شهیدی با آرزوی راه‌اندازی اردوی جهادی در سوریه

شهيد «شفيعی» از نيروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود كه سال 94 در «حلب» سوريه به شهادت رسيد و طی روزهای اخير در تبادل پيكرهای مطهر شهدای لبنانی و ايرانی، پيكر وی نيز به ميهن بازگشت.
کد خبر: ۲۵۶۴۶۶
تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۶:۰۰ - 10September 2017
به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، شهيد «شفيعی» از نيروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از جهادگران عرصه خدمت‌رسانی در مناطق محروم كشور بود كه سال 94 در «حلب» سوريه به شهادت رسيد و طی روزهای اخير در تبادل پيكرهای مطهر شهدای لبنانی و ايرانی، پيكر وی نيز به ميهن بازگشت.

محمود شفيعي از سال 80 مشغول فعاليت‌هاي جهادي در مناطق محروم غرب كشور بود. به‌گونه‌اي كه در كنار فعاليت‌هاي عمراني از فعاليت‌هاي فرهنگي‌ـ‌تربيتي در قبال مردم منطقه و نيروهاي جهادي همراه خود غفلت نمي‌كرد. همچنين در طول مدت مبارزه با تروريست‌ها در سوريه رسيدگي به اوضاع زندگي محرومان سوري دغدغه ايشان بود و حتي به‌صورت شبانه به همراه همرزمانش براي محرومان منطقه وعده غذايي آماده مي‌كرد. خيلي دوست داشت اردوي جهادي را در سوريه به راه بيندازد و تلاش خودش را براي تحقق خواسته‌اش ادامه مي‌داد.

شهيد محمود شفيعي علاوه بر فعاليت‌هاي فرهنگي‌ـ‌تربيتي در اسلامشهر و فعاليت‌هاي مستمر جهادي در كرمانشاه چندين سال نيز در شهرستان پيشوا مشغول فعاليت‌هاي فرهنگي‌ـ‌تربيتي بود. شهيد شفيعي براي مبارزه با تروريست‌هاي تكفيري دو بار به سوريه اعزام شد و در تاريخ 29 آذر 94 در حلب و با اصابت تير به پا و سرشان به شهادت نائل شد و پيكرشان به دست دشمن افتاد.

همسر شهيد ماجراي رفتن شهيد شفيعي به سوريه را چنين بيان مي‌كند: «اسفند ۹۲ اولين اعزامش به سوريه بود و در تاريخ ۲۵ ارديبهشت ۹۳ از سوريه بازگشت ولي به خوبي از چهره‌اش مي‌شد فهميد كه از رسيدن به آرزوي هميشگي‌اش باز مانده است.  به من مي‌گفت: رقيه خانم، چون شما دلت راضي نبود من برگشتم. بايد به زودي رضايت قلبي شما را به دست آورم تا شهيد شوم. قبل از رفتن با اينكه اهل نوشتن نبود، از من درخواست كرد كه وقايع هر روز را در دفترچه‌اي يادداشت كنم و من هر روز دلنوشته‌هاي خودم را با او در ميان مي‌گذاشتم. زماني كه بازگشت همان شب از من درخواست كرد دلنوشته‌ها را به او دهم و با خواندش دائم مي‌گفت من را شرمنده كردي خانم جان. دلنوشته‌ها را خواند و زار زار گريه كرد.»

شهيد شفيعي در سفر آخرش به مشهد سه دلنوشته در قالب نامه براي همسر و دو دخترش مي‌نويسد و از همسرش قول مي‌گيرد تا شب اول بعد از اعزامش به سوريه بخوانيم. دلنوشته‌هاي شهيد بوي بهشت مي‌داد و هر آنچه لازم بود را در نوشته‌هايش به دو دخترش سفارش كرده بود. شهيد هنگام خداحافظي خطاب به دختر بزرگش، فاطمه مي‌گويد: به همه بگو باباي من مرد بود، مرد.

تمام اين سال‌هاي بدون پيكر براي خانواده به سختي گذشت. آنها بدون هيچ نشاني به دنبال محبوبشان مي‌گشتند و چقدر اين دو سال برايشان سخت گذشت. اما حالا شهيدشان مزار دارد و آنها براي رفع دلتنگي‌ها و درد دل كردن‌ها مي‌دانند جايي براي رفتن دارند. آنها پس از دو سال به گمشده‌شان رسيده‌اند و خوشحالند. مادر شهيد بر سر پيكر فرزندش مي‌گويد: «مادر! ما را سربلند كردي. مادر جان! به ديدنت آمده‌ام. دخترت از سوريه به ديدنت آمده است. گريه‌هايم را هديه به حضرت زينب(س) و علي اكبر(ع) حسين مي‌كنم. پسرم نام ما را زنده كردي. ما را سرفراز كردي.» حاج محمود در شب شهادت امام حسن (ع) در حلب سوريه وصيتنامه‌اش را نوشت كه در بخش‌هايي از آن چنين آورده است: «مدافع حريم ولايت كسي است كه مستمر با تلاش و كوشش مضاعف و با همدلي و همزباني، با عزم ملي و مديريت جهادي در پي آفريدن حماسه فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي باشد. رهبر عزيزمان فرمودند كه فرهنگ آن چيزي است كه من حاضرم جانم را برايش بدهم. كار فرهنگي كاري است كه تأثير و تغيير در رفتار انسان‌ها بگذارد. لذا برترين چيز را آن ديدم كه با نگرش عميق در ابعاد مختلف سبك زندگي خود پالايشي گسترده انجام دهيم و در حد توان سعي در تغيير آن و نيل به سبك زندگي ائمه اطهار(ع) داشته باشيم. در همه عرصه‌ها اخلاق، اعتقادات، سبك زندگي روزمره، سياست، فرهنگ، حجاب، علم‌اندوزي، اقتصادي، تفريح، ورزش، خوراك، پوشاك و...»

منبع: روزنامه جوان
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار