خاطره «احمد دواتگر» از عملیات محرم؛

عملیاتی که با خون شهدا امضا شد

سخن از کسانی است که در دهم آبان سال ۱۳۶۱ در تاریکی شب عملیات پیروزمندانه محرم را با خونشان امضا نمودند. اگر چه ۳۵ سال از آن دوران گذشته است اما همچنان صدای دلنشین مسئول دسته شهید «سید جلال سادات‌نیا» از قائمشهر که در مراسم صبحگاه همواره می‌گفت: امام اول علی امام دوم حسن و... همچنان در ذهنم تداعی می‌شود.
کد خبر: ۲۶۴۷۵۳
تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۷ - 04November 2017
خاطره «احمد دواتگر» از عملیات محرمبه گزارش دفاع پرس از مازندران، عملیات محرم از نوع عملیات‌های محدود دفاع مقدس است که آبان سال 61 در منطقه عمومی موسیان بر روی ارتفاعات «جبال حمرین» آغاز شد.

ویژگی‌های مهم این عملیات دستاوردهای آن بود که منجر به آزادسازی 700 کیلومترمربع از خاک ایران و 300 کیلومتر از خاک عراق شد و باعث شکستن جو حاصل از عدم پیروزی عملیات رمضان شد. همچنین با پیدایش دورنمای شهر العماره عراق از روی بلندی‌های جبال حمرین در این عملیات باعث شد استراتژی جدید برای عملیات گسترده در منطقه جنوب که هدفش تعیین سرنوشت جنگ بود حاصل شود.

از دیگر ویژگی‌های این عملیات، استفاده دشمن از گازهای شیمیایی در منطقه عملیاتی بود که باعث شد مسئولین جنگ به طور جدی برای مقابله با این سلاح در عملیات‌های بعدی تدابیر لازم را اتحاذ کنند.
 
به بهانه سالروز این عملیات خاطره‌ای از «احمد دواتگر» آزاده و جانباز مازندرانی در ادامه می‌آید که می‌خوانید.

مدتی بود که از پایگاه شهید بهشتی اهواز به منطقه مورموری در استان ایلام که فاصله چندانی با شهر دهلران نداشت، منتقل شده بودیم و...

و امروز ۳۵ سال از آن دوران و شب پرخاطره اش می گذرد شبی که دشمن از مدت‌ها قبل به دلیل احتمال اجرای عملیات توسط رزمندگان اسلام در آماده باش ۱۰۰ درصدی قرار داشت اما به دلیل شدت باران همراه با سیل با خیالی آرام در سنگرهای انفرادی خود در حال استراحت بود اما نمی دانست بارش باران که با جاری شدن سیل وحشتناک نیز همراه بوده است، نخواهد توانست در عزم پولادین رزمندگان اسلام خللی ایجاد نماید.

یادش بخیر آن جمع با صفا و دوست داشتنی از بچه بسیجی‌هایی که صفا و صمیمیت در میانشان موج می‌زد دوستانی یکرنگ، یک دل و یک صدا اما عاشق و بی ادعا.

آری سخن از کسانی است که در دهم آبان  سال ۱۳۶۱ در تاریکی شب عملیات پیروزمندانه محرم را با خونشان امضا نمودند. اگر چه ۳۵ سال از آن دوران گذشته است اما همچنان صدای دلنشین مسئول دسته شهید «سید جلال سادات‌نیا» از قائمشهر که در مراسم صبحگاه همواره می‌گفت: امام اول علی امام دوم حسن و... همچنان در ذهنم تداعی می‌شود.

هیچگاه چهره مظلوم و دوست داشتنی شهیدان «محسن نیلی» و «مهدی صدوق» از تهران که بعدها در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک برای همیشه آسمانی شده بودند را با آن سن و سال کمشان از خاطرم محو نخواهد شد.

چگونه می‌توان خنده‌های مسئول تدارکاتمان شهید «رضا فریدونی» که در شهرک زبیدات بدنش با اصابت گلوله کاتیوشا متلاشی شده بود را از یاد برد. شهیدی که بارها با همان لهجه زیبا و شیرین فریدونکناری به شوخی می گفت: چیه دواتگر باز هم دنبال غذا دری ته شکم کارد بخره و...

