به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، نشست بررسی «قدس؛ خط قرمز جهان اسلام» با حضور سعدالله زارعی کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا برگزار شد.
در این نشست ظرفیتهای تمدنی و سیاسی قدس، چرایی انتقال پایتخت رژیم صهیونیستی به قدس، تبعات این موضوع در سطح بینالملل و جهان اسلام، نتایج شکست داعش در منطقه و نسبت آن با مساله فلسطین، تسلیح کرانه باختری، تبعات یهودیسازی قدس شریف، سرانجام مذاکرات سازش و عدم همراهی کشورهای غربی با تصمیم اخیر ترامپ مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
مشروح گفتوگوی تفصیلی در این زمینه با سعدالله زارعی در ادامه میآید:
به عنوان اولین سوال بفرمایید «قدس» از چه ظرفیتی برخوردار است که اینطور میتواند مسلمانان کشورهای اسلامی را به صحنه بیاورد؟
قدس از یک طرف یک علامت رمز در جهان اسلام است به این معنا که وضع قدس نشان دهنده وضع مسلمانان محسوب میشود کما اینکه وضع مکه و مدینه تا حد زیادی نشان دهنده وضعیت مسلمانان در جهان است، اینکه قدس بتواند جمعیتهای جهان اسلام را دور خود جمع کند یا نتواند این وضعیت جهان اسلام را به طور کلی و عمومی نشان میدهد، لذا در مقاطع مختلف وقتی مسلمانان منسجم بودند آرمان دفاع از قدس گرمتر بوده و زمانی که مسلمانان گرفتار نوعی سستی شدند وضع قدس هم دچار حاشیه و آسیب بوده است.
امروز اگر واکنشی نسبت به توطئهای که علیه قدس در جریان است نشان داده نشود علامت به قدرتهایی است که نمیخواهند مسلمانان عزت و اقتدار داشته باشند و از این رو شاهد هجمههای آنها به سایر کشورهای اسلامی خواهیم بود.
منظور ما از قدس مسجدالاقصی و قبهالصخره است
البته زمانی که ما از مکانهای مقدس صحبت میکنیم منظورمان قدس شرقی است؛ قدس غربی به صورت عمومی جزء بیتالمقدس هست اما به طور خاص وقتی شما از مکانهای مقدس صحبت میکنید به منطقه شرقی قدس مربوط میشود لذا امروز هم اگر درباره ساخت شهرکهای یهودینشین صحبت میشود ساخت شهرک در بخش شرقی مدنظر است؛ هرچند به طور کلی حساسیت بر روی فلسطین وجود دارد اما وقتی صحبت از قدس میشود منظور ما مسجدالاقصی و قبهالصخره است یعنی همان مکانهای مقدس که ما معتقدیم که اینها مربوط به جهان اسلام است.
جریان چپ اسرائیل مخالف اقدام ترامپ برای انتقال پایتخت به قدس هستند
در داخل سرزمینهای اشغالی نسبت به این موضع ترامپ چه واکنشهایی وجود دارد و موضع صهیونیستها درباره انتقال پایتخت به قدس با توجه به هزینههای بسیاری که برای آنها وجود دارد، چیست؟
جامعه صهیونیستی و نخبگان، احزاب و مسئولان صهیونیست به طور کلی به دو دسته تقسیم میشوند، یک دسته شامل نخبگان و جمعیتهایی هستند که معتقدند باید اسرائیل فرایند عادیسازی را در پیش گیرد و مسائل خود را کاهش دهد؛ اینها معتقدند باید حساسیتها کاسته شود و هر نوع تحریکی از بین برود چراکه هر نوع تحریکی که سبب شود بحثهای امنیتی ادامه پیدا کند، مسئله پذیرش اسرائیل در محیط پیرامونی تحتالشعاع قرار گیرد و این به نفع اسرائیل نیست لذا احزابی مانند حزب کارگر و روزنامههایی مانند هاآرتص و به طور کلی جریان چپ در بین اسرائیلیها معتقدند تحریک مسلمانان و فلسطینیان کمک به اسرائیل نیست و شرایط اسرائیلیها را سختتر میکند؛ بنابراین اینها مخالف بحثهای ترامپ هستند و معتقدند ضمن اینکه ترامپ نمیتواند این مسئله را به نتیجه برساند وضعیت کشورهای منطقه و اسرائیل را هم متشنجتر میکند، لذا کلاً مخالف این بحثها هستند.
آیا صدای اینها در سرزمینهای اشغالی و در اسرائیل شنیده میشود و آنها میتوانند تاثیرگذار باشند؟
در پاسخ به این سوال که آیا صدای اینها که اکثریت هم هستند به اندازهای بلند میشود که بتوانند دیدگاه خود را به نتیجه برسانند، باید گفت پاسخ منفی است. چون اینها در دولت و حاکمیت حضور ندارند و نمیتوانند مطالبات خود را به جایی برسانند اما به طور یک قدرت و اهرم فشار در مقابل این مسئله قرار دارند.
