به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، هنوز در گهواره بود که پدر راهی جبهه شد. پدر بارها و بارها به جبهه رفت و برگشت اما یک بار رفت و دیگر با پای خود برنگشت، بلکه در تابوتی که پرچم سرخ و سفید و سبز روی آن کشیده بودند، بر روی دستان مردم به سمت خانه آمد.
این داستان زندگی فرزندان شهدایی است که بدون نوازش دست پدرانه بزرگ شدند. آنها به جز چند عکس و خاطرات اطرافیان چیزی از پدر به خاطر ندارند. در ادامه سخنان چند فرزند شهید در خصوص نبود پدر در خانه را میخوانید:
فرزند شهید غفاری: خانمها با رعایت حجاب راه شهدا را ادامه دهند
خودتان را معرفی بفرمایید.
ابوذر غفاری فرزند شهید احمد غفاری هستم.
پدرتان در چه سالی و در کجا به شهادت رسید؟
آن موقع من هشتساله و در کلاس دوم ابتدایی بودم. چیزی به آن صورت از شهادت و شهید نمیدانستم.
خبر شهادت پدرتان را چگونه شنیدید؟
ما در خانه خودمان بودیم که عمویم آمد گفت: «برویم خانه ما» ما وقتی به خانهشان رفتیم، دیدیم که اوضاع یک طور دیگری است. همه ناراحت هستند. گفتیم چی شده و چه خبر است. اول گفتند پدرت مجروح شده؛ اما بعدا گفتند که شهید شده است.
چه خاطرهای از پدرتان به یاد دارید؟
پدرم جبهه زیاد میرفت و گاهی اوقات به مرخصی میآمد و به ما سرکشی میکرد. تمام آن دوران برای ما خاطره است. یکبار وقتی از بانک بیرون آمده بودند، دو نفر موتور سوار از منافقین که قصد داشتند ایشان را ترور کنند، پدرم را با موتور زدند. داخل جوی آب افتاده بود؛ ولی اتفاقی برایش نیافتاد. آن روز پدرم با لباسهای کثیف به خانه آمد.
به نظر شما مردم چگونه میتوانند ادامه دهنده راه شهدا باشند؟
مردم با نصبالعین قرار دادن اهداف شهدا و ایستادگی در برابر دشمنان اسلام و خانمها با رعایت حجاب اسلامی و کلا با رعایت شئونات اسلامی، میتوانند راه شهدا را ادامه دهند.
فرزند شهید ستاری: فرزندان شهدا راه پدرانشان را ادامه دهند
خودتان را معرفی کنید.
رضا ستاری، فرزند شهید «شمسالله ستاری» هستم.
از پدرتان برایمان بگویید، آیا چیزی از او به یاد دارید؟
پدرم در سال 1363 در کردستان، شهر «بانه» به شهادت رسید. من آن موقع کمتر از یک سال داشتم و چیزی از پدرم به یاد ندارم؛ اما مادرم میگوید ایشان خیلی مرد خوب، خوش اخلاق و زحمتکشی بود. مردم را دوست داشت و برای مبارزه با دشمنان اسلام به جبهه رفت و جانش را در راه اسلام و امام فدا کرد.
چه حرفی برای فرزندان شهدا دارید؟
فرزندان شهدا راه پدرانشان را ادامه دهند؛ چون شهدا جان خود را برای حفظ اسلام فدا کردند. پس ما هم باید برای ادامه راه پدرانمان تلاش کنیم.
فرزند شهید گورانی: پدرم در نامه از فرار عراقیها مینوشت
خودتان را معرفی کنید.
معین گورانی، فرزند شهید «مرتضی گورانی» هستم.
بفرمائید پدرتان در چه سالی و در کجا به شهادت رسید و آیا شما خاطرهای از او به یاد دارید؟
پدرم 12 دی سال 1362 به شهادت رسید. من آن موقع حدود پنج ساله بود و چیزی به آن صورت به یاد ندارم. چیزی که یادم هست این است که وقتی به مرخصی میآمد، با ما بازی میکرد و از سرو کولش بالا میرفتیم. فقط همینها یادم است.
پدرتان در نامههایشان به چه موضوعاتی سفارش میکرد؟
نامههایی که پدرم نوشتهاند و من خواندم، بیشتر از اخبار جبهه مینوشتند که چگونه عراقیها فرار میکنند، از شبهای عملیات تعریف میکردند که چه شور و حالی دارد و از شهادت دوستانشان مینوشتند. به ما سفارش میکردند که درسمان را خوب بخوانیم و به مادرمان احترام بگذاریم. از مادرمان نیز تقاضا میکردند که در تربیت ما بسیار تلاش کنند.
زمانی که پدرتان به شهادت رسید، شما کوچک بودید، شاید زیاد نمیدانستید که شهادت یعنی چه اما امروز میتوانید مورد شهید و شهادت برایمان بگویید.
شهادت بهترین راه رفتن از این دنیای فانی است. بالاخره همه ما روزی باید از این دنیا برویم؛ اما نوع رفتنها فرق میکند. شهادت در راه خدا بهترین راه برای رسیدن به جهان آخرت و پیوستن به لقاءالله است و من فکر میکنم که پدرم بهترین راه را انتخاب کرده و همه شهدا در پیشگاه خدا زنده هستند و یاد و نامشان هم در این دنیا جاودانه است.
به نظر شما مردم چگونه میتوانند ادامهدهنده راه شهدا باشند؟
مردم با عمل به احکام اسلام و مبارزه با دشمنان اسلام و حفظ شئونات اسلامی، میتوانند راه شهدا را ادامه دهند.
انتهای پیام/ 131