رفیقدوست که اکنون 76 بهار از عمرش میگذرد، خاطراتش را در کتاب دو جلدی قرمز و آبی «برای تاریخ میگویم» به انتشار رسانده است؛ اما خاطرات او بدون شک بیش از این دو جلد است که برخی از خاطرات وی، ناگفتههایی است که با کنکاش در ذهن او میشود به دست آورد.
رفیقدوست که در زمان دفاع مقدس با عنوان «حاج محسن» شناخته میشد و هنوز هم دوست دارد، دیگران با این عنوان او را صدا بزنند، خاطرات و حرفهای بسیار نابی از نخستین روزهای تشکیل سپاه تا به امروز دارد؛ نهادی قدرتمند که دامنهی اثرگذاریاش منطقهای و بلکه جهانی است. وی همچنین حرفهای بسیاری در رابطه با خودکفایی در عرصه صنعت دفاعی دارد.
«حاج محسن» روزهای جبهه و جنگ که مسئولیت وزارت سپاه و پشتیبانی سپاه را بر عهده داشت، در کنار «برادر محسن» (سرلشکر محسن رضایی) و برادرهای دیگر سپاه، عملیاتهای غرورآفرینی را طراحی و مدیریت کردند که امروز آنان فرماندهان و پیشکسوتانی در لباس سبز پاسداری و با عنوان «سردار»ی هستند. سردار رفیقدوست میگوید: افتخار میکنم که پاسدارم و هر بار که در جمع نیروهای مسلح حضور مییابم، لباس سبز پاسداری را بر تن میکنم.
در ادامه، بخش سوم و پایانی گفتوگوی ما با سردار سرتیپ پاسدار «محسن رفیقدوست» وزیر سپاه در دوران دفاع مقدس را میخوانید:
دفاع پرس: از بین فرماندهانی که به شهادت رسیدهاند و فرماندهانی که اکنون در قید حیات هستند، کدام یک برای شما دوستداشتنیتر هستند؟
رفیق دوست: همه برای من دوست داشتنی هستند. فرماندهانی که به شهادت رسیدند، پیش از شهادت از خود گذشته و به خدا پیوسته بودند.
عاشق همه فرماندهان هستم
قبل از یکی از عملیاتهای دفاع مقدس کار خطرناکی کردیم و تمامی فرماندهان ارتش و سپاه که حدود 400 نفر بودند را با یک هواپیما به زیارت حرم امام رضا (ع) در مشهد مقدس بردیم. در هواپیما که نشسته بودیم، یکی از من پرسید: حاج محسن از بین فرماندهان کدامیک در عملیات بعدی شهید میشوند؟ به چهرهها نگاه کردم و در چهره دو نفر، نور خاصی را دیدم؛ یکی جعفرزاده فرمانده تیپ یزد و دیگری مهدی باکری فرمانده لشکر عاشورا بود.
همهی فرماندهان شهید برای من دوستداشتنی و عزیز هستند، البته با برخی از آنان بیشتر رفیق بودم. با شهید بروجردی از قبل از انقلاب آشنا و رفیق بودم. با شهید کلاهدوز نیز بسیار رفیق شده بودم. حسن باقری را نیز قبل از جنگ میشناختم و با وی رفیق بودم.
دفاع پرس: از فرماندهانی که الان هستند، چی؟
رفیقدوست: عاشق همهی فرماندهان هستم.
مسئول راهپیماییهای تاسوعا و عاشورای 57 زنان بودند
دفاع پرس: به نظر شما زنان در انقلاب اسلامی چه نقشی داشتند؟
رفیق دوست: در ابتدای انقلاب حضور زنان در مراسمها بیشتر از حضور آقایان بود یعنی مسئول راهپیماییهای تاسوعا، عاشورا و اربعین سال 57 زنان بودند. در آن راهپیماییها به خصوص در دو راهپیمایی تاسوعا و عاشورا اکثریت قاطع خانمها بودند اما تعداد مردها در راهپیمایی اربعین برابر بود.
