به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، کتاب «طلایهداران مرصاد» روایتگر (کارنامه عملیاتی تیپ مستقل ۱۲ حضرت قائم (عج) استان سمنان در عملیات مرصاد) است که به قلم «رضا وطنی» به رشته تحریر در آمده و توسط ادارهکل حفظ اثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سمنان منتشر شده است.
متن زیر بخش از خاطرات ثبت شده در این کتاب است.
در عملیات «مرصاد»، بنا بر مشیِّت الهی تمام اسباب و علل به طور معجزه آسایی فراهم آمده بود تا منافقین کوردل که در طول دوران انقلاب و جنگ تحمیلی، دستشان تا مرفق به خون هزاران نفر از مردان و زنان این مرز و بوم آلوده بود، در جهنمی از آتش گرفتار آیند و تقاص خونهای به ناحق ریخته شده را با سوختن و جان دادن در شعلههای آتش خودروها و مهماتشان پس دهند؛ که «اِنَّ رَبّکَ لَبِالمرصاد" به درستی که خدای تو در کمین گاه ستمکاران است.»
از جمله اسباب و عللی که به طور معجزه آسایی برای مقابله با تهاجم منافقین از خدا بیخبر مهیا شد، جمع شدن کادر فرماندهی تیپ و اعزام به موقع نیروهای گردانهای رزمی و پشتیبانی رزم و رسیدن مهمات مورد نیاز به مقر صادقین در سه راهی «کوزران» بود.
برادر «مهدوی» از چگونگی به هم رسیدن کادر تیپ و گردانها در اردوگاه صادقین میگوید:
ما در منطقه «مریوان» در منطقه مرزی «ملخ خور»، خط پدافندی داشتیم. تعدادی از نیروهای کادر تیپ در آنجا و عدهای نیز در مرخصی بودند. بنده به نیّت سرکشی و اطلاع از اوضاع و احوال بچهها از سمنان به مقر صادقین رفتم.
بعدازظهر روز سوم مردادماه با بچهها در کنار چشمهای در داخل اردوگاه دور هم جمع شده بودیم. بچهها یکی یکی از مریوان و سمنان و دوره آموزشی دافوس تهران میآمدند. برای من جای تعجب بود. بدون اینکه کسی دستوری داده باشد، بچهها یکی یکی در اردوگاه جمع میشدند. هر کسی از هر دری صحبت میکرد. اعزام نیرو هم کلید خورده بود. گفتیم حالا یکی دو گردان هم میآیند و آنها را به خط پدافندی مریوان میبریم.
شب فرا رسید. اتوبوسهای پر از نیرو با شنیدن پیام حضرت امام خمینی (ره) بعد از نماز مغرب و عشاء از استان سمنان به مقر رسیدند. همچنین کادر و نیروهای تیپ که مهمترین ارکان در عملیات بودند نیز در اردوگاه جمع شدند.
برادر «خانیان» نیز جریان رسیدن خود و بچههای همراه را اینگونه نقل میکند:
ما در دافوس بودیم که به اتفاق برادران «شاه مرادی»، «ابراهیمیان»، «عالمان» و «خسروپور» با یک دستگاه مینیبوس به سمت کرمانشاه آمدیم و نزدیکهای غروب به مقر صادقین رسیدیم و همان شب بود که خبر عملیات منافقین را شنیدیم.
برادر «علی عالمان» نیز در اینباره میگوید:
ما در دوره دافوس بودیم که قطعنامه ۵۹۸ از طرف جمهوری اسلامی ایران مورد پذیرش قرار گرفت و به دنبال آن خبر تهاجم ارتش عراق، در محورهای جنوب، غرب و شمالغرب به ما میرسید. بنابر این دوره آموزشی دافوس تعطیل و دانشجویان نیز به یگانهایشان ملحق شدند.
چون تیپ ۱۲ قائم (عج) در کرمانشاه (اردوگاه صادقین در سه راهی کوزران) مستقر بود، ما به اتفاق سایر برادران سوار مینیبوسی که برای کرمانشاه در نظر گرفته بودند شدیم و رفتیم.
