به گزارش گروه سایر رسانههای
دفاع پرس، «مهدی جانیپور» از عکاسان استان اصفهان است که در سالهای دفاع مقدس علاوه بر حضور در برخی عملیاتها و جبهه به عکاسی پرداخته است، عکاسی که در بسیاری از مواقع جان خود را برای به ثبت رساندن یک لحظه از وقایع نبرد و صحنههای انقلاب به خطر انداخته است؛ اما با عشق و علاقه به کارش ادامه داد و معتقد است که این خطرها با یاری خدا و شهدا ختم به خیر شده است.
گفتوگوی خواندنی با مهدی جانیپور را میخوانید:
از 25 آبان 1361 بگویید. از لحظه لحظهاش و فلشهای دوربینتان؟
جانیپور: 25 آبان 61 روزی بزرگ، بی نظیر و به یاد ماندی بود، در این روز 370 شهید را تشییع کردند؛ از چند روز قبل از تشییع عملیات محرم در مناطق جنگی آغاز شده بود، من به علت مجروحیت نتوانستم در عملیات محرم شرکت کنم، در این عملیات اصفهان 370 شهید داد، شهدا را به اصفهان آوردند، من در سردخانه کهندژ بودم که شهدا را غسل و کفن کردند، سه روز طول کشید تا تمام شهدا را غسل و کفن کردند.
آن طور که شنیدهایم شهدا را در مساجد تقسیم کردند، تقسیم شهدا در مساجد برای چه بود؟
جانیپور:بعد از اینکه شهدا را غسل دادند و کفن کردند آنها را به مساجد محلهها بردند، در هر مسجدی چند شهید بود، آن شب شب وداع با شهدا بود، مراسم عزاداری برگزار شد، خیلی شلوغ شده بود، زیارت عاشورا و دعای توسل خوانده میشد، خانوادهها، مردم، همسایهها و دوستان با شهیدان وداع کردند و این وداع آخرشان بود.
مراسم تشییع چگونه برگزار شد؟ شما در میان آن ازدحام جمعیت، که یکی از بزرگترین مراسمهای استان اصفهان بود، چگونه توانستید عکاسی کنید و تصاویر بکری را شکار کنید؟
جانیپور: من تا نیمههای شب در مراسم عزاداری شرکت داشتم و بعد به خانه رفتم، صبح فردا که از خانه بیرون آمدم، دیدم که از تمام کوچهها و خیابانها شهید میآورند، از کوچه پس کوچه محلههای اصفهان شهید بیرون میآمد، مردم شهدا را تشییع کردند تا به خیابانهای اصلی رسیدند؛ربعد به میدان امام(ره) آمدند، آنجا دیدم که جمعیت انبوهی هستند، تعجب کردم از آن همه جمعیت، فکر میکردم بخشی از میدان امام (ره) باید از جمعیت پر شده باشد اما مردم از تمام نقاط استان و حتی کشور برای شرکت در مراسم 370 شهید ما آمده بودند و یکی از بی نظیرترین مراسمهای تشییع را رقم زدند.
من وارد بازار علی قاپو شدم، شهدا را آنجا گذاشتند و نماز آنها را خواندند، امام جمعه وقت آیتالله اشرفی اصفهانی بر پیکر بعضی شهدا نماز خواندند، روحانیون و علمای دیگری هم بودند که هر کدام برای چند شهید نماز خواندند. مجری آن برنامه حاج محمدرضا ساکت بود، سخنران هم فخرالدین حجازی بود.
من بین شهدا بودم، خیلی از آنها دوست و همرزم من بودند، حضور میان آنها احساس خاصی به من داده بود، بالای عالی قاپو رفتم، میدان امام (ره) مملو از جمعیت بود، شوکه شدم، این همه جمعیت از کجا آمده است، اصلا جای سوزن انداختن نبود اما من آنجا عکسهای به یاد ماندنی گرفتم.
