یادداشت/ ابوالفضل وطندوست
اربعین رجعتی است که به ظهور الصاق خواهد شد
اربعين، رازی است که با قلوب زنگار بسته، سر سازشگرى ندارد. اربعین فرصتی است بازداده شده؛ فرصتى مغتنم محوَّل به انسانى اينچنين معلقّ، رجعتى صغرى كه به ظهور الصاق خواهد شد.
گروه استانهای
دفاع پرس ـ ابوالفضل وطندوست؛ سفر حج سفر عجيبی است. حتماً بسيار ديدهايد بسيارى از حج برگشتهها را... تغييرِ بسيار مىكنند، اگر مرد باشد مُحسن به محاسن مىشود، و يا اگر زن، محجوب به حجاب. از حج برگشتهها، خيرات مىكنند؛ بىحساب! خرج مىدهند؛ لايحتسب! روحانى مىشوند، معنوى میشوند و... پس از قليلى اما، به دو دسته متجانس مقسوم مىشوند؛ يا با شتاب، طريقه انسانيت پيش مىگيرند و يا بالعكس قلل دستمال نشده شرارت را هم درمىنوردند.
موضوع و محل اين مقال، اين دسته ثانی است؛
لابد ديدهايد اين جمله از حجاج را كه آبروى مكه ديده و مكه نديده را يكجا با جايش بردهاند و احتمالِ سوالى گنگ كه: «چرا؟»... چگونه مىشود آنسان غريقِ معنويت بود، و اينچنين در سرازيرى شرارت غلت خورد؟
ساده است؛
قُدما مثلى داشتند: «كه مكّه، آنچنان را آنچنانتر كند» بدين معنى كه شخصى اگر «به» باشد و مكه رود، «بهتر» مى شود، و اگر بد و شقى، بدتر خواهد شد. در جهان مخلوقى اينچنين، از براى هر چيز شرفى مقرر است و از هرچيز، شريف و اشرفِ آن موجود است. و جنس بشر به گونهاى وز آمده كه در تقابل با احسن و اشرفِ هرچيز، ذات و جوهره خويشتن را به داريه مىريزد و به جلوه نمايش مىگذارد.
انسانى اصيل، بر مركبى نيک اگر بنشيند، اصالت خويش را نمايان مىكند زيرا جوهرهاش قائم بر اصالت است و هر آن كس كه با اصالت و شرافت غريبه باشد و بر مركبى آنچنان جلوس كند، دگرديس مىگردد و عقبهاش فراموش.
مكه نيز اينچنين است؛ اشرفِ امکنه زمين است و همگان در مواجهه با اين شهر ماهوّيت (ماهيت) برملا مى كنند، خيريّتشان را و يا شرارتشان.
در سياهه تاريخ بشر، والايان و بلند قامتان كم نبوده اند و نخواهند بود، اما در اثناى تاريخ، حسين ابن على برگى زرين و مطلّاست. و به قطعِ ضرس میشود گفت كه او، با فاصله، اشرف جمله ابناء بشر است.
و اگر بر آن باشيم كه همان طرح فوق را در قصه حسين تسرّى دهيم، بايد بگوييم حسين جهان را بر سر دوراهى و ثنويت صعبالعبورى نشاند و جهان را به دوگانگى و انتخاب واداشت. دو گانگى خير و شر، حق و باطل، بهشت و دوزخ، عُقبىٰ و دنيا، و نهايتاً الله و ابليس.
اگر قصه عاشورا به گوشمان رسيده باشد (كه رسيده) و اگر معيشت و سيره فردى چون شمر ذىالجوشن و عمر سعد را خوانده باشيم (كه نخواندهايم)، لاجرم تنها يک نتيجه حاصل میشود، و اينكه؛ آنها در تيرهترين كابوسهایشان نيز نمىديدند كه يدشان به چنين جناياتى فرو شود.
درست است؛ شمرِ جانباز صفين از كجا و شمر لعينِ كربلا از كجا؟ بدبينترين افراد نيز گمان نمىبرد كه از سربازى على و سردارى حسن، دست به قتل «حسين» مىشود برد. اما «حسين» اشرف مخلوقات است، طبق آنچه گفتيم، او، هرآنچه آمده و رفته را، و هرچه را كه آمدنی است بر دوراهى انتخاب مىنشاند و طرق غير ازين را مسدود مىسازد.
لاجرم به گفتاورد آوينى: همه «ما را نيز كربلائيست و عاشورايى».
حسين (ع)، ما را و همگان را بدين كربلا و عاشورا خواهد كشاند و به يقين هيچ خورنده و جونده و نفس كشى را مفرّ و گريزى نخواهد بود. اين تقديری است ممهور، بر پيشانى انسان، به درازاى ازل به ابد. ما را و همگان را به اين آزمون گردن خواهند زد و اين تنها طريق وصول به حسين (ع) است.
و اينک اربعين؛ فرصتی است بازداده شده. فرصتى مغتنم محوَّل به انسانى اينچنين معلقّ. انسانى به ماهوَ انسان، صرف نظر از سن و جنس و لون و تبار و دين و موطنش. رجعتى صغرىٰ، كه به ظهور الصاق خواهد گشت.
رجعتِ بشرِ معلّق، در مغناطيسِ متذبذبِ حُريّت و شِمريّت. ترسيمِ كودكانهاى از جهان ماوراء ظهور. دعوتى به جِد رسمى (از بشرِ معتاد به امروز) به گشايش نيم وجب از دريچه فردا.
و اما اربعين، در ذات و نفسش، رازيست. و اين راز، با قلوب زنگار بسته، سر سازشگرى ندارد، مگر اينكه با هر قدم از قدوم، ذرهاى گرد زدوده شود. قدمى چون قدوم حسين (ع)، از قبله گاه به قتلگاه!
انتهای پیام/