شب به کرمانشاه رسیدیم و در زینبیه (محل عمومی استقرار نیروها جهت استراحت) خوابیدیم و صبح زود، با وانت بین راهی به سمت مقر یگان حرکت کردیم. در طول مسیر، بچهها بحث جغرافیای نظامی که یکی از درسهای دوره دافوس بود را پیش کشیدند. یکی از بحثها، دهلیزهای ورودی به کشور از نقاط مختلف مرزی بود. از جملهی آن، دهلیزهای «قصرشیرین»، «سرپل ذهاب»، «اسلام آباد»، «کرمانشاه» تا «تهران» است که نقاط دفاعی طبیعی مثل: «گردنه پاطاق»، «حسنآباد»، «چهارزبر»، «اسدآباد» و... دارد.
چون ما در منطقه بودیم، به همدیگر گفتیم بیاییم بهطور واقعی درس را دوره کنیم. یکی از دوستان پرسید که نقاط دفاعی طبیعی محور نفوذی قصرشیرین را بگو. ما چون حفظ شده بودیم، گفتیم: گردنه «پاطاق»، «عینالکُش»، دره «خمپاره»، گردنه «حسنآباد»، «چهارزبر»، «اسدآباد» و... . داشتم نقاط دفاعی را توضیح میدادم که گفتند صبر کن. حالا که ما در منطقه هستیم و بین کرمانشاه تا اسلام آباد دو نقطه دفاعی «چهارزبر» و «حسنآباد» وجود دارد. حالا «چهارزبر» کجاست و نقطه دفاعی آن چگونه است؟
سرگرم همین بحثها بودیم که به سه راهی کوزران رسیدیم و در آنجا پیاده شدیم. آنجا منتظر ماشینهای رهگذری که به سمت تیپ میرفتند بودیم که از فرصت استفاده کرده و شروع کردیم به نگاه کردن تنگه چهارزبر و تجزیه و تحلیل آن، که چه اهمیتی از نظر دفاعی دارد و ....
به هر حال به این نتیجه رسیدیم که چهارزبر یک نقطه دفاعی جالبی است. بدون اینکه بدانیم تجزیه و تحلیل و شناخت دقیق این نقطه دفاعی، فردا به دردمان خواهد خورد. لطف خدا شامل حال ما شده و عنایت خداوندی بود که یکی از دوستان در آنجا سوالی از نقطه دفاعی منطقه بکند و ما چهارزبر را که در شب سوم مرداد، محل اسـتقرار و نقطه تلاقی نیروهای تیپ ۱۲ قائم (عج) با منافقین بود، مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.
برادر «منصور حیدرنیا» نیز چگونگی مطلع شدن فرماندهان تیپ از هجوم منافقین و گردآمدن نیروهای اطلاعات در مقر صادقین را یک معجزه الهی دانسته و اینگونه بیان میکند:
مطلع شدن یگان یک معجزه بود. حوالی اذان مغرب روز سوم مردادماه سال ۱۳۶۷، از «شاخ شمیران» مریوان وارد مقر صادقین شدم. گرد و خاک در تیپ بلند شده بود که حاکی از آن بود که دو یا سه اتوبوس نیروی جدید آمده. رفتم داخل چادر برادرهای اطلاعات، دیدم که ۱۵ الی ۲۰ نفر از نیروهای جدید و زخمی شده در عملیاتهای قبلی، مثل: شهید «رضا نادری» که در منطقه «ماووت»، ارتفاعات «گوجار» زخمی شده و هنوز جای نخهای بخیه در کف پاهایش بود؛ جمع شدهاند.
برادر «رجبعلی بینایی»، ماندن گردان قمر بنی هاشم (ع) در اردوگاه صادقین و شرکت این گردان در عملیات مرصاد را معجزه الهی میداند و جریان را اینگونه نقل میکند:
ما تمام تجهیزات گردان قمر بنی هاشم را تحویل داده بودیم و منتظر فرماندهی تیپ بودیم که مرخصی ما را امضا کند؛ که ورق برگشت و اتفاق دیگری افتاد.
برادر «علی اکبر اسلامیراد» در خصوص آماده کردن اتوبوسها برای گردانها جهت رفتن به مرخصی میگوید:
ما چند دستگاه اتوبوس را برای بردن بچههای گردان قمربنیهاشم (ع) آماده کرده بودیم و شب هجوم منافقین، اتوبوسها در مقر صادقین بودند. اما با حمله منافقین، این گردان اولین گردانی بود که در چهارزبر مستقر شد.
انتهای پیام/