او پس از آغاز جنگ تحمیلی به همراه خانوادهاش به شهر اسلامآباد غرب مهاجرت کرد و در آنجا به ادامه تحصیل مشغول شد و به دلیل علاقهاش به جبهه چندین بار جهت اعزام مراجعه کرد اما به دلیل سن کمی که داشت پذیرش نمیشد.
شهید سلیمانی در بسیج دانشآموزی ثبت نام کرد و پس از مدتی با تلاش فراوان موفق شد به آرزوی دیرینه خود دست یابد و به جبهه اعزام شود.
وی در عملیاتهای منطقه کردستان شرکت کرد و در جبهههای غرب و جنوب حضور چشمگیری داشت و پس از عملیاتها در سنگر مدرسه مشغول تحصیل میشد.
او به خاطر عشق به شهادت و رسیدن به معبود لحظهایی آرام نداشت و میپنداشت که باید به ندای حسین زمان لبیک گفت و دین خدا را یاری کرد به همین دلیل بارها کردن مجدد درس به جزیره مجنون اعزام شد.
شهید سلیمانی شاخصه جالبی دارد که به دلیل صوت زیبای او در قرائت قرآن و اذان و البته تیره بودن پوستش به بلال جبههها معروف شده بود.
وی در عملیات پیروزمندانه کربلای 5 در شلمچه به آرزوی دیرینه خود که شهادت و پیوستن به لقا خدا بود رسید.
فرازی از وصیتنامه
شهید علیاشرف سلیمانی
... اما شهادت هجرت است از دنیای فانی به دار ابدیت و به حقیقت همان مرگ آگاهانه است که لایق مردان خداست که انسان آن را اختیار کرده است و به راستی رفتن از این راه، بریدن دل از تمام امیال و هوسهای ظاهر فریب است. حقا که چه دزدان و راهزنان سفاکی در این راه هستند.
شهادت یک معامله است بین خدا و خلق خدا، یعنی انسان و شهید به منزله میوهای است، از یک درخت زمانی میوهای را میچینند که کامل و رسیده باشد نه مانده و گندیده گردد، میوه گندیده و نارس خریداری ندارد و شهید خریدارش خداست.
حدیثی از پیامبر (ص) است که میفرماید: «چون آخرالزمان فرا رسد، شهادت خوبان امت مرا گلچین خواهد کرد.» و اما من که اعتبار شهادت را ندارم؛ ولی امیدوارم که امام حسین (ع) مرا شفاعت کند و من خود را لایق شهادت نمیدانم.
و به عنوان کسی خود را مشتاق شهادت میداند، شهادت برایم بسی گواراتر است از آب خنکی که تشنهای به آن میرسد. شهید با اولین قطره خونی که از بدنش بر زمین میریزد تمام گناهانش پاک میشود.
انتهای پیام/