مهرماه 57 که از زندان آزاد و وارد کارهای انقلاب شدم؛ در فعالیتهایی که داشتیم یک روز صبح مادری درب منزل ما آمد و گفت من دو تا پسر دارم، اینها را هم به راهپیمایی ببرید چون اینها روی رفتن ندارند برای اینکه از جوانان لاابالی آن زمان بودند؛ این دو جوان که با اصرار مادرشان در راهپیماییها شرکت کردند، به حدی متحول شدند که کفن پوش حضور مییافتند که در نهایت یکی از اینها در راهپیمایی و دیگری در دفاع مقدس به شهادت رسید.
دفاع پرس: آن زمانی که لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام تسخیر شد، شما چه مسئولیتی داشتید و کجا بودید؟
رفیقدوست: من آن وقت مسئول تدارکات سپاه بودم.
پشتیبانی سپاه از دانشجویان برای تسخیر لانه جاسوسی
دفاع پرس: چگونه در جریان این موضوع قرار گرفتید؟
رفیق دوست: قبل از اینکه دانشجویان آن حرکت را انجام بدهند، من و محسن رضایی اطلاع داشتیم و ما را جایی دعوت کردند که شهید محلاتی هم بود. در آن جلسه مطرح شد که دانشجویان قرار است، لانه جاسوسی آمریکا را بگیرند و شما باید پشتیبانی بکنید. وسایلی را هم که دانشجویان برای ورود به سفارت استفاده کردند، از تدارکات سپاه به آنها دادیم. همچنین تغذیه آن افرادی که وارد سفارت شدند و در آنجا ماندند تا پایان کار با ما بود.
بخش عمدهای
از بار اقتصادی جنگ بر دوش مردم بود
دفاع پرس: یکی از موضوعاتی که همچنان مورد توجه و بحث است، بودجه دفاع مقدس میباشد و گفته میشود برخلاف سخن امام راحل که جنگ در راس امور است، در دولت اینگونه نبود.
رفیق دوست: عدهای در دولت به جنگ معتقد نبودند و هر وقت که من به دولت میرفتم و گزارش میدادم، اولین سوالشان این بود که جنگ کی تمام میشود؟ اما بخش عمدهای از بار اقتصادی جنگ را مردم به دوش کشیدند، به طوری که اواخر جنگ خدمت امام رسیدم و گفتم: آقا ما به اندازه کافی تویوتا خریده و وارد کشور کردهایم و برحسب درخواست فرماندهی هم توزیع میکنیم اما مردم شهرهای مختلف کشور اصرار دارند که از ما تویوتا بخرند و به رزمندگان در جبههها اهدا کنند. آقا فرمودند: من اجازه میدهم شما تویوتا به مردم بدهید و با پول آن بروید اسلحه بخرید.
اما چرا جنگ به چنان سرنوشتی رسید؟ یک روز آقای هاشمی من را خواستند و گفتند: این دولت شعار جنگ میدهد اما تمام قد در جنگ نمیآید. جنگافروز اصلی هم تو هستی. آقای رضایی نقشهای میکشد و تو هم چیزی به او میدهی، اینجوری جنگ تمام نمیشود. تو برو در وزارتخانهات بنشین و دیگر کاری به جنگ نداشته باش. من میخواهم دولت را با جنگ درگیر کنم.
من رفتم. موسوی شد رئیس ستاد، بهزاد نبوی شد مسئول لجستیک، خاتمی شد مسئول تبلیغات، آقای روغنی هم شد مسئول بودجه و... تا این که منتهی شد به آن نامه کذایی و قطعنامه.
دفاع پرس: در رابطه با آن نامه که آقای رضایی تجهیزاتی را برای ادامه دفاع درخواست میکنند گفته میشود که آقای هاشمی از آقای رضایی خواسته بودند که لیست تجهیزات مورد نیاز را برای نخست وزیر بنویسند که آن نامه به امام رسید.
رفیق دوست: اول اینکه آن زمان من کنار بودم و در وزارتخانه نشسته بودم و بعدها آن نامه را دیدم. موارد ذکر شده در آن نامه غیرقابل تهیه شدن نبود اما زمان میبرد و دولت در تهیه آنها قدرت نداشت. اگر هم آقای هاشمی برده، با دولت مشورت کرده است.
