السابقون ابرکوه (2)؛

شهید عباس کريمی: شب شهادتم را جشن بگیرید و به‌ خوشحالی‌ بپردازید

شهید عباس کريمی در وصیتنامه خود نوشته است: پدر و مادر عزیزم‌، امیدوارم‌ که‌ از شهید شدن‌ من‌ هیچ‌ ناراحت‌ نباشید و در شب‌ شهادتم‌ مانند شب‌ عروسی‌ام‌ جشن‌ بگیرید و به‌ خوشحالی‌ بپردازید و افتخار کنید.
کد خبر: ۲۶۵۰۷۹
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۶ - ۰۱:۳۹ - 06November 2017
شهید عباس کريمی: شب شهادتم را جشن بگیرید و به‌ خوشحالی‌ بپردازیدبه گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، کتاب «السابقون ابرکوه» روایتی از نقش روستای «مریم‌آباد» در دفاع مقدس است که در صحنه­‌های علمی، فرهنگی، سیاسی و تاریخی شهرستان ابرکوه می‌درخشند.


این کتاب به قلم «محمدرضا بابایی ابرقویی» نگارش شده است و در برگیرنده معرفی شهدا، جانبازان و خاطرات رزمندگان است.

در ادامه زندگینامه سرباز شهید «عباس کريمی» فرزند محمد را که برگرفته از این مجموعه است مرور می‌کنید.

«عباس کریمی» سال 1345 در روستای مریم‌آباد متولد شد. او در خانواده‌ای پاک و مذهبی و کشاورز، رعایت شئونات اخلاقی را آموخت و در مکتبخانه عشق به ولایت و امامت پرورش یافت. پس از تحصیل در مدارس روستای محل تولد، وارد عرصه کار و تلاش و در امور کشاورزی و کارگری یار و همراه پدر شد.

عباس فعالیت‌های دینی‌اش را با حضور در صفوف بسیجیان به کمال رساند. بسیج را پایگاهی محکم برای تضعیف نیروی پوشالی دشمن دانست و تقویت روحیه معنوی خویش را در آن جایگاه مقدس دید. ابتدا از طریق بسیج فارس به جبهه رفت و مدت دو ماه در جبهه «زُبیدات» با دشمن بعثی جنگید. بار دوم به غرب کشور اعزام شد و به مدت چهار ماه در پاکسازی منطقه قصرشیرین و بوکان در کنار دیگر رزمندگان اسلام تلاش کرد.

برای گذراندن دوره سربازی در خرداد سال 64 به منطقه جنگی جنوب رفت و در واحد «ش.م.هـ» قرارگاه نوح نبی (ع) مشغول خدمت شد. عباس در کنار دوستان متبسم، اما در مقابل دشمنان اسلام خشمگین و با شدت برخورد می‌کرد.

سرانجام در نوزدهم تیرماه 1365 همزمان با بیستمین بهار زندگی و در ادامه مأموریتش در بندر استراتژیک فاو، دنیای فانی را ترک کرد و با جسمی مطهر، با وضو به نماز شهادت ایستاد و درخت آرزویش به بار نشست.

شهیدان عباس و رمضان از نگاه مادرشان

خوبی‌های عباس و رمضان بی‌شمار است، هر دو از قبل زمینه خبر شهادت را فراهم کرده بودند. عباس یک ملحفه سفید از جبهه آورده بود و وقت خواب روی خود می‌کشید. در توجیه این کار می‌گفت: «ملحفه را روی خود می‌کشم تا پس از شهادت وقتی با کفن سفید مرا آوردند، کسی نترسد».

در جبهه وقتی دوستانش او را دعوت به صرف ناهار کردند، عباس می‌گفت: «فعلاً وقت نماز و نماز واجب‌تر است». هنگام وضو گرفتن با ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید. وصیتنامه را به همسنگرش محمود کارگر داده بود تا هنگام تشییع جنازه در زادگاهش قرائت کند و محمود این کار را کرد.

زمان شهادت عباس، رمضان که در جبهه بود، برای مراسم هفت برادرش به ابرکوه آمد. پس از مراسم، قصد رفتن داشت که با التماس تا چهلم او را نگه داشتیم. گاهی عکس عباس را می‌آورد و می گفت: «مادر! وقتی شهید شدم چنین عکسی برایم قاب می‌گیرید»؟. روزی یک بار ساک عباس را باز می‌کرد و وسایلش را به ما نشان می‌داد.

