خاطره‌ شهید مدافع حرم «حمیدرضا ضیایی» از دوران دفاع مقدس؛

کاغذ یک سبزی‌فروشی که مجوز اعزام یک رزمنده شد

شهید مدافع حرم ضیایی روایت کرد: یک سبزی فروشی در پیاده رو بود. حاج علی فضلی اجازه گرفت و تکه‌ای از کاغذ سبزی‌ها را جدا کرد و دستوری برای اعزام من نوشت و گفت سریع برو فقط در راه دور کاغذ را مرتب کن که آبروریزی نشود.
کد خبر: ۲۶۷۲۹۶
تاریخ انتشار: ۳۰ آبان ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۴ - 21November 2017

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، مدافع حرم «حمیدرضا ضیایی» از دیدبان‌های لشکر 10 سیدالشهدا در دوران دفاع مقدس روز گذشته در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

چندی پیش شهید حمیدرضا ضیایی چندی پیش با پیدا کردن یک نامه قدیمی، خاطره‌اش درباره این نامه را اینگونه روایت کرد:

« تابستان ۶۶ در منطقه سردشت بودیم و من به علتی تسویه کردم و به تهران آمدم. یک روز تلفن خانه زنگ زد، یادم نیست کدام یک از دوستان بود، گفت: فردا سقز باش. پس فردا در سردشت با شما کار دارم، حتما بیا.

من هم سریع به پادگان ولیعصر (عج) رفتم که انفرادی اعزام بگیرم. متاسفانه چون نزدیک عملیات بود اعزام‌ها بسته بود و هر قدر اصرار کردم که من را لازم دارند، فایده نداشت.

ناراحت از پادگان خارج شدم و کنار پل چوبی به سمت پایین راه می‌رفتم و با خدا حرف می‌زدم و آرام گریه می‌کردم و در دل می‌گفتم: خدایا یک کاری برای من بکن.

در همین حال که مردم در پیاده رو رفت و آمد می‌کردند، یک تنه محکم بهم خورد که تکون خوردم. طرف مقابل که بهم خورد، معذرت خواهی کرد. تا نگاه کردم دیدم برادر علی فضلی بود که بخاطر دیدش به من تنه زده بود.

منم سلام کردم و موضوع را با وی در میان گذاشتم. وی گفت: الان می‌نویسم که اعزام شوی. ادامه داد: خودکار داری؟ گفتم: نه.

یه دکه روزنامه فروشی بود که حاج علی خودکار آن آقا را قرض کرد و به من گفت: کاغذ داری؟ گفتم: نه.

یک سبزی فروشی در پیاده رو بود. حاج علی اجازه گرفت و تکه‌ای از کاغذ سبزی‌ها را جدا کرد و دستوری برای اعزام من نوشت و گفت سریع برو فقط در راه دور کاغذ را مرتب کن که آبروریزی نشود.

نامه دستور اعزام بر روی کاغذ سبزی

خوشحال، خداحافظی کردم و رفتم اعزام گرفتم. فردا به سقز رسیدم و پس فردا هم سردشت بودم و تو عملیات نصر که کنار دوپازا بود با برادر کهنسال توفیق حضور پیدا کردم

انتهای پیام/ 131

نظر شما
پربیننده ها