هشت سال دفاع مقدس، صدای خشدار حاج صادق آهنگران، دل ایرانیان را تشنه زیارت کربلا میکرد، اما رژیم بعث عراق، راه عاشقی را سیمخاردار کشیده بود.
هرگاه دلمان میگرفت و هوس کربلا میکردیم، ناخودآگاه فرمان ماشینمان رو به مشهد مینهاد و بغضهایمان در صحن طلاییاش میترکید، ولی همچنان داغ کربلا بر دلهایمان جاری بود.
جنگ تمام شد و مینها خنثی، سیمهای خاردار برچیده و برای بستن کولهبار عاشقی، برای رفتن به پابوس یار، برای رفتن به کربلا راه هموار شد.
و اینک مسیر عاشقی هموار است و پاهای تاول زده بیتاب و خاک شلمچه پر از آدمهای عاشق برای خدمت و بهانهها جاری برای همسفر شدن با نوحههای داغ و بیبدیل حاج صادق.
موکبها برقرار، شرایط مهیا، جاده و اسب زین کرده و ثبتنام عاشقی شلوغ و هزاران رزمنده با دنیایی خاطره از مسیر و هیچ بهانهای پذیرفتنی نیست برای رسیدن به ضریح یار.
کربلا هم که در دسترس نبود، شلمچه بود و خاک مقدس خوزستان، همانجا که روی تابلوهای چوبی نوشته بودند: «با وضو وارد شوید» و اینک در همین خاک و در زیر همان نخلهای بی سر، وضو گرفتهایم و برای راهی شدن، بار سفر بستهایم .
یکی از بچهها کولهپشتیاش را به زمین گذاشت و واکمن کوچک دوران جنگ خود را درآورد و نوار کاستاش را روی آن گذاشت و چندی طول نکشید که فضا دوباره دفاع مقدسی شد.
چفیه ها بر دوش و صدای حاج صادق که ما را به کربلا فرا میخواند و آسمانی که پر شده بود از این صدا «هر که دارد هوس کرببلا، بسم الله».