همین‌جا وصیتنامه‌اش را نوشت، برایم خواند و لای کتاب گذاشت تا بدون وصیتنامه نباشد. به هر بهانه‌ای زمینه را فراهم می‌کرد تا وقت شهادت خانواده آمادگی پذیرش آن را داشته باشند.

وصيتنامه شهید عباس کریمی

وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

الهي‌ رضاً برضاک و تسليماً لامرک لا معبود سواک

شهادت‌ سعادتی‌ است‌ که‌ فقط‌ نصیب‌ اولیاء‌الله می‌گردد. امام‌ خمینی (ره)

اگر اسلام‌ با کشته‌شدن‌ من‌ زنده‌ می‌ماند، پس‌ ای‌ شمشیرها مرا دریابید. امام‌ حسین‌‌ (ع)

با سلام و درود بر ناجی‌ انسانیت‌ حضرت مهدی‌ موعود و صاحب‌‌الزمان‌ (عج) و امام‌ امت‌، خمینی‌بت‌ شکن‌ و رزمندگان‌ اسلام‌ و ملت‌ قهرمان‌ ایران‌.با این‌ فرموده امام‌، به‌ فکرم‌ می‌رسد که‌ هیچگاه‌ این‌ سعادت‌ در طول‌ زندگی‌ پرگناه‌ نصیبمن‌ نمی‌شود، شرطی‌ دارد و این‌ است‌ که‌ باید عضوی‌ از اعضاء اولیاء خدا بود و من‌ هنوز این‌سعادت‌ را ندارم‌ و برای‌ این‌ کار باید قیود و بندهای‌ شیطانی‌ و دنیوی‌ را کنار زد و عاشق‌ خدا شد. وقتی‌ عاشق‌ خدا شدی‌ سعادت‌ آن‌ را پیدا می‌کنی‌ که‌ خدا هم‌ عاشق‌ تو شود آن‌ وقت‌ شهید شوی ‌و به‌ لقاءالله بپیوندی‌ و سپس‌ سعادتمند، برای‌ این‌ امر باید جهاد نمود و در راه‌ خدا شهید شد.

خدایا تو را سپاس‌ می‌گویم‌ از اینکه‌ دین‌ مرا اسلام‌ و رهبرانم‌ را پیامبر بزرگت‌ و ائمه معصومین‌ (ع) قرار دادی‌، کتاب‌ قرآن‌ را برای‌ هدایتم‌ برگزیدی‌، از همه‌ بالاتر مرا به‌ بندگی‌ خود قبول‌کردی‌ و اجازه‌ دادی‌ که‌ بگویم‌ «یا رب» و از این‌ بالاتر افتخاری‌ برای‌ بنده‌ای‌ ناچیز و ضعیف‌ وحقیر چه‌ می‌تواند باشد که‌ با معبود عظیم‌ و اعلای‌ خود راز و نیاز کند و همة‌ کارهایش‌ را به‌ او بسپارد و تنها از او کمک‌ بگیرد.

خدایا سپاسی‌ دیگر برای‌ نعمات‌ بزرگی‌ که‌ چند سال‌ اخیر با فضل‌ خود به‌ جامعه‌ ارزانی‌ داشتی‌، نعمت‌ انقلاب‌ اسلامی‌ و وجود مبارک‌ حضرت‌ امام‌ خمینی‌ نائب‌ بر حق‌ ناموس‌ دهر و صاحب‌ عصر، امام‌ زمان (‌عج) که‌ ما را از ظلمات‌ به‌ سوی‌ نور رهنمون‌ کرد و راه‌ سرخ‌ محمد‌ (ص) را به‌ ما آموخت‌.