آقا «رضا فریدونی» سلطان خنده در گروهانمون بود در سختی‌ها نیز لبانش با خنده بیگانه نبوده است چه قبل از عملیات و چه در داخل عملیات.

در سخت‌ترین لحظات نیز در فکر انتقال روحیه به دیگران بود. به یاد دارم چند روز قبل از عملیات، باران همراه با سیل در منطقه ای که در آن مستقر بودیم شروع به باریدن گرفت سیلی که برخی از چادرهایمان را با وسایل انفرادی در آن با خود به سمت رودخانه مورموری هدایت نمود در این هنگام وی دیگ غذای گروهان را محکم توی دستش گرفته، و در حالی که روی تکه سنگی ایستاده بود؛ با صدای بلند فریاد می‌زد بچه‌ها غصه نخورید نمی‌گذارم گرسنه بمانید ...

آیا می‌توان پاتک سنگین ارتش عراق در مرحله سوم این عملیات و ایستادگی بچه‌های دوست داشتنی گردانمون (ضد زره آرپی‌جی یا همان گردان سیدالشهدا) در کنار پاسگاه شهرهانی و شهرک زبیدات را از یاد برد پاتکی که خدایی بچه های گردانمون سنگ تمام گذاشته بودند خصوصا شهدا که انصافا در این پاتک آن هم با حجم سنگین آتش دشمن، عاشورایی جنگیدند. در نوک پیکان نبرد تن با تانک سلحشورانی چون شهید «میررحیم نخودی» و شهید «سادات‌نیا» آرام و قرار نداشتند و برای شکار تانک‌های عراقی تا نزدیکی خطوط دشمن رفتند تا مانع از پیشروی واحدهای زرهی دشمن شوند...

محال است خنده‌ها و مهربانی‌ها و در کنارش جدیت فرمانده گردانمون شهید باغبانی از اصفهان با نیروهای تحت امرش از حافظه ام پاک شود فرمانده جوانی که بر قلب ها حکمرانی می کرد و بچه ها را مجذوب خودش کرده بود.

نمی‌توان از عملیات محرم گفت اما از رزم جانانه جانشین گردانمون دکتر رضی‌پور از قائمشهر که در مرحله سوم عملیات به واسطه اصابت تیر مستقیم به دستش هر چه به او گفته بودند که برود عقب، در خط مقدم ماند تا نیروهایش را در عملیات هدایت نماید.

رضی‌پور جوانی که سیاست فرماندهی به وقتش، و دل سوزی هایش همچون یک برادر بزرگوار و دلسوز قابل مشاهده بوده است تا آنجا که اگر بر سر موضوعی به کل گردان گیر می داد، هیچ یک از بچه ها دلخور از عملکردش نمی شد. به خاطر دارم مدتی قبل از عملیات در رزم شبانه و در میانه ی راه از بچه ها خواسته شده بود تا اسم رمز شب را تک تک بچه ها از ابتدای ستون تا انتهای ستون اعلان نمایند بچه های اصفهان؛ تهران؛ یزد، و ...

نتوانستند آن را تکرار نمایند زیرا یکی از بچه‌های بابل در دسته‌ای که دوست عزیزمان آقای مهران عسکری از آمل حضور داشت در بیان رزم شب با جمله‌ای طنزآلود گفت: یا آغوز (یا گردو) که این موضوع سوژه‌ای جهت خنده بجه های شمال شده بود و این امر دلیلی شد بر تنبیه دسته جمعی که این تنبیه نیز لذت خاص خود را داشت اگر چه در فردای آن روز رضی‌پور با نجابت و فروتنی خاص و مثال‌زدنی‌اش از همه عذرخواهی کرده بود.

 و کلام آخر اینکه نمی‌شود از عملیات محرم سخن گفت اما از شهادت مظلومانه یک گردان پیاده از تیپ امام حسین (استان اصفهان) لحظاتی قبل از مرحله اول عملیات که در داخل رودخانه فصلی گرفتار سیل برق آسا شده بودند، اشاره‌ای نکرد. خبر سوزناکی که وقتی در مرحله دوم این عملیات متوجه آن شده بودیم، سخت دلهایمان را متاثر نمود و...

یاد و نام حماسه سرایان عملیات محرم در آبان سال ۱۳۶۱ همواره گرامی باد.

انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها