همسرایی شاعران برای جاماندهها از کاروان اربعین
همسرایی تعدادی از شاعران به اشتیاق دلهای جامانده از پیادهروی اربعین منتشر شد.
به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، همسرایی تعدادی از شاعران در کنگره شعر زنان عاشورایی و پاتوق ادبی کیش برای جاماندگان پیادهروی اربعین منتشر شد.
«جامانده از کاروان»
کاروان رفته است و جا ماندم
در تب و تاب کربلا ماندم
کربلا رفته ها شفا آن جاست
آه در حسرت شفا ماندم»
کاروان از نجف به راه افتاد
تا شبِ اربعین، حرم باشد
منِ جامانده قسمتم این است
روضه ها ،مرهمِ دلم باشد
محمدمهدى عبداللهى
گر چه جامانده ام، دلم آنجاست
در سرم شور و در دلم غوغاست
در دلم آرزوی پرواز است
در سرم شوق و شور عاشوراست
کربلا رفته، از تو واماندم
در تکاپوی کربلا ماندم
می روی تو، خدا به همراهت
پای من در گل است و جا ماندم
مانده ام ناگزیر ای زائر
دست من را بگیر ای زائر
در خود و در امور نفسانی
گشته ام من اسیر ای زائر
اربعین است و من چه دلتنگم
رفتن کربلاست فرهنگم
آرزویم زیارت است اما
پای رفتن ندارم و لنگم
اشک غم از دو چشم من جاری است
افتخار من از هواداری است
کار من گریه و دعا کردن
گریه ام شیوه ی سبکباری است
محمدعلی یوسفی
کاروان رفته است و جا ماندم
پا ندارم ،بدونِ پا ماندم
منِ معلولِ خسته از دنیا
عاجز از رفتن و به جا ماندم
در اتاقی پُر از سکوت و فراق
هرچه حنانه میکنم آخر
پا نشسته نمیبَرد من را
تا حریمِ تو حضرتِ ساغر
اُف بر این چرخِ ویلچر وهجران
اُف بر این سرنوشت بی پایان
خوش به احوال کربلاییها
بدبه احوال این منِ حیران
خوشبحالِ شما که بهروزید
زائرِ شاه و حضرتِ ماهید
بدبحالِ منی که معلولم
خوشبحالِ شما که در راهید
بدبحال منی که محرومم
خوشبحالِ شما که پا دارید
خوشبحالِ شما که با معشوق
وعده در صحنِ کربلا دارید
سیدمحمدرضالاهیجی
کربلا رفته! یاد ما هم باش
یاد درد شکسته ها هم باش
درتکاپوی گرم هر موکب
یاد عشاق بی صدا هم باش
تب سجاد اتش افروز است
ناله و ضجه ها جگر سوز است
السلامش به ان لب عطشان...!
ذکر سجاد بعد از ان روز است
اکرم سبزعلی
کاروان رفته است و جا مانده است
در غم و اشک خود رها مانده است
یک تن خسته و دلی زخمی
عاشق شاه کربلا مانده است
بوسه باران لحظه ها شده بود
مثل پروانه ای رها در باد
قلب خود را به آسمان پر داد
وقتی از کاروان جدا افتاد
پر زنان راهی سفر شده بود
قلب بی تاب زایر تنها
عاشقانه پر از تجسس بود
بوسه می زد هوای خاکی را
سیمین آقابابایی
پای من گرچه لنگ رفتن بود
دل ولی مانده باز پا بر جا
بر سر عهد عاشقانه ی خویش
مانده این دل، عمیق چون دریا
من خدا را در آسمان حرم
قبله را در عراق می جویم
رکعتی خالصانه در هر صبح
رو به سمت تو عشق می گویم
حضرت آب، رود در جریان
ای حسین ای فرات لب تشنه
جان من نذر قامتت ای کوه
رشته کوه بریده با دشنه
اربعین آمد و چهل حسرت
مانده بر صفحه های تقدیرم
از تو نه، ای سخاوت زیبا
از خودم صادقانه دلگیرم
اربعین آمد و همه رفتند
مانده ام بی قرار اقیانوس
دوری ات را بهانه می گیرم
می کنم رو به کربلا در طوس
خوان رحمت همیشه پا بر جاست
حضرت عشق، سفره اش باز است
کربلا، کاظمین یا مشهد
این دقیقا شبیه یک راز است
اربعین آمد و چهل حسرت
در دلم بی قرار و بی تاب است
می روم رو به سوی اقیانوس
هر کجا که عزای ارباب است
افشین خدامرد
کاروان رفته است و من تنها
بیقرارم،چه شد که جا ماندم
دوستانم همه سفر رفتند