اما اکنون من معتقدم که در بهترین زمان جنگ تمام شد. آن زمان ما در موضع ضعف نبودیم چرا که بلافاصله حرکت منافقین را در عملیات مرصاد پاسخ دادیم و به سرکوب هجوم مجدد عراق که با چندین لشکر به خاک کشورمان آمده بود، پرداختیم.
اگر بعد از فتح خرمشهر، آتشبس را قبول میکردیم هیچ چیز نداشتیم اما آن موقع که آتش بس را قبول کردیم، همه چیز را داشتیم و در حال قوی شدن بودیم.
هاشمی در تشکیل حکومت و قوام آن نقش ممتازی داشت
دفاع پرس: سال گذشته آقای هاشمی رفسنجانی دار فانی را وداع گفتند، نظر شما در مورد ایشان و نقششان در دفاع مقدس چیست؟
رفیق دوست: خیلی از ماها و پیرمردهای نسل اول انقلاب، انقلابی شده آقای هاشمی هستیم. امام هم به شدت آقای هاشمی را دوست داشت و قبول داشت. در تشکیل حکومت و قوام آن نیز آقای هاشمی نقش ممتازی داشت.
تا زمان حیات امام، چون امام خورشیدی در آسمان بود، بقیه ستاره هم نبودند. وقتی که امام از دنیا رفتند و حضرت آیت الله خامنهای به عنوان رهبر انتخاب شدند، مردم میآمدند و با ایشان بیعت میکردند. من در ادارهی آن دیدارها کمک میکردم و گاهی وقتها به بنده و امثال بنده نیز میگفتند برای مردم سخنرانی کنید. یک بار که جمعیتی از فارس و کهگیلویه و بویراحمد آمده بودند، حضرت آقا فرمودند که بنده بروم و سخنرانی کنم. من عقیدهام را راجع به امام گفتم که بعد از انبیاء (ص)، چهارده معصوم و شخصیتهایی همچون حضرت عباس و حضرت زینب، من فردی به کمال امام خمینی نمیشناسم. وقتی که تمام شد و خدمت آقا برگشتم، آقای انواری پرسید که راجع به امام غلو نکردی؟ آقا جوابشان را دادند و فرمودند: نخیر ایشان راجع به امام غلو نکردند، بلکه آن نفر قبلی که درباره من صحبت کرد، غلو کرده بود. در ادامه رهبری به نوری که در اتاق افتاده بود، اشاره کردند و فرمودند: مثل ما به امام، مانند مثل این ذرهها به خورشید است اما امروز که در جایگاه ولی فقیه هستم با قدرت وظایفم را اجرا میکنم.
لذا تا وقتی که امام بودند، هیچکس تبلوری نداشت. با عنایت امام و با مدیریت و زیرکی آقای هاشمی، رهبری آقا تثیبت شد اما مشکل از اینجا به بعد پیش آمد و آن اختلاف در برخی مسائل بین آقای هاشمی و حضرت آقا بود. آقای هاشمی در تمام جلساتی که از ایشان سوال میشود، جملهای میگوید مبنی بر اینکه حضرت آیت الله خامنهای برای رهبری بدیل ندارند. این را به چپیها، راستیها و هر کسی که بود، میگفت.
وقتی که ما با ایشان بحث میکردیم و میپرسیدیم پس چرا؟ ایشان میگفتند که من مجتهدی هستم که در برخی از نظرها با آقا اختلاف دارم. وظیفهام در مورد آنها سکوت است و سکوت میکنم.
زمانی که ایشان در قید حیات بودند، من مصاحبهای کردم و گفتم بحث در مورد آقای هاشمی را به سطح خودمان نیاوریم. بگذارید بین خودشان باشد. اینهایی که دارند به آقای هاشمی بد میگویند، اشتباه میکنند، البته من هم انتقادی دارم.
من رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم این درست است که امام فرمودند تا زمانی که شما دستتان در دست یکدیگر است، انقلاب لطمهای نمیخورد؟ بعد گفتم پس معنیش این نیست که آقا دست در دست شما بگذارند بلکه شما باید دست در دست ایشان بگذارید.
و وقتی که ایشان فوت کردند، گفتم آنهایی که در مورد آقای هاشمی بد گفتند، بروند استغفار کنند. حدش همان بود که آقا رعایت کردند. چند روز پیش نیز که اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام خدمت رهبری رسیدند، آقا از هاشمی بسیار تعریف کردند.
آقای هاشمی در زمان امام چندین بار فدایی امام شد و خودکشی سیاسی کرد که برخی از آن را مردم نفهمیدند. در زمان رهبری حضرت آقا نیز به این صورت و ایشان سدی در برابر خیلیها بود. با وجود اینکه خودش انتقادی داشت و بعضا انتقادش را مطرح میکرد. لذا از رهبری در مورد آقای هاشمی نه جلوتر باید رفت و نه عقبتر.
دفاع پرس: در چهار دهه انقلاب اسلامی، شاهد رویش و ریزشهای بسیاری بودیم. کسانی در کنار امام بودند اما در ادامه از انقلاب و آرمانهای امام جدا شدند. دلیلش چیست و رویشهای انقلاب را چگونه میبینید؟
رفیق دوست: بارها گفتهام که انقلاب اسلامی به مانند قطاری است که مردم سوار آن شدند تا از تهران به مشهد بروند. راننده این قطار هم امام خمینی (ره) بود. اول انقلاب عدهای دیدند که نمیخواهند به مشهد بروند و شروع کردند از سر قطار به سمت ته قطار حرکت کردن. قطار در حال حرکت است و اینها از ته قطار پیاده میشدند. ابتدا منافقین، بعد جبهه ملی و بعد نهضت آزادی و ... . الان هم همان است. داستان سال 88 مربوط به کسانی بود که از ته قطار پیاده شده بودند. قطار انقلاب در حال حرکت است؛ تا تاریخی رانندهاش امام بود و اکنون رانندهاش رهبر معظم انقلاب است. ملاک حق و باطل در جمهوری اسلامی نیز رهبری و ولی فقیه است.
ماجرای شلیک اولین موشکهای بالستیک از ایران
دفاع پرس: در دوران دفاع مقدس شاهد بودیم که علیرغم تحریمها، برخی کشورها به ما کمکهایی میکردند از جمله اینکه لیبی به ما موشک داد.
رفیق دوست: به نظر بنده این لطف خدا بود که در دوران سخت، برخی از دربها را برای ما گشود و ما با وارد کردن چند موشک و تلاش طهرانی مقدمها توانستهایم امروز به دانش موشکی دست یابیم.
داستان موشک نیز این است که ما سه بار موشک وارد کشور کردیم. قذافی که تصمیم گرفت به ما موشک بدهد، سرگرد سلیمان را که به ایران هم آمده بود را صدا کرد و گفت از این ساعت به بعد رفیق دوست فرمانده تو است. من هم به او گفتم که فرمانده تو طهرانی مقدم است. ابتدا دو موشک شلیک کردند که یکی به پالایشگاه کرکوک و دیگری به بانک رافدین عراق خورد. پس از این قذافی دو نامه مشابه به صدام و امام نوشت. امام هم جوابش را نوشت و من و آقای ولایتی جواب امام را برایش بردیم. قذافی نوشته بود که جنگ شهرها (موشکی) را قطع کنید که امام نوشته بودند ما شروع کننده جنگ نیستیم و تا وقتی که صدام این کار را میکند ما نیز جوابش را میدهیم.
بعد که برگشتیم، چهار موشک دیگر نیز شلیک شد پس از آن قذافی به نیرویش در ایران دستور داد که دیگر برای ایران شلیک نکنید. تیم شهید طهرانی مقدم دیگر خودشان به پرتاب موشک مسلط شده بودند و در حضور لیبیاییها شلیک کردند. نیروهای قذافی وقتی این وضعیت را دیدند، موشکها را ناقص کردند و برخی قطعات را برداشتند و بردند. گروه شهید طهرانی مقدم بعد موفق شد، آن قطعات را بسازد و موشکها را شلیک کند.
