به گزارش خبرنگار بینالملل
دفاع پرس، «سید مصطفی بدرالدین» در تاریخ 6 آوریل 1961 (26 فروردین 1340) در منطقه شیعهنشین «غبیری» در جنوب شهر بیروت پایتخت لبنان بهدنیا آمد. دوران تحصیلات متوسطه را در همین شهر به پایان رساند. مدت کوتاهی از دوران دبیرستان نگذشته بود که با فاطمه حرب ازدواج کرد. یک هفته پس از جاری شدن خطبه عقد، ارتش اسرائیل به لبنان حمله کرد و خود را طی یک هفته، به بیروت رساند.
سید مصطفی یکی از نخستین افرادی بود که در منطقه «خلده» در جنوب بیروت، دوشادوش عماد مغنیه، سمیر مطوط و دیگر جوانان مجاهد لبنانی در این منطقه، جلوی پیشروی نظامیان صهیونیست را گرفت.
یک سال پس از نبرد خلده، سید مصطفی به کویت سفر کرد و در آنجا به اتهام تلاش برای انهدام اهدافی متعلق به آمریکا و فرانسه، دستگیر و محاکمه شد. 7 سال پس از بازداشت و در سال 1990، پس از حمله صدام به کویت، توانست از زندان فرار کند و از طریق ایران، خود را به لبنان برساند.
وی به عنوان یکی از فرماندهان ارشد مقاومت اسلامی (با نام جهادی «سید ذوالفقار») از ابتدای دهه 90 میلادی توانست ضمن اشراف کامل بر تحرکات دشمن صهیونیست در نواحی اشغالی، نقش مهمی در پیروزی مقاومت اسلامی در دو جنگ «تصفیه حساب» (1993) و «خوشههای خشم» (1996) ایفا کند.
وی سپس در عملیاتهای اسیرگیری مقاومت اسلامی، نقشی مهم ایفا کرد و پس از آن، به عنوان فرمانده ارشد امنیتی مقاومت اسلامی پس از شهید عماد مغنیه، ضرباتی سخت به شبکههای جاسوسی رژیم صهیونیستی در لبنان زد.
وی در کنار دوست قدیمی، همرزم و برادر همسر خود «شهید عماد مغنیه»، توانست ارتش رژیم صهیونیستی را شکست دهد. پس از ترور شهید عماد مغنیه در شهر دمشق در فوریه 2008 (بهمن 1386) جانشین وی شد و هدایت مقاومت اسلامی لبنان را در دست گرفت.
3 سال بعد و با آغاز بحران در سوریه، هدایت نیروهای مقاومت اسلامی در این کشور، که برای جلوگیری از تهدید و آسیب مقدسات دینی خصوصا حرم مطهر حضرت زینب (س) راهی شام شدند، را برعهده گرفت.
وی در هدایت و پیروزی بسیاری از عملیاتهای مقاومت اسلامی در خاک سوریه و کمک به نیروهای حشد شعبی در عراق، مهمترین نقش را ایفا کرد تا این که در روز 10 می 2016 (20 اردیبهشت 1395) در حمله توپخانهای تروریستهای تکفیری به پایگاه نیروهای مقاومت اسلامی در اطراف فرودگاه بینالمللی شهر دمشق به درجه رفیع شهادت نائل شد.
«فاطمه حرب» همسر شهید سید مصطفی بدرالدین در گفتوگو با خبرنگار بینالملل
دفاع پرس، به بیان جزئیاتی ناگفته از زندگی این شهید پرداخت که شرح آن را از نظر میگذرانیم.
دفاع پرس: برای ما در مورد نقش زن در جنبش مقاومت و تربیت نسل مقاوم توضیح دهید.
همانطور که میدانید، لبنان از سال 1982 به طور گسترده با رژیم صهیونیستی وارد جنگ شد. از آن زمان تا امروز، زنان لبنانی در تمام مبارزات مردان این سرزمین علیه اشغالگران صهیونیست، شریک و سهیم بودند.
بخش مهمی از این همراهی مربوط میشد به ایثارگری زنان لبنانی که فرزندان خود را به میدان فرستادند تا در راه عزت اسلام و قدرت آن و اخراج دشمن متجاوز از سرزمین لبنان به شهادت برسند. ما در لبنان زنانی را میبینیم که برخی از آنان، 3 پسرشان به شهادت رسیدهاند؛ اما همچنان میخواهند دیگر پسران خود را نیز در راه نبرد با دشمن تقدیم کنند.
دفاع پرس: از سابقه جهادی شهید سید مصطفی بدرالدین برای ما بگویید.
هنوز یک هفته بیشتر از روزی که من و شهید سید مصطفی عقد کردیم، نگذشته بود که ارتش اسرائیل به لبنان حمله کرد. شهید سید مصطفی به همراه 4 یا 5 تن از دوستان خود به منطقه خلده در جنوب بیروت، اولین محلی که ارتش اسرائیل تلاش کرد از آنجا وارد شهر بیروت شود، رفت و توانستند با همین تعداد اندک، در برابر نیروهای متجاوز صهیونیست مقاومت کنند.