ای‌ امت‌ مسلمان‌ و حزب‌الله و ای‌ پیروان‌ حسین‌ و یاران‌ روح‌الله، خداوند قومی‌ را گرامی ‌می‌دارد و نصرت‌ خود را بر آنان‌ نازل‌ می‌کند که‌ متقی ‌بوده‌ و دین‌ خود یاری‌ کنند و غیر از این‌ خداوند متعال‌ برای قومی‌ امتیاز قائل‌ نمی‌شود. پس‌ اگر طالب‌ حق‌ هستید، اگر حکومت‌ اسلام‌ را برجهان‌ می‌خواهید، اگر آزادی‌ مقرر در قرآن‌ را می‌خواهید و اگر می‌خواهید انسان‌ بمانید و عدالت‌ را به‌ جای‌ ظلم‌ می‌پسندید و با ستمکاران‌ مخالفید و دوست‌ مظلومان‌ هستید، باید جهاد کنید. جهادی‌ که‌ قرآن‌ برای‌ هر کس‌ در حد تکلیف‌ و اندازه‌ خود او معین‌ فرموده‌ است‌ و همه این‌ کوشش‌ها فقط‌ برای‌ خدا و خالص‌ برای‌ او باشد.

و اعمال‌ و افعال‌ درست‌ نمی‌شود مگر با تهذیب‌ نفس‌ و مقدم‌ داشتن‌ جهاد اکبر بر جهاد اصغر و استقامت ‌و صبر بر مصائب‌ و گرفتاری‌ها در راه‌ خدا، از شما می‌خواهم‌ که‌ امر امام‌ را بدون‌ چون‌ و چرا اجرا کرده‌، چون‌ این‌ امام‌ بود که‌ ما را از راه‌ کج‌ به‌ صراط‌ مستقیم‌ هدایت‌ کرد و به‌ جان‌ امام‌ همیشه‌ دعا کنید تا خداوند تعالی‌ امام‌ را تا انقلاب‌ مهدی‌( عج)برای‌ اسلام‌ نگاه‌ دارد.

چند کلمه‌ای‌ در حد فهم‌ خود از جهاد در راه‌ خدا بگویم‌ که‌ انگیزه من‌ برای‌ شرکت‌ در صف‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامی است؛‌ عزیزان جان‌ شما امانتی است‌ از جانب‌ پروردگار در پیش‌ شما و باید این‌ امانت‌ را تسلیم‌ کنید. پس‌ چه‌ خوش‌ است‌ قبل‌ از اینکه‌ صاحب‌ امانت‌ آن‌ را بطلبد، خود تقدیم‌ کنی‌ و‌ در مقابل‌ آن‌جایزه‌ای‌ به‌ بزرگی‌ شهادت‌ بگیری‌ و از نعمت‌ بهشت‌ جاوید همراه‌ با رضای‌ حق‌ تا ابدبرخوردار شوی‌.

اما فرصتی‌ که‌ پیش‌ آمده‌ همیشه‌ نخواهد بود، چون‌ یا انشاءالله جنگ‌ پیروز می‌شود و فرصت‌ جهاد در راه‌ خدا از دست‌ می‌رود و یا ضعف‌ و پیری‌ به‌ سراغت‌ می‌آید و توان‌ جهاد را از تو می‌گیرد، آن‌وقت‌ است‌ که‌ بر گذشته‌ خویش‌ حسرت‌ می‌خوری‌ و در جواب‌ سؤال‌ قیامت،‌ بی‌جواب‌ می‌مانی؛‌ که‌ جوانی‌ را کجا صرف‌ کرده‌ای؟

دوستانم‌، برادرانم! سال‌ها در این‌ دنیا با شما بوده‌ام،‌ حق‌ بزرگی‌ بر گردن‌ من‌ دارید. شاید یک‌ برادر خوبی‌ برای‌ شما نبودم‌ اما بزرگواری‌ شما را در تمام‌ مراحل‌ دیده‌ام‌ لذا از همه شما حلالیت‌ می‌طلبم‌ و شما را به‌استقامت‌ و استواری‌ در دین‌ خدا سفارش‌ می‌کنم‌ که‌ تنها رمز موفقیت‌ در دو عالم‌ است.

‌می‌دانم‌ شهادت‌ من‌ برای‌ خانواده‌ام‌ داغی‌ دیگر است،‌ اما زینب‌ کبری (س) در یک‌ روز، شهادت‌ همه عزیزانش‌ را تحمل‌ نمود. شما هم‌ که‌ پیرو او هستید حتما به‌ خاطر خدا صبر می‌کنید و خدا به‌ قلب‌ شما آرامش‌ می‌دهد. تا دشمنان‌ اسلام‌ مادری‌ را ببینند که‌ در فراق‌ عزیزش‌ چگونه به‌ علی‌اکبر، قاسم و امام‌ حسین‌‌ (ع) گریه‌ می‌کند و فرزندش‌ را جزء شهدای‌ کربلا می‌داند؛ آن‌ها را از شکست‌ اسلام‌ مأیوس‌ می‌کند.

