به گزارش دفاع پرس از شهرکرد، نزدیک دو ماه از تهاجم رژیم بعثی عراق به مرزهایمان گذشته بود. تمام روستاهای اطراف سوسنگرد سقوط کرده بودند اما دلاورمردان بسیج و سپاه و ارتش، به ویژه مردم از پیر و جوان، همچنان مقاومت میکردند، اهالی شهر به مقاومت خود پافشاری میکردند و حاضر به ترک شهر نبودند.
جوانان غیور شهر و مردان عشایر در دستهها و گروههای کوچک هر چند نفر به فرماندهی یک دلیرمرد، یک طرف از شهر را گرفته و دفاع میکردند. کمکم درگیریها به کوچهها و خیابانهای سوسنگرد کشیده شده بود. جنگ تن به تن در کوچهها و خیابانها شروع شده بود و جوانها یکی پس از دیگری پرپر میشدند ولی حاضر به عقبنشینی نشدند.
دفاع پرس: لطفا خودتون را برای مخاطبین ما معرفی کنید.
سید تقی علوی جانباز 70 درصد جنگ تحمیلی متولد سال 1337 هستم. سه فرزند دارم و تحصیلاتم در سطح کارشناسی است. بازنشسته آموزش و پرورش هستم و هم اکنون در يکی از مدارس غیردولتی شهرکرد مشغول فعالیت میباشم.
دفاع پرس: انگیزه اصلی شما از حضور در جبهه چه بود؟
در سال 1356 به خدمت سربازی رفتم. یک سال از خدمتم در حکومت طاغوت بود و مابقی خدمت را با پیروزی انقلاب اسلامی در شهرهای کرمان، اصفهان و شیراز گذراندم. پس از سپری کردن خدمت سربازی با توجه به ضرورت به وجود آمده و دفاع از کشور در مقابل رژیم بعثی عراق به جبهه رفتم.
دفاع پرس: چه موقع از جنگ به جبهه رفتید ؟
در مرحله دوم آزادسازی سوسنگرد و با توجه به اینکه آموزشهای نظامی را در زمان خدمت سربازی فرا گرفته بودم و از طرفی نظر به اینکه فرصت کافی برای آموزش نیرو نبود، تکلیفی بر ما واجب بود که برای دفاع از کشور در جبهه حضور پیدا کنیم. در قالب یک گروه 22 نفره متشکل از بچههای استان چهارمحال و بختیاری در جبهه سوسنگرد حضور پیدا کردیم.
دفاع پرس: چه نیروهای دیگری در سوسنگرد حضور داشتند؟
ابتدای جنگ بود و نیروی کمی در جبهه حضور داشت . در جبهه سوسنگرد نیروهایی از استانهای آذربایجان شرقی ، همدان ، لرستان و چهارمحال و بختیاری حضور داشتند.
دفاع پرس: این گروه 22 نفره چه کسانی بودند؟
اغلب این گروه پاسدارانی بودند که تازه به عضویت سپاه در آمده بودند و بعضاً هم افرادی که خدمت سربازی را گذرانده بودند و با آموزش های نظامی آشنا بودند. از این گروه 22 نفره بزرگانی همچون ارسلان حبیبی، اسدالله کیانی از هرچگان، بشیر رفیعی و سید مرتضی هاشمی که همه بعداً جزو فرماندهان و افراد تأثیرگذار جنگ بودند و در عملیاتهای بعدی به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
دفاع پرس: در سوسنگرد بر شما چه گذشت؟
از شهرکرد به پادگان امام حسن (ع) فعلی تهران رفتیم. آموزشی مقدماتی از جنگهای نامنظم را ظرف مدت چهار روز آموزش دیدیم. نیروهایی که به ما آموزش میدادند از نیروهای ویژه شهید چمران بودند که در قائله کردستان همراه ایشان بودند. سپس ما به خوزستان و از آنجا با نفربر به سوسنگرد رفتیم.
مسئول جنگ های نامنظم شهید چمران بود که با نیروهایی قالب بر 500 نفر از سراسر کشور در شهر خالی از سکنه سوسنگرد به دفاع از این کشور مشغول بودند. در استادیوم ورزشی که سنگرهایی در آن تعبیه کرده بودند مستقر شدیم. پس از بمباران استادیوم به مسجد جامع رفتیم و از آنجا به کنار رودخانه که خط مقدم بود رفتیم. ما پایین پل سوسنگرد مستقر شدیم.
خاطره دلخراشی که قبل از استقرار ما در خط مقدم جبهه (در کنار پل سوسنگرد) در ذهنم نقش بسته این است که وقتی با نفربر در 15 آبانماه به سوسنگرد رسیدیم، شهر مورد بمباران شدید دشمن قرار گرفت و نیروها عقب نشینی کردند به سمت هویزه. در هویزه در یک اتاق 14 نفر از نیروهای پیرو خط امام را زنده به گور کرده بودند به طوری که تمامی بدنشان زیر خاک بود و فقط سرشان بیرون بود و معلوم بود با گلوله آنها را به شهادت رسانده بودند.
دفاع پرس: فرماندهی عملیات با چه کسی بود؟
شهید چمران شخصاً فرماندهی را به عهده داشتند و نیروها را تقسیمبندی کرده بودند. رابط ایشان با ما یکی از بچههای تهران بود که مطابق دستور شهید چمران ما هم در قسمت پایین پل سوسنگرد به سمت شهر سنگر گرفته بودیم و سلاحهای ما متشکل بود از تیربار ژ-3، خمپاره 120 و کاتیوشا و سلاح سازمانی ما هم تفنگ ژ-3 بود.
پس از آزادسازی شهر مجدداً نیروهای عراقی می خواستند به شهر حمله کنند و شهر را پس بگیرند و ما هم با توجه به کارشکنیهای موجود و عدم وجود سلاح و مهمات کافی تنها تعداد تعداد کمی آرپیجی داشتیم. شهید چمران دستور داد در نقاط مختلفی در کنار رودخانه رو به پل مستقر شوید و هر آرپیجی یک تانک را نشانهروی کند و نبایست تیری به خطا برود. با ورود تانکهای عراقی به دهانه پل هر گلوله آرپیجی یک تانک را نشانه گرفت و با صدور فرمان شلیک تقریباً تمامی گلولهها به هدف خورد. از این شلیک یک باره و از نقاط متفاوت، بعثیها غافلگیر شدند و گمان کردند که نیروهای زیادی را در مقابل دارند و از این رو عقبنشینی کردند.
در خصوص نداشتن مهمات، یادم هست یکی از بچههای تبریز طی تماس با شهید مدنی از ایشان استمداد سلاح و مهمات کرد که شهید مدنی هم نزد امام میروند و موضوع را مطرح میکنند و امام دستور میدهند به تیپ زرهی شیراز که به سوسنگرد برود.
این خبر توسط نیروهای ستون پنجم به بعثیها انتقال پیدا میکند و بعثیها با فکر اینکه نیروهای زرهی شیراز در منطقه مستقر هستند شدت آتش خمپارهها را بیشتر و بیشتر کردند. به طوری که صبح متوجه شدیم حتی چندین تانک از تانکهای خودی را در اثر اشتباه به آتش کشیده بودند.
عملیات ادامه پیدا کرد تا با پشتیبانی نیروهای زرهی ما دشمن را تا نزدیکی دهلاویه عقب راندیم. یادم هست روز هشتم آذرماه بود که سنگر ما مورد اصابت گلولههای آتشین دشمن قرار گرفت و منفجر شد و دست من از کتف قطع شد و همسنگری من نیز پایش قطع شد.
دفاع پرس: بهترین درسی که از نبرد در سوسنگرد آموختید چه بود؟
شهید چمران به من آموخت یک دست هم اگر برای ارزش و اعتقاد و پاسداری وطن باشد، صدا دارد.
دفاع پرس: و سخن آخر؟