طی نبرد خلده، شهید سید مصطفی در یکی از خانههای منطقه در نبرد تن به تن با یک نظامی صهیونیست از ناحیه پا زخمی میشود. وی تا لحظه شهادت، این آسیب را با خود داشت.
یک سال پس از آغاز فعالیت در نهضت مقاومت علیه رژیم صهیونیستی، سید مصطفی به کویت سفر میکند؛ اما در آنجا توسط حکومت آن کشور دستگیر میشود. دولت کویت قصد داشت به خاطر آن وی را اعدام کند؛ اما وی به حبس محکوم شد. 7 سال پس از اسارت سید مصطفی، صدام به کویت حمله کرد.
سید مصطفی با استفاده از موقعیت پیشآمده توانست مخفیانه از کویت به ایران فرار کند و سپس از ایران به لبنان برگردد. مدتی پس از بازگشت سید به لبنان، وی به عنوان یکی از مسئولان ارشد عملیاتی- امنیتی مقاومت اسلامی در جنوب لبنان برگزیده شد. در همین زمان، ارتش اسرائیل جنگ 16 روزه ساله 1996 (موسوم به جنگ «خوشههای خشم») را علیه لبنان آغاز کرد.
طی یکی از عملیاتها علیه ارتش رژیم صهیونیستی، نیروهای مقاومت اسلامی توانستند تعدادی از اجساد نظامیان اشغالگر صهیونیست را به غنیمت بگیرند. ارتش اسرائیل تصمیم به مذاکره گرفت؛ اما از آنجا که مقاومت اسلامی به صورت مستقیم مذاکره نمیکرد، آلمان قبول کرد که واسطهگری میان اسرائیل و حزبالله را در این مذاکرات برعهده داشته باشد.
شهید سید مصطفی نیز در این مذاکرات شرکت میکرد. در نتیجه این مذاکرات، تعداد زیادی از اسرای عرب، خصوصا فلسطینی، آزاد شدند. پس از آزادی اسرا، به دیدار آنها رفتم تا آزادیشان را به آنها تبریک بگویم. یکی از برادران آزاده لبنانی که از دوستان سید مصطفی بود، گفت: «سید برای دیدن من نیامد!»
من وقتی صحبت این برادر را شنیدم، ابتدا در دلم به او خندیدم که نمیدانست کسی که نقش مستقیم در آزادی او از زندان داشت، خود سید مصطفی است. سپس او را از نقش سید در عملیات مبادله اسرا آگاه کردم.
صهیونیستها پس از این ماجرا گفتند: «ما با فردی بسیار باهوش و زیرک [در طرف لبنانی] مذاکره کردیم.» آنها در آن زمان نتوانستند به هویت واقعی سید پی ببرند.
پس از آن، سید با کمک مجاهدان و نیروهای امنیتی مقاومت اسلامی توانست تعداد زیادی از شبکههای جاسوسی رژیم صهیونیستی در لبنان را شناسایی و منهدم کند.
هنگامی که حوادث سوریه پیش آمد، در حزبالله جلسات و دیدارهایی بین سران مقاومت اسلامی برگزار شد تا در مورد حضور مقاومت اسلامی در این کشور برای پایان دادن به جنگ داخلی و دفاع از حرم حضرت زینب(س) و مناطق شیعهنشین این کشور، تصمیم گرفته شود. در نهایت تصمیم به حضور مقاومت اسلامی در سوریه گرفته شد.
سید مصطفی پس از این تصمیم، با سید حسن نصرالله دیدار کرد و از آمادگی کامل خود برای حضور در سوریه خبر داد. او، همانطور که سید حسن در مراسم ترحیمش اعلام کرد، مسئول ارشد نیروهای مقاومت اسلامی در جبهههای سوریه بود و به مدت 5 سال، از زمان حضور حزبالله در سوریه تا روز شهادتش، این سمت را برعهده داشت.
همزمان با این اقدامات، سید به عراق هم میرفت تا ضمن بررسی اوضاع [پس از حضور گروهک داعش]، به نیروهای حشد شعبی در مبارزه با تروریستهای تکفیری کمک کند. علاوه بر این، بحث انتقال تجارب نظامی به نیروهای مبارز یمنی نیز جزو کارهایی بود که شهید سید مصطفی انجام داد.
دفاع پرس: در مورد تجربه خانواده با شهید سید مصطفی برای ما توضیح دهید.
در مورد خودم تنها به گفتن این عبارت اکتفا میکنم که خدا را به خاطر اینکه با این مرد بزرگ زندگی کردم، واقعا شکرگزار هستم. همانطور که حاج قاسم سلیمانی در مراسم بزرگداشت شهید در تهران به ما گفت، سید مصطفی مردی بینظیر بود.