در میدان امام (ره) اسامی شهدا را یکی یکی میخواندند و روی دست مردم تشییع میکردند، من رفتم بالای بازار مسگرها دیدم جمعیت تا خیابانهای حافظ، شکرشکن و احمد آباد هم هستند و تعدادی از شهدا را از آن خیابانها به سمت میدان امام (ره) میآوردند. شهدا را از خیابانهای سپاه در میدان امام حسین، چهار باغ، میدان انقلاب، کمال اسماعیل، پل خواجو و خیابان فیض و گلستان شهدا تشییع کردند. خیابانی را پیدا نمیکردیم که مملو از جمعیت نباشد.
چگونه عکاسی کردید، آن طور که مردم اصفهان به یاد دارند شما در آن سال نزدیک بود جان خود را به خاطر عکاسی از دست بدهید، ماجرا چه بود؟
جانیپور: من تا گلستان شهدا را میدویدم، یا روی بلندی میایستادم و عکس میگرفتم؛ دور تا دور گلستان شهدا را بسته بودند و فقط برادران سپاه و بسیج و خانوادههای شهدا در گلستان شهدا حضور داشتند، به خاطر اینکه با آن جمعیت نمیشد مراسم خاکسپاری را انجام داد، اگر آن جمعیت وارد گلستان شهدا میشد ممکن بود چند روز خاکسپاری طول بکشد.
من دیدم که پشت گلستان شهدا مملو از جمعیت است، جایی را نتوانستم پیدا کنم، یک تیر برق پیدا کردم از آن بالا رفتم، داشتم عکس میگرفتم دیدم بعضیها به سمت من سنگ پرتاب میکنند، دو تن از برادران نیروی انتظامی هم مدام داد میزدند که: «بیان پایین» گفتم: «چشم میآیم» اما دوباره عکس گرفتم، باز هم صدا زدند، صدای یکی را شنیدم که میگفت: "بالای سرت را نگاه کن"، تا نگاه کردم دیدم فقط یک وجب تا سیم برق فاصله دارم، اگر کمی بالاتر میرفتم جان خودم را از دست میدادم، اما با لطف و یاری خدا و شهدا مشکلی برای من پیش نیامد.
توانستید وارد گلستان شهدا شوید؟ مراسم خاکسپاری را از نزدیک دیدید و ثبت کردید؟
جانیپور: بله، من از همان تیر برق عکس گرفتم و بعد پایین آمدم و از پشت بام خانههای همسایهها به گلستان شهدا وارد شدم؛ شهدا را برادران سپاه میآوردند و به خاک سپردند و مراحل خاکسپاری را با حضور خانوادههای شهدا انجام دادند، من عکسهای زیادی از آن مراسم گرفتم، تا جایی که من میدانم چند تا از شهدا که زودتر به گلستان شهدا رسیدند و در حال خاکسپاری بودند، هنوز نفرات آخر شهدا در میدان امام(ره) بودند، یعنی این جمعیت هنوز در خیابانها بود. عکسهای مختلفی گرفتم و روز بسیار بزرگ به یاد ماندنی بود.
خاطرهای از آن لحظه گلستان شهدا به یاد دارید؟
جانیپور: وقتی امروز به این عکسها نگاه میکنم میبینم که آن پدر و مادرهای شهدا دیگر در قید حیات نیستند، دلم میگیرد.
خیلی از شهدا آشنا بودند و من از نزدیک میشناختمشان، در میان آنها یک پدر و پسر بودند، یکی از دوستان شهید ما طلبه بود، میان شهدا شهیدانی بودند که شهید سوم، چهارم یا پنجم خانواده بودند، بعضی فامیلها 10 یا 15 شهید داشتند.
پس از تشییع و خاکسپاری 370 شهید، چه شد، کشور در چه شرایطی بود؟
جانیپور: سر کردههای صدام تصور میکردند که ایران شکست خورده و خودشان را برای استراحت آماده میکردند، نیروهای عراقی به مرخصی رفته بودند و گمان میکردند ایران دیگر توان مبارزه ندارد؛ از آنجایی که دشمن از ما بیخبر بود عصر همان روزی که شهدا را تشییع کردند 700 نفر از بچههای بسیج روانه جبههها شدند، چند روز بعد امام (ره) در یک سخنرانی فرمودند: "در کجای دنیا جز اصفهان سراغ دارید 370 شهید را تشییع کنند، خم به ابرو نیاوردند و همان روز یک لشکر به جبههها اعزام کنند". دو هفته بعد از تشییع شهدا یک لشکر 5 هزار نفری از استان اصفهان دوباره به جبههها اعزام شدند.