دفاع پرس: شما با کیم ایل سونگ رهبر کره شمالی رابطه بسیار خوبی داشتید. روابط ایران با کره شمالی در آن دوران به چه صورت بود؟
رفیق دوست: به محض اینکه آنها به موشک اسکاد بی دست یافتند، بعد از قذافی رفتیم سراغ آنها و از آنها موشک گرفتیم.
دفاع پرس: خریدید؟
رفیق دوست: بله خریدیم.
دفاع پرس: آن زمان دو وزارتخانه سپاه و دفاع داشتیم. تداخل کاری نداشتید؟
رفیق دوست: هر وزارتخانه کار خود را انجام میداد. همکاری میکردیم اما تداخل کاری نداشتیم.
دفاع پرس: شما روابط بسیار دوستانه و صمیمانهای با بسیاری از شخصیتهای جهان اسلام و دنیا داشتهاید، این به چه دلیل بوده است؟
رفیق دوست: همهی کارها در دنیا بر اساس احتیاجات انجام میشود و کارهای ما در آن دوران نیز از این قبیل بود. اینکه قذافی من را تحویل میگرفت به این دلیل بود که از انقلاب اسلامی خوشش آمده بود و من سر بزنگاهها توانستم از او امکانات خوبی بگیرم.
وقتی که موج بیداری اسلامی به لیبی رسید، سفیرش پیش من آمد و گفت قذافی به من پیام داده که برو پیش حاج محسن و بگو: الان چه کمکی میتوانی به من بکنی؟ ما آن موقع چند هواپیما برای مردم لیبی کمک فرستاده بودیم. من گفتم: ما که داریم کمک میکنیم. او گفت: تو داری به دشمنهای قذافی کمک میکنی. گفتم: اولا اگر قذافی به ما کمک کرد، به من کمک نکرد بلکه به ملت ایران و انقلاب اسلامی کمک کرد. الان هم من میگوییم که با مردمش هماهنگ شود. اگر میخواهید که من بین مردم و او کاری بکنم حاضرم، چون مردم لیبی مرا میشناسند و با قذافی بارها بین مردمتان گشته بودیم. یا اگر میبینید که این راهکار فایده ندارد، از لیبی برود. که او گفت: قذافی گفته اگر من کشته هم بشوم از لیبی نمیروم.
فروپاشی شوروی
مقدمه فروپاشی ابرقدرت غرب شده است
دفاع پرس: پیش بینی شما از درگیری که اکنون بین کره شمالی و آمریکا به وجود آمده است، چیست؟
رفیق دوست: آن چیزی که معلوم است، جبر تاریخ یک ابرقدرت را از بین برد که همه خیال کردند با از بین رفتن، ابرقدرت شرق، ابرقدرت غرب یکهتاز میشود اما آن مقدمه از بین رفتن ابرقدرت غرب است.
حدود 20 سال پیش که من مسئولیت بنیاد مستضعفان را برعهده داشتم و آقای خرازی نماینده ایران در سازمان ملل بود، ایشان به من زنگ زد و گفت یک جمعیت سی نفره که از یکی از خانوادههای مسیحی متدین آمریکا هستند قرار است به ایران بیایند. در هتلهای بنیاد به اینها جا بده، وضعشان خوب است، قرار است با چند تن از وزرا دیدار کنند و شما نیز با آنها دیدار کن.
اینها که به ایران آمدند، سه نفر از جمعشان که بزرگترینهای آن جمع بودند، آمدند پیش من و از آن چیزی که در ایران دیده بودند، تعجب کرده بودند. یکی از آنها گفت: در نیویورک یا واشنگتن یک زن 60 ساله بعد از ساعت 8 شب تنها نمیتواند در خیابان باشد اما چند شب پیش که در تهران شبگردی میکردیم، دیدیم ساعت دو بعد از نیمه شب، یک خانم جوان و تنها رانندگی میکند. من تعجب کردم و از همراهم خواستم که با آن خانم صحبت بکنم که همراهم گفت اگر به چراغ قرمز رسیدیم، فرصت میشود که صحبت کنید. پشت یکی از چراغ قرمزها ایستادیم که آن خانم انگلیسی بلد بود و تحصیل کرده آمریکا هم بود. من موضوع را به آن خانم گفتم و آن خانم گفت: تو فکر میکنی اینجا آمریکاست؟ اینجا ایران است. من پزشکم و کشیک بیمارستان هستم و الان ساعت برگشتم به منزل است.
اکنون آمریکا مانده است که با کره شمالی چکار کند. با ایران هم نمیداند چکار باید بکند. لذا دنیا به طرف ظهور در حال نزدیک شدن است و آمریکا دیگر ابرقدرت نیست.
دفاع پرس: بحثی نیز که امروز مطرح است، مساله همهپرسی کردستان عراق است. در این خصوص نظر شما چیست؟
رفیق دوست: ایران، ترکیه، عراق و سوریه باید با هم متحد شوند و نگذارند این جدایی اتفاق بیافتد. آمرکاییها و صهیونیستها بارزانی را خریدهاند.
انتخاب محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه
دفاع پرس: نقل قولی از شما وجود دارد مبنی بر اینکه جای محسن رضایی قرار بود شهید بروجردی فرمانده سپاه شود. داستان این موضوع چیست؟
رفیق دوست: داستان این است که حاج احمد آقا با من تماس گرفت و گفت که امام فرمودند از شورای فرماندهی سپاه یک نفر را برای فرماندهی سپاه معرفی کنید، لذا من قبل از اینکه این مطلب را به شورای فرماندهی منتقل کنم، به نظرم آمد که محمد بروجردی برای این کار مناسب است.
بروجردی آن زمان در سنندج بود به همین خاطر شبانه به سمت سنندج حرکت کردم و ساعت 9 شب رسیدم؛ از ساعت 10 تا دو نیم بعد از نیمه شب با بروجردی سر این موضوع بحث میکردم چون قبول نمیکرد؛ گفت به غیر از من کسانی هم هستند که جواب دادم دو نفر دیگر را هم در نظر داریم که کلاهدوز و رضایی هستند.
بعد گفت که محسن (رضایی) بهتر از کلاهدوز است، برای اینکه کلاهدوز سروان ارتش است؛ بعد از آن در شورای فرماندهی جمع شدیم و فرمان امام را منتقل کردم و به شیطنتی هم که میخواستم انجام بدهم نیز اشاره کردم.
هفت نفر بودیم که کلاهدوز به خودش رای نداد، و ایشان شش رای آورد؛ به این ترتیب قرار شد کلاهدوز را به عنوان فرمانده سپاه به امام معرفی کنیم.
صبح زود فردای آن روز کلاهدوز با عبا و قرآن به منزل ما آمد و حرف محمد بروجردی را تکرار کرد و گفت که مصلحت نیست فرمانده سپاه شوم؛ لذا محسن رضایی فرمانده سپاه و من قائم مقام او میشوم.
دفاع پرس: به عنوان آخرین سوال اینکه تفاوتها و شباهتهای حاج محسن و بردار محسن (رضایی) چیست؟
رفیق دوست: خیلی با هم فرق نداریم؛ چرا که توانستیم در جنگی هشت ساله با آن شرایط و ویژگیهای خاص خودش بدون بوجود آمدن یک اختلاف با هم کار کنیم، هر چند به لحاظ قانونی هر دو با هم در یک سطح بودیم چرا که شورای فرماندهی دارای سه رکن فرماندهی، وزیر و نماینده امام بود. با وجود این من در طول مدت جنگ یک بار هم این رکنیت را بازی نکردم و همیشه فرمانده را به دستور امام حمایت کردم و هنوز هم حمایت میکنم.
دفاع پرس: از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید بسیار ممنویم.
رفیق دوست: خواهش میکنم.
انتهای پیام/