من و خانواده به خاطر شرایط امنیتی سید، مدام از خانهای به خانه دیگر منتقل میشدیم. با اینکه چنین وضعی از نظر روحی و روانی مخصوصا برای فرزندان یک خانواده پسندیده نیست، ولی فرزندانم هرگز از این وضع نه تنها شکایت نمیکردند، بلکه حتی دختر کوچک من همیشه میگفت: «مهم این است که پدر از وضعیت خوبی برخوردار باشد.»
به خاطر دارم که سالها قبل زمانی که دختر کوچکم 5 یا 6 سال بیشتر نداشت، برای رفتن به مدرسه مجبور بودیم به خاطر شرایط امنیتی، او را بین چند ماشین پیاده و سوار کنیم. وقتی از مدرسه برگشت، خیلی خسته و کلافه بود.
من وقتی این وضع را دیدم، به او گفتم: «بگذار بابا بیاید، بعد با هم فکری برای حل این مشکل میکنیم.» اما دخترم جواب داد: «نه، مبادا به بابا بگویی، من مشکلی ندارم و مهم این است که همه چیز برای پدر خوب باشد!»
سید با اینکه در مسائل نظامی بسیار انسان محکم و سختی بود، فوقالعاده با بچهها مهربان بود و توانسته بود این سختی و نرمی را در جای مناسب خود به کار ببرد. از طرف دیگر، رسیدگی سید به وضع ما به گونهای بود که حتی از داخل جبهه و از پشت تلفن هم به کارهای خانه توجه داشت.
با وجود اینکه سید مصطفی زمانهای اندکی را در منزل به سر میبرد اما این زمانها واقعا برای همه مفید بود.
وقتی دختر بزرگم ازدواج کرد، سید برای اینکه ممکن بود رفتوآمد به خانه او و همسرش برای داماد و خانواده وی مشکل درست کند، زیاد به آنها سر نمیزد. تمام دفعاتی که سید به خانه دخترمان و شوهرش رفت، کمتر از تعداد انگشتان دو دست بود.
در یکی از دیدارهایی که سید با داماد ما داشت، به او گفت: «مراقب باش هیچوقت در دنیا بدون لبخند نباشی!» دامادم پس از شهادت سید به من گفت: «فرصتهای کمی برای ملاقات با سید برای من پیش آمد اما در هر ملاقات از او چیزهای زیادی یاد گرفتم.» داماد ما پس از شهادت سید، شروع به خدمت به مردم کرد و مسجد و نمازخانه ساخت و ثواب همه این کارها را هم به سید اهدا کرد.
دفاع پرس: هنگام شنیدن خبر شهادت سید، چه واکنشی داشتید؟
سید دو روز قبل از شهادت پس از جلسهای که داشت، با من تماس گرفته بود. من شب شهادت در منزل بودم و خبر نداشتم که قبل از ما، خانواده حاج عماد (همسر حاج عماد خواهر شهید سید مصطفی است) از ماجرا مطلع شدهاند.
در همین زمان پسرم با منزل عمهاش تماس گرفت تا جویای احوال عمهاش شود. به محض اینکه تماس برقرار شد، صدای گریه درون منزل آنها را از پشت تلفن شنید و فهمید اتفاقی افتاده است. ما حدس زدیم که «مصطفی مغنیه» پسر حاج عماد، که از مجاهدان مقاومت اسلامی است، به شهادت رسیده است.
به سرعت از منزل خارج شدیم و به سمت منزل حاج عماد رفتیم اما وقتی رسیدیم، دیدیم که مردم آنجا جمع شدهاند. آنها به محض دیدن ما، شروع به عرض تسلیت کردند و من متوجه شدم که سید به شهادت رسیده است.
در این زمان، تنها کاری که کردم این بود که گفتم: «خدایا بر تقدیر تو صبر میکنم و تسلیم هستم.» و همانطور که حضرت زینب (س) از خدا خواست که قربانی وی، یعنی امام حسین (ع) را قبول کند، من نیز همین را از خدا در مورد سید خواستم. خداوند نیز این افتخار را به سید داد که جانش را فدای دفاع از حرم حضرت زینب (س) کرد.
دفاع پرس: به عنوان آخرین سوال، چه پیامی برای زنان مسلمان ایرانی دارید؟
فقط میتوانم بگویم که به زنان ایرانی غبطه میخورم و امیدوارم نقش فعال زنان ایران در جامعه، به تمام کشورهای مسلمان گسترش پیدا کند. تحرک زنان در جامعه ایران، چیزی است که ما از روز ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا امروز شاهد آن بودهایم و این همان الگوی «نه شرقی، نه غربی» است.
امیدوارم خداوند از عمر ما، خصوصا من و فرزندانم، کم کند و به عمر رهبر معظم انقلاب اسلامی اضافه کند تا ایشان بتواند پرچم انقلاب اسلامی را به دست امام زمان حضرت مهدی (عج) برساند.
انتهای پیام/ 421