کودک و نوجوان (3)؛

تشریح ویژگی‌ها و کارکردهای پلاک برای کودکان در «اسم من پلاک است»

«اسم من پلاک است» نام یکی از داستان‌های مرتضی سرهنگی است که برای کودکان به نگارش درآمده است. این کتاب تلاش دارد تا با بیانی کودکانه، پلاک را با تمام ویژگی‌ها و کارکردهایش برای بچه‎‌‌‌ها معرفی کند.
کد خبر: ۲۶۱۲۸۶
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۳۹۶ - ۰۸:۳۴ - 10October 2017
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، «مرتضی سرهنگی» چهره برجسته ادبیات پایداری است. علاوه بر نویسندگان و ناشران حوزه ادبیات دفاع مقدس، بسیاری از مخاطبین این حوزه به واسطه فعالیت‌های گسترده وی، با این چهره خوش‌نام ادبیات فاخر دفاع مقدس آشنا هستند.
 
سرهنگی کارش را در روزهای آغازین دفاع مقدس در نشریات با انجام مصاحبه با رزمنده‌ها شروع کرد. وی علاقه‌مندی به کتاب و نویسندگی را مربوط به دوران کودکی می‌داند. سرهنگی اهمیت ادبیات دفاع مقدس را به خوبی می‌داند و از این رو در عرصه ادبیات کودک و نوجوان نیز ورود پیدا کرده و رسالت مهم خویش را به انجام رسانده است.
 
«اسم من پلاک است» نام یکی از داستان‌های سرهنگی است که برای کودکان به نگارش درآمده است. این کتاب تلاش دارد تا با بیانی کودکانه پلاک را با تمام ویژگی‌ها و کارکردهایش برای بچه‎‌‌‌ها معرفی کند.
 
«اسم من پلاک است» ویژگی‌ها و کارکرد پلاک برای کودکان 
 
در بخشی از این کتاب آمده است:
 
 «اسم من پلاک است. قطعه‌ی فلزی کوچک و نازک هستم. به همین شکل که می‌بینی. چند عدد پشت سر هم روی بنده‌ی صاف من کنده کاری شده است. اگر دقت کنی، می‌توانی این عددها را بخوانی. راستش را بگویم؛ مرا به خاطر همین عددها ساخته‌اند.
 
می‌پرسی چرا؟ خوب اگر گوش کنی، برایت تعریف می‌کنم. لابد مرا دیده‌ای؟ من با زنجیری که دانه‌های ریز دارد، مثل یک گردن‌بند ساده، از گردن سربازها آویزان هستم. اگر می‌گویم سرباز، به این خاطر است که هر کس لباس نظامی به تن دارد، خود را سرباز کشورش می‌داند.
 
حتی خلبان‌ها و غواص‌ها که در آسمان‌ها و دریاها  هستند. همه این سربازها صاحب یک پلاک‌اند. آنان هیچ وقت مرا از خودشان جدا نمی‌کنند، چون از عددهایی که روی من هست، شناخته می‌شوند.
 
وقتی در میدان جنگ، سربازی زخمی یا کشته می‌شود، این من هستم که با چشم گریان و صدای بلند می‌گویم؛ او کیست؟ نامش هستم که با چشم گریان و صدای بلند می‌گویم؛ او کیست؟ نامش چیست و از کدام لشکر است. این جور وقت‌ها نمی‌دانم چرا کسی صدای مرا نمی‌شنود.
 
سخت‌ترین لحظه‌های عمر من، وقتی است که گلوله‌ها از چپ و راست سربازم رد می‌شوند. من می‌ترسم یکی از این گلوله‌ها به من بخورد. می‌ترسم عددهایی که روی سینه‌ام کنده کاری شده است از بین برود و خوانده نشود.
 
انتهای پیام/ 121
نظر شما
پربیننده ها