به گزارش خبرنگار
ساجد، شهید «محمد شکوریگرکانی» فرزند محمدحسن سوم آذر 1339 در تهران چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه حق علیه باطل شد و سرانجام 19 بهمن 1361 در منطقه عملیاتی سردشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پسرعموهای شهید محمد شکوری گرکانی که هم نام وی بودند نیز در دفاع از میهن اسلامی به شهادت رسیدند.
متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«به نام پروردگار دانای مقتدر قدم در راهی میگذارم که اگر لیاقتی داشته باشم و اخلاصی، خداوند بر من منت بنهد به لقائش برسم، قدم در راهی میگذارم که پیش از من رهروان صادق دیگری چون بهشتی، رجایی، باهنر، چمران، صدوقی، مدنی و دستغیب عاشقانه این راه را پیمودند و به ندای حق لبیک گفتند و چه زیبا و سبکبال این راه را پیمودند و به دیدار رفیق اعلی رسیدند. خدای من، معبودم، بر بندهی حقیرت منت بنه و مرا نیز به درگاهت بخوان.
حال که در این وادی حق شمشیر بدست، ندای رهبر را لبیک گفتم، چند کلامی وصیت دارم تا برادران دینی من که در هر کجا هستند، وصیتم را بخوانند و مسئولیت خویش را بیابند و بدانند بر آنچه میگویم آگاهی و ایمان کامل دارم و با علم بدان و با چشمانی باز طریق حق پیمودم.
برادرانم بدانید جهاد، دری از درهای بهشت است که خداوند عزوجل آن را تنها بر روی بندگان خاصش میگشاید و بدانید بهشت در زیر سایهی شمشیرهاست و این سخن رهبر را به گوش جان بخرید که ما مانند حسین (ع) وارد جنگ شدیم و مانند حسین (ع) باید کشته شویم. پس هیچگاه این امر را فراموش نکنید و خود را بیمهابا و بیباک در دامان حق بسپارید و بدانید برای مردان حق مرگ کوچک است و این به دلیل آنست که خداوند برای آنها بزرگ است و همراه فریادتان این باشد که میجنگیم، میمیریم، سازش نمیپذیریم.
بگذارید شکمپرستان پر مدعای منافق هر چه میگویند بگویند که آنها را بشارتی است از جانب پروردگار بر عذابی سخت و دردناک و بدانید آنگاه که نصرت و پیروزی خداوند فرا رسد ایمان آنان سودی ندارد و به همه بگویید که سرنوشت جنگ در میدانهای نبرد معین میشود.
برادرانم! تا سلاحم از دست افتاد آنرا بردارید و محکم در دستان پولادینتان بفشارید و با یکدست قرآن و دست دیگر سلاح چنان از حیثیت و شرف میهن اسلامی خود دفاع کنید که به گفتهی رهبر قدرت تفکر را از دشمنان اسلام بگیرید تا دیگر نتواند بر سر مردم مظلوم لبنان و دیگر کشورهای ضعیف فرود آمده و آنچنان جنایات هولناک را ببار آورند.
بر قلب صهیونیسم بتازید و مانع رشد این غدهی سرطانی شوید، و بر آمریکا این امالفساد قرن چنان بشورید تا برای همیشه از صحنه تاریخ محو گردد و بر اندام پوسیدهی کمونیسم شمشیر پر توان اسلام را وارد کنید تا بند بندش پاره پاره شود.
برادرانم! امام آن رهبریست که از دین آنچه بر ما پوشیده بود، روشن و آشکار ساخت و شفیع ما، در آن دنیا شد و رهبر ما روشنایی دلهای مردهی ما و چراغ راه ما، و امید ناامیدی ما و فریاد خشم ما شد. پس عاشقانه ندایش را که ندای حسین (ع) است لبیک بگویید و در هیچ حال او را تنها نگذارید و برایش دعا کنید و از خداوند بخواهید سایهی پر برکتش را تا انقلاب مهدی از سر ما کوتاه نفرماید.
به مادرم بگویید در مرگ من گریه و زاری نکند و اندوهی به دل راه ندهد و صبر و شکیبایی پیشه سازد. چرا که من امانتی بیش نبودم پدر و مادر عزیزم! توکل بر خدا کنید و در راه دین از هیچ نظر کوتاهی نکنید و بدانید که خون من تحفهی ناقابلی است که تقدیم اسلام شد.
به پدرم بگویید جنازهام را با توافق مادرم و برادرانم در هر کجا که خواستند دفن نمایند و در مراسم تشییع جنازهام، مجلسی ساده و بیریا بر پا کنید و از خرجهای اضافی خودداری کنید.»
انتهای پیام/ 111