار از اردوگاه

ما در اردوگاه الرشید منطقه نهروان دو طرح داشتیم ولی موفق نمیشدیم، لایههای نفوذناپذیر این امکان را به ما نمیداد. معمولاً دو سه نفر بودیم که با هم برنامهریزی میکردیم.

به عراقیها گفتم آزادی و اسارت یک تکلیف است

زمانی که آمدند به ما اعلان آزادی کنند 19 شهریورماه بود و از ما خواستند جشن آزادی بگیریم. اما ما گفتیم که وظیفهای برای جنگیدن داشتیم و جنگیدیم و اسارت هم کشیدیم. حالا خدا خواسته ما را آزاد کند و آزاد میشویم. اما در روز مقرر همراه با دوستان آزاد نشدم و عراقیها بنده را به بهانه نتراشیدن ریش نگه داشتند. همه به ایران برگشتند ولی بنده را در داخل یک قفس گذاشتند. به خاطر همین فکر نمیکردم هیچ وقت آزاد شوم. این اتفاق روز بعد یعنی 20 شهریورماه افتاد و مرا مجبور کردند که محاسن خود را بتراشم.

7 ساعته شناسنامه دار شدم

صلیب سرخ به اردوگاه آمد و از ما دعوت کردند که به هر کشوری میخواهید پناهنده بشوید ولیکن ما تنها ایران را انتخاب کردیم. با این تفاسیر تا ساعتی که در مرز ایران تحویل نیروهای جمهوری اسلامی شدیم 7 ساعت طول کشید. یعنی ما تنها 7 ساعت اسیر ثبت نامی بودیم ولی تا قبل از آن جزو مفقودین بودیم.

نقش اول فیلم شیار 143 مرا یاد لحظه دیدار میاندازد

هیچگاه یادم نمیرود وقتی را که میخواستیم به ایران بیاییم. واقعاً آن شرایطی که همسرم پیش آمد مرا یاد صحنه فیلم شیار 143 میاندازد که نقش اول فیلم آن سردرگمی را در چهره او میبینیم. در شب اکران این فیلم واقعاً گریههای همسرم را دیدم که یاد آن روزها افتاد.

زمزمه اللهم فک کل اسیر

یکی از دعاهای پایهای و ثابت من اللهم فک کل اسیر است. به جرأت میگویم که هیچ کسی جز آزادگان اسارت را نمیفهمد. در بصره معرفتم نسبت به کربلا و حضرت زینب به درجه عالی رسید. در طول دوران اسارت بیشتر توانستم از سختیهای امام موسی بن جعفر(ع) و امامین عسکرین(ع) پی ببرم که چه اتفاقی افتاد.

پیروز واقعی جنگ

برنده واقعی جنگ مردم ما بودند که هشت سال جانانه دفاع کردند. جنگ بر ما تحمیل شد و ما فقط دفاع کردیم. ما در پی تعقیب و تنبیه متجاوز بودیم، چراکه انقلاب، ملت و ارزشها و خاک ما مورد تهاجم قرار گرفته بود.

امروز دست ما در مقابل جوانان پر است؛ هم در حوزه معرفت و استعداد، هم در حوزه فناوری و سیستم دفاعی جلو هستیم. دشمن محاسبهگر است و میداند که آغاز جنگی دیگر علیه ما برایش مقرون به صرفه نیست. ما این اقتدار و نوان بازدارندگی را به برکت خون شهدا و مقاومت ملت بهدست آوردهایم.

 

گفتگو از مجتبی برزگر

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها