به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، در فروردین ماه سال ۱۳۳۸، در یک خانواده مذهبی در تبریز به دنیا آمد. وی سه خواهر داشت. در 14 سالگی پدرش را در اثر عارضه قلبی از دست داد و خود، سرپرستی خانواده را به عهده گرفتند.
شهید زوار روزها قالی بافی کرده و شبها در مدرسه شبانه ادامه تحصیل داد تا دیپلم گرفت. در سال ۱۳۵۸ استخدام کارخانه کبریت سازی تبریز شد و همزمان در همان سال ازدواج کرد. ثمره ازدواجشان دو دختر به نام های سمیه و مریم شد.
به علت جدیت ایشان با سن کم، طولی نکشید به سمت مسئول بسیج کارگری منصوب شد. به علت داشتن روحیه جهادی در سال ۱۳۶۱ وارد نهاد مقدس سپاه شد و بعد از مدت خیلی کمی به فرماندهی سپاه فرودگاه تبریز انتخاب شد.
در این مدت شهید بزرگوار در جبههها و عملیات مختلف شرکت داشت. شهید زوار در سال ۵۹ در ۲۶ آذر ماه در قالب گروه شهید چمران در اولین دوران حضورش در دفاع مقدس در عملیات ایذائی در جبهه کرخه کور، به همراه فقط ۵۲ نفر از همرزمانش شرکت و به یک تیپ تا بن دندان مسلح تک زدند و تعداد قابل توجهی از ادوات و نیروهای دشمن را از بین بردند. در این تک، شهید زوار، نقش تعیین کننده و روحیه بخشی داشت. چون عملیات ایذایی بود، تصرف سرزمین و آزاد سازی منطقه بدلیل نبود آتش پشتیبانی و امکانات ممکن نبود و نیروها با عقب نشینی تاکتیکی به مقر اولیه باز گشتند. این عملیات در اسناد جنگ ثبت شده و تأثیر زیادی در روحیه و کسب تجارب جنگی داشته است. وی سرانجام در دی ماه سال 65 در منطقه شلمچه به شهادت رسید.
در ادامه وصیت نامه این شهید را می خوانیم.
«بسم الله الرحمن الرحیم
با حمد و سپاس بر خداوند تبارک که مرا هدایت کرد و از ظلمتها رها شده و به نور رسانده و صلوات و سلام بر پیامبر عظیمالشان خاتمالمبین حضرت محمد (ص) و ائمه طاهرین علیهمالسلام و سلام بر حضرت مهدی(عج) و درود و سلام به نائب بر حق مهدی خمینی بت شکن رهبر مستضعفین عالم.
بارالها! بنده نالایق تو هستم و غرق گناه, خداوندا وقتی به گذشتهام میاندیشم فقط آن گناهانی که یادم هست نه آنهایی که به تبع فراموشکاری از یاد بردهام بر خودم میلرزم، که خدایا چقدر نافرمانی، چقدر گناه, چقدر ظلم بر نفس خود.
معبودا! اگر امید به رحمت تو نبود شایسته است که از غم گناهان و از غم نادانی بسوزم و نابود شوم,
ولی پروردگارم هرگز از رحمت تو ناامید نیستم زیرا گناهیست کبیره.
خدایا شکر میگذارم تو را، که مرا به راه اسلام هدایت کردی. شکر میکنم تو را که همیشه نعمات دنیوی و اخروی را شامل حالم گردانیدی.
خدایا! غرق در نعمتم اما مثل ماهی در آب هستم که نمیدانم. پروردگارا چقدر میتوانم شکر گذار این نعمت باشم، نعمت اسلام, نعمت پیامبران الهی، نعمت ائمه معصومین, نعمت امام حسین(ع). خدایا از تو سپاسگزارم که برایم علی(ع) و حسین (ع) شناساندی، حسین مظهر انسانیت و انسان کامل، حسین نشان دهنده راه من و من عاشق او و راه او.
طاغوت بر ما حکومت میکرد, غرق در فساد بودم, غرق در تباهی, غرق در فرهنگ بیگانگان. خدایا استعمار بیگانه بر همه احوال کشور و اجتماع و زندگی خصوصی و فردی و خانوادگی ما رسوخ کرده بود و در منجلاب نابودی قدم میزدم، میرفتم تا در باتلاق جهل و شهوت و حیوانیت غرق شوم اما خداوندا تو بودی که مردی را از سلاله ابراهیم، مردی روشن فکر و هدایت گر، مردی که درد مستضعفین را میدانست, مردی که دلش برای جوانان وطن میتپید؛ برای هدایت ما به سبب گریهها و مصیبتها قتلها و کشتارهایی که مسلمانان غریب به ۱۴۰۰ سال کشیدهاند، به ما عطا کردی. شاید بتوان گفت یکی از بزرگترین نعمتهایی که برایم عطا کردی نعمت حضور در این جبههها و نعمت جهاد فی سبیل الله باشد؛ نعمت آشنا شدن با این بسیجیها با این پاسداران اسلام. از روزی که وارد جبهه شدم حس کردم وارد دانشگاهی شدهام وشروع به خواندن و نوشتن کردهام. درس این دانشگاه انسانیت و مصونیت و خودسازی و ایثار و از خود گذشتگی و در نهایت شهادت است.
و اما خدای من! وقتی به این فکر میافتم که شهادت را نصیبم نمایی اصلا باورم نمیشود چون لایق نیستم؛ کسی که غرق در گناه بوده است چگونه مقامی که رهبرمان در بارهاش میفرماید شهید از همه افراد افضل است، نصیب من گردانی. مگر اینکه تو همیشه چراغ راه من باشی و لذا این فیض بزرگ که عاشق آن (شهادت) هستم بهرهمند گردانی.
و اما مادر عزیزم: مادر عزیزم از اینکه نتوانستم حق فرزندی را به نحو احسن و آن طور که شایسته زحمات شبانه روزی چندین و چند ساله تو باشد عذرت میخواهم. خودم بهتر میدانم فرزند خوبی برایت نبودم، لذا از تو حلالیت میطلبم چون بهشت زیر پای مادران است. از تو خداحافظی میکنم انشاءالله در آن دنیا رو سفید پیش حضرت زهرا (س) همدیگر را زیارت میکنیم. همسرم منیر و سمیه و مریم, خواهرانم را اول به خدا و دوم به شما میسپارم.»