خاطره زیر برگرفته از این
مجموعه و از خاطرات رزمنده «ابوالقاسم اخلاقی» از استان یزد است.
در گردان 182 تیپ 84 خرمآباد،
مسئول حمل غذا از آشپزخانه به خط مقدم بودم. حدود ساعت 10 شب نیروهای مستقر در خط
ضمن تماس با فرماندهی گروهان، خبر دادند «نیروهای دشمن نزدیک هستند، احتمالاً قصد
نفوذ دارند». آمادهباش اعلام شد و نیروها با مواظبت بیشتر، منتظر اتفاق یا خبری
بودند.
با روشن شدن هوا خبر رسید که دو نفر از نیروهای ارتش عراق زیرپیراهنشان را به علامت تسلیم نشان داده و داوطلبانه خود را تسلیم نیروهای ایرانی کردهاند. افسر گروهان پس از بازجویی از اسرا به من گفت: «این دو نفر را به قرارگاه گردان تحویل دهید».
با توجه به اینکه از
دست رژیم بعثی صدام خلاصی یافته و از سوی نیروهای ایرانی پذیرایی شدند، خیلی
خوشحال بودند. مرتب عکس فرزندان و خانوادهاشان را به ما نشان میدادند. برایشان
تعجبآور بود که کسی با آنها کاری ندارد! در گوش آنها خوانده بودند که ایرانیها
اسرای عراقی را شکنجه میکنند! اما ملاحظه کردند نه تنها از اذیت و آزار خبری نیست
بلکه به آنها محبت هم میشود.
هنگام تحویل آنها به قرارگاه، ساعتهایشان را به ما تقدیم کردند اما نپذیرفتیم. از آنها اصرار از ما انکار، رفتار مهربانانه سربازان ایرانی برای آنها خیلی عجیب بود. موقع خداحافظی یکی از اسرا سرش را روی شانهام گذاشت و به شدت میگریست، به عربی چیزهایی میگفت. به دوستم گفتم: ترجمه کن ببینم چه میگوید؟
دوستم گفت: او میگوید این همه عاطفه و
مهربانی را از کجا یاد گرفتهاید؟. گفتم: از فرماندهان به ویژه از امام خمینی.
اسیر عراقی رو به قبله ایستاد و برای ما دعا کرد. در پایان گفت: نمیدانستم ایرانیها
اینقدر استعداد دارند، با چشمانی اشکآلود با ما خداحافظی کرد.
انتهای پیام/