آرزوی‌ کربلا داشتم‌ که‌ خدا تفضل‌ فرمود و زیارت‌ امام حسین‌‌ (ع) را نصیبم کرد. در شب‌ شهادتم‌ مانند شب‌ عروسی‌ام‌ جشن‌ بگیرید و به‌ خوشحالی‌ بپردازید.

پدر و مادر عزیزم‌، امیدوارم‌ که‌ از شهید شدن‌ من‌ هیچ‌ ناراحت‌ نباشید و همانطور که‌ گفتم‌ در لحظه‌ شهادت‌ من‌ چون‌ شب‌ عروسی‌ خوشحالی‌ کنید و از شما می‌خواهم‌ اگر این‌ سعادت‌ نصیب‌ من‌ شد خوشحال‌ باشید و افتخار کنید که شهادت‌ مرگی‌ است‌ پر افتخار و تزریقی‌ است‌ قوی‌ بر پیکر بی‌جان‌ اجتماع‌. نگران‌ مباش‌! که‌ همه‌ از خدائیم‌ و به‌ سوی‌ خدا باز می‌گردیم.‌ پس‌ چه‌ بهتر که‌ با اجبار این‌ جان‌ بی‌‌ارزش‌ را از دست‌ ندهیم‌ بلکه‌ انتخاب‌گر باشیم‌ و خود شهادت‌ را انتخاب‌ کنیم‌.

از همه ملت‌ می‌خواهم‌ که‌ راه‌ شهدا را ادامه‌ دهند تا مبادا خون‌ آن‌ها پایمال‌ شود. از برادران‌ و خواهران‌ دینی‌ تقاضامندم‌ دست‌ از روحانیت‌ مبارز برندارید که‌ هر چه‌ داریم‌ مدیون‌ زحمات‌ اینهاست‌، از خواهران‌ و مادران‌ می‌خواهم‌ که‌ حجاب‌ خود را حفظ‌ کنند، حجاب‌ شما مشتی‌ محکم‌ بر دهان‌ دشمنان‌ اسلام‌ است‌ که‌ حجاب‌ تو از خون‌ سرخ‌ من‌محکم‌تر است‌ ای‌ خواهر!

ای‌ کاش‌ جان‌ها داشتم‌ تا در راه‌ اسلام‌ فدا کنم‌، حیف‌ که‌ بیش‌ از یک‌ جان ندارم‌‌. در کمال‌ صحت‌ و سلامت‌ بدن‌ و آگاهی‌ کامل‌ از راهی‌ که‌ می‌روم‌ خشنود و شکرگذار خداوند تبارک‌ و تعالی‌ هستم‌. مبادا فکر کنید پناه‌ بردن‌ به‌ شهادت‌ فرار از مرگ‌ است‌. ما میمیریم‌ تا به‌ رنج‌ دیدگان‌ فردا بگوییم‌ زندگی‌ در رفتن‌ است‌. من‌ از شما می‌خواهم‌ تا آنجا که‌ در توان‌ دارید برای‌ اسلام‌ تبلیغ‌ کنید، خداوندا مرا در یاری‌ نمودن‌ اسلام‌ عزیز کمک‌ کن‌ تا دین‌ خود را اداء نمایم‌.

خداوندا تو می‌دانی‌ که‌ من‌ ضعیف‌تر از آن‌ هستم‌ که‌ بتوانم‌ خدمتی‌ به‌ اسلام‌ عزیز بنمایم،‌ لکن‌ جسمی‌ ناتوان‌ در اختیار توست‌ و آن‌ را در راه‌ تو قربانی‌ می‌کنم‌.

پدر و مادر، خواهر، برادر، دوست‌، آشنا، شهید عزاداری نمی‌خواهد، شهید پیرو می‌خواهد. تشییع‌ جنازه‌ مرا حزب‌‌اللهی‌ها بگیرند، مجلس‌ ساده‌ و کم‌ خرج‌، اگر توفیق‌ یافتم‌ و جنازه‌ام‌ به‌ دست‌ شما رسید مرا در زادگاهم‌ دفن‌کنید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار