توسط حسین فتاحی صورت میگیرد؛
نگارش رمان جدید دفاع مقدس برای کودکان و نوجوانان
حسین فتاحی رماننویس کشورمان، رمان جدیدی را با موضوع دفاع مقدس برای کودکان و نوجوانان مینویسد.
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر
دفاع پرس، «حسین فتاحی» رمان نویس انقلاب و دفاع مقدس رمان جدید خود را در ادامه خط داستانی رمان «آتش در خرمن» و با موضوع دفاع مقدس مینویسد.
این رمان که سالها پیش برای کودک و نوجوان نوشته شده بود توسط نشر كتابهای شكوفه وابسته به مؤسسه انتشارات اميركبير به چاپ رسیده بود که چندین بار نیز تجدید چاپ شد.
«آتش در خرمن» تصويری لطيف از كودک و جنگ است. سال 1368 وقتی حسين فتاحی نويسنده این كتاب جايزه كتاب برگزيده سال را دريافت میكرد، خيلیها به اين فكر میكردند كه سوژه نوجوانان و جنگ میتواند قابليتهای تصويری فراوانی داشته باشد.
محمدرضا سرهنگی خيلی سريع اين پيشنهاد را به نويسنده داد و فيلمنامه زيبايی از اين رمان نوشته شد و سازمان سينمايی سبحان به همراه شبكه 2 مالک سينمايی و نسخه تلويزيونی اين اثر شدند و اين سريال در هفت قسمت چهل دقيقهای در سال 1372 روی آنتن شبكه 2 رفت.
سعيد حاجميری كارگردان، كمال تبريزی فيلمبردار و مهدی ارگانی مدير توليد اين سريال بودند بازيگرانی چون حسين ياری، لفته حيدری و سهامه جوهری اين قصه را روايت كردند؛ سريال «آتش در خرمن» به خاطر ظرافت و حساسيتی كه در پرداخت دو مقوله كودک و جنگ داشت و جسارتی كه در پرداخت به اين موضوع داشت، سريالی موفق بود؛ ضمن اينكه داستان سريال كه سرشار از مفاهيم و لحظههای متنوع بود با تصويرهای زيبا و لطيف سعی داشت برای كودكان جذاب و آموزنده و در عين حال به دور از خشونت باشد.
رمان «آتش در خرمن» تأليف حسين فتاحی و برگرفته از وقايع جنگ است كه در دوره هفتم كتاب سال جمهوری اسلامی ايران، از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان كتاب برگزيده معرفی شد.
علت استقبال از اين داستان را میتوان در متن ساده و روان و نوعی ارتباط مؤثر كه با مخاطب ايجاد میكند و از طرفی وی را به آخر داستان سوق میدهد، دانست. توصيف جزئيات در صحنهها و آوردن عبارات عاميانه نيز از نكات مثبت پردازش داستان است.
در بخشی از رمان «آتش در خرمن» آمده است: «رحمان نوجوان سيزده ساله يتيمی هست كه براي ارباب طالب كار میكند و گاوميشهای او را به چرا میبرد و خود را برای رفتن به مدرسه آماده میكند.
شروع داستان در روزهاي آخر تابستان و آغازين جنگ تحميلی عليه ايران اسلامی هست و اين در حاليست كه رحمان فهميده كه خاله طوبا ميخواهد از اهواز بيايد (محل وقوع داستان روستای مالكيه در چند كيلومتری سوسنگرد است) و رحمان كه راوی داستان هم هست با خودش میگويد حتما خاله طوبا هم خبرهای حمله عراقیها به ايران را شنيده است و برای همين به روستا میآيد.
سپس راوی نحوه كمکرسانی و همكاری ارباب طالب با عراقیهای متخاصم و دفاع جانانه مردم غيور و غيرتمند خطه جنوب در مقابل دشمن را روايت كرده است، وی میگويد ارباب طالب مردم را جمع میكند و اظهار میكند كه عراقیها میخواهند بيايند و شما را از دست مجوسها آزاد كنند و به وطن مادریتان برگردانند.
اما مردم از همان ابتدا گول حرفهای او را نمیخورند و در مقابل او و عراقیها مقاومت میكنند. در ابتدا عراقیها سوسنگرد و منطقه اطراف آن را اشغال میكنند و يک گروه هم در خانه ارباب طالب مستقر و دفتر فرماندهی را آنجا قرار میدهند.
در همان روزهای نخست جاسب دوست رحمان يكی از سربازان عراقی را زخمی كرده و اسلحه او را برداشته و در انبار علوفه خانه طالب مخفی میشود عراقیها پس از جستجوی فراوان نمیتوانند او را پيدا كنند و لذا برای جلوگيری از حملات ديگر تمامی مردم را بجز چند نفری مثل رحمان و خاله طوبا، بزور به عراق منتقل كرده و تمامی خانههای روستا را تخريب میكنند.
جاسب كه زخمی شده باكمک رحمان به نيزار فرار میكند و در آنجا چند نفر از دوستان قديمی را میبيند و متوجه میشود كه رزمندگان و مردم غيور در مقابل دشمن ايستادگی نموده و در حال باز پس گيری منطقه و بيرون راندن عراقیها هستند و طالب در انتهای داستان بوسيله خمپارهای كه به ماشينش میخورد زخمی میشود و عراقیها او را همراه خاله طوبا با هليكوپتر به عراق منتقل میكنند.
رحمان و جاسب كه در نيزارها مخفی شدهاند با كمک دوستان به جمع رزمندگان ميپيوندند تا با كمک آنها اين آتشی را كه به خرمن انقلاب افتاده خاموش كنند.
انتهای پیام/ 121