دشمن فکر میکرد ایران دیگر توان ندارد، اما ایران عملیاتی انجام داد که مقدمهای بر فتح خرمشهر شد.
شما بعد از مراسم تشییع شهدا چه کردید، آیا باز هم به جبهه رفتید؟
جانیپور: من بعد از تشییع شهدا باز هم به جبهه رفتم، در عملیاتهای بسیاری مانند خیبر و .. شرکت کردم، در آخرین عملیات که کربلای 5 بود قبل از اینکه حاج حسین خرازی شهید شود زیر پل شلمچه تیر مستقیم خوردم، من متوجه نشدم، حاج حسین خرازی متوجه شد و گفت که دستت را به من بده و بیا بالا، آنجا آب باریکهای بود که وضو گرفتیم که در سنگرها بمانیم شب برای عملیات، حاج حسین گفت: بیا بالا، این تیر باید به من میخورد، اما من با صدای بلند گفتم که "خدا نکند، ان شاءلله خدا شما را برای اسلام و رزمندگان نگه دارد". حاج حسین در کربلای 5 به شهادت رسیدند.
از عکسهایی که از مراسم 25 آبان گرفتید بگویید؟
جانیپور: چند سال بعد از 25 آبان 61، بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس تشکیل شد، آنها پوستری میخواستند تا در برنامه از آن استفاده کنند، تنها کسی که از مراسم 25 آبان از عکسهای پرجمعیت داشت من بودم، آنها از من تعدادی عکس گرفتند و پوستر کرده و استفاده کردند.
بعضی عکسهایم را هم جاهای دیگری استفاده کردند، بدون اجازه و بدون اسم من، اما به خاطر اینکه برای شهدا بود ناراحت نشدم.
آیا از عکسهای 25 آبان نمایشگاهی برپا کردهاید؟
جانیپور: بله، تا کنون چند نمایشگاه از عکسهای 25 آبان برگزار کردم. مدتی پیش هم بنیاد حفظ آثار اصفهان با من تماس گرفتند و خواستند که در مراسمی که به مناسبت 25 آبان برگزار میکنند شرکت کنم و در آنجا هم نمایشگاه برپا کنیم و هم مراسم برگزار کنند.
خاطرهای از 25 آبان 61 بگویید، کدام خاطره بیشتر در ذهن شما ماندگار شده است؟
جانیپور: 25 آبان 1361، روزی که 370 شهید در اصفهان تشییع شد، تنها روزی بود که استان اصفهان تعطیل عمومی بود. تمام مغازها را تعطیل کرده بودند، بازار تعطیل بود، حتی از استانهای دیگر هم برای مراسم حضور داشتند. عجیب بود، شلوغ بود، باشکوه بود، باعظمت و پر از افتخار بود، دشمن شکن بود.
اصفهان برای شهدا سنگ تمام گذاشت. مردم اصفهان افتخار میکنند که چنین روز سنگین و باعظمتی را در کارنامه خود دارند.
از خاطرات عکاسیتان در دوران دفاع مقدس هم بگویید؟
جانیپور: سه سال قبل از پایان جنگ، صبح تا عصر در گردانها و زمینهای خاکی میرفتیم از فرماندهان گردانها، معاونین و حتی بچههای رزمنده یکی یکی مصاحبه میکردیم، مصاحبه با خیلی از شهدا را خودم انجام دادم و موجود است.
حرف آخرتان را بفرمایید؟
جانیپور: وقتی عکسهای 25 آبان 61 را که با دستان خودم گرفتم میبینم یاد همرزمان شهیدم میافتم، خوش به سعادتشان ما از کاروان عقب ماندیم، امیدوارم روز قیامت شهدا واسطه شوند و انشالله ما شرمنده شهدا نشویم.
منبع: تسنیم