پایِ من لنگ شد، چرا ماندم؟
کاروان با شتاب می گذرد
قصه در پیچ و تاب می گذرد
کودکی تشنه لب که جان داده
رویِ دستِ رباب می گذرد
دوستان رفته اند و پایِ سفر
نیست این بیقرارِ تنها را
مانده ام در طلب،چه باید کرد
قطره واجب شده ست دریا را
لیک من بیقرار و دلتنگم
پس چه شد از حضور جا ماندم
لایق وصل دوست؟ نه هرگز
چه خطائی؟ چه شد کجا ماندم؟
موکبی با تمامِ اهلِ دلش
کرده از زائرت پذیرائی
کاش می بردی ام سفر امسال
یا به ما می رسید یک چائی
از سفر مانده ام،ولی سخت است
انتخابم نکرده ای آقا
قطره ای هستم و دعاگویت
آرزویم توئی،توئی دریا
قطره ای هستم و ز همسفران
از خروش شکوه جا ماندم
من گرفتارِ نفس بودم،نفس
تازه فهمیده ام چرا ماندم
قطره بودن کمال ِبودن نیست
باید از ابتدا چو دریا بود
ور نه دریا چو بود این دلِ من
جایِ من هم میان دلها بود
مصطفی مطهریراد
کاروان رفت و قسمتم امسال
نشده ، اربعین ،حرم باشم
نشده قسمت دلم امسال
پیش آقای بی سرم باشم
کاروان رفت و قسمتم امسال
نشده کربلا یتان آقا
بروم تا ضریح شش گوشه
گوشه ای تا دهی مرا ماوا
خوش به حال شما که آنجایید
خوش به حال شما که زوّارید
خوش به حال شما که بعد ازاین
صفت از نام کربلا دارید
گرچه جسمم میان ایرانست
دلم اما پرنده شد پر زد
دل شیداییم سر مرز است
تاشود رد، به سیم اخر زد
فرشته شفقت
آسمان هم دلش گرفته ز غم
کاروان بی قرارِ باران است
گریه ها جایِ ابر می بارند
آب تنها علاجِ طفلان است
دشمنان راهِ آب را بستند
غنچه ها از عطش پریشانند
تا کمی دردشان سبک گردد
همه اَمَّن یُّجیب میخوانند
ّتک سواری که ساقیِ حرم است
عازمِ کار زارِ میدان شد
محشری کرد و کوفیان گفتند
دستِ حق آمده ست و طوفان شد
لَعَنَ اللّهُ امَّةً قَتَلَتْ ...
تیرِ اوّل به مشکِ مهمان خورد
نانجیبی دگر خدنگی زد ....
تیرِ دوّم به قلبِ قرآن خورد
ناگهان... بانگِ یا اخاٰ آمد
شهِ دین را غمین و نالان کرد
رفت تا علقمه سپس برگشت...
خمیه ای را کشید و ویران کرد
عَملش یک پیامِ گویا داشت
که من و تیغ و حنجر و سختی
زینب و کودکان و تنهایی ...
تو و آسمان و خوش بختی
مهران ساغری
کاروان رفته پای بگذارد
جای پاهای زینب کبری
از دلش زخم کهنه بردارد
از کف پایش آبله ها را
دوستانم یکی یکی رفتند
منم و یک نگاه حسرت بار
منم و این دلی که جا مانده ست
حسرت اذن لحظه ی دیدار
فاطمه رحمانی
هر که جا مانده اشک می ریزد
چه کند؟ شوق کربلا دارد
در لبانش برای زائرها
لحظه لحظه گل دعا دارد
سید بشیر
چون غباری به روی مژگانت
می نشینم ،مرا ببر زائر!
گریه کن تابه اشک چشمانت
بنشینم به بحر آن حائر
ذره ذره مرا ببر نزدیک
ذره مدیون مهر خورشیداست
انتهایی ندارد احسانش
درمرامش چه جای تردید است
گرچه دلتنگییم کرانه نداشت
نشد اما که زائرش بشوم
چله چله زیارت عاشورا
خواندم اما نخوانده ام به حرم
السلام علیک رب النور!
ازهمین جا سلام من بپذیر
چون غباری ببر مراتا اوج
زنگ ائینه از دلم برگیر
مطهره رضایی
مثل هر سال عاشقان رفتند
قطره قطره به جانب دریا
پشت پاهایشان دو کاسه ی اشک
ریخت از چشم حضرت آقا
روی دوش شقایقی دیدم
یک علم را به یاد رهبر داشت
لَکَ لبیکَ یا اباصالح...
هر قدم را به یاد او برداشت
چقدر بوی یاس پیچیده
عطر نرگس گرفته هر موکب
هر نسیمی به روی دستش داشت
یک سلامی ز حضرت زینب(س)
السلام ای شه غریب و شهید
السلام ای سلاله ی زهرا (س)
من فدایت امام خوبی ها
این سلامم به جای رهبر ما
الهام نجفی