اعلام وطن ملی یهود آیا برای صهیونیستها کارکرد تمدنی و سیاسی دارد یا این موضوع صرفاً برای حضور در منطقه غرب آسیا صورت میگیرد؟
به طور کلی اسرائیلیها هیچ اعتقادی به مکانهای مقدس ندارند یعنی اگر اینها از قدس شرقی صحبت میکنند به خاطر این نیست که دارای اعتقادات و آرمانهایی هستند که در قدس تجلی پیدا میکند، موضوع را باید از طریق معکوس نگاه کرد یعنی باید نگاه کرد که اینجا چه جایگاهی برای مسلمانان و مسیحیان دارد.
اگر قدس به دست اسرائیل بیفتد پرچم فلسطین بر زمین افتاده است
یعنی در این ماجرا تمام تلاش اسرائیل این است که یک آرمان بسیار مهم را از مسلمانان بگیرد تا مسلمانان فاقد یک قله استراتژیک در مسئله فلسطین باشند؛ بنابراین اگر قدس به دست اسرائیل بیفتد پرچم فلسطین بر زمین افتاده و میشود سایر مناطق فلسطینی را نیز تصرف کرد و منطقه کرانه باختری را کاملاً به اسرائیل ملزم کرد و حتی در درازمدت فکری برای منطقه غزه کرد.
بنابراین اسرائیلیها میخواهند این پرچم را از مسلمانان بگیرند نه اینکه خودشان اعتقادی به قدس داشته باشند؛ البته آنها از گذشته مدعی بودند که تابوت مقدس و هیکل سلیمان در این منطقه قرار دارد و از این رو حفاریهای زیادی را در زیر زمینهای قدس انجام دادند و در واقع نوعی افسانه پردازی میکنند در حالیکه ما معتقدیم تابوت مقدس اصلاً اینجا نیست، از سوی دیگر سند روشنی هم مبنی بر اینکه هیکل سلیمان بعد از هزاران سال در این منطقه باقی مانده باشد وجود ندارد. بنابراین صهیونیستها اساساً به دین و شریعت اعتقاد ندارند و دولت صهیونیستی یک دولت کاملاً لائیک است نه یک دولت مذهبی که ما بگوییم میخواهد به لایههای دین حضرت موسی پایبندی داشته باشد.
پس علت تمرکز آنها در منطقه فلسطین برای چیست؟
آنها میخواهند قدس پایتخت اسرائیل باشد تا با پایان دادن به کار قدس، به کار فلسطین پایان داده شود و این پرچم از مسلمانان گرفته شود و آنها دچار یأس و ناامیدی کامل شوند.
به بررسی اقدام ترامپ بپردازیم، درباره چرایی و علل انتقال سفارت آمریکا به قدس توضیح دهید که ترامپ با چه هدفی این دستور را صادر کرد؟
در واقع با نگاه به منطقه متوجه میشویم آمریکا در طول سالهای گذشته شرایط رو به نزولی را پشت سر گذاشته است، یعنی از قدرت آمریکا کاسته و بر قدرت مخالفان آنها افزوده شده است؛ اگر وضعیت مصر، ترکیه، ایران، عربستان، در دهه 1970 را با وضع امروز مقایسه کنیم میبینیم اگر این کشورها قلههای منطقه غرب آسیا هستند دیگر عمدتاً در اختیار آمریکا قرار ندارند. مثلاً مصر شرایط جدیدی پیدا کرده و رابطه السیسی با آمریکا بر هم خورده و مصریها به نقطهای غیر از آمریکا نگاه میکنند و ارتباط قبلی بین مصر و رژیم صهیونیستی از یکدیگر گسسته شده است؛ ترکیه از جرگه دولتهای طرفدار آمریکا خارج شده تا جایی که آمریکا متهم به انجام کودتا در ترکیه است؛ موقعیت آمریکا در پاکستان لطمه جدی دیده و چالش بین ارتش آمریکا و پاکستان وجود دارد. موقعیت اسرائیل در منطقه به نسبت دهه 1970 که آنها سرمست از شکست اعراب بودند در موقعیت آسیبپذیری قرار گرفته است، اسرائیل که یک زمان برای غرب بال بود امروز به باری برای آنها تبدیل شده و باید برای امنیت اسرائیل هزینه کنند، در صورتی که قرار بود اسرائیل امنیت آمریکا را در منطقه برقرار کند.
امروز هر رئیسجمهوری در آمریکا باید تاکید کند که امنیت اسرائیل امنیت ماست؛ در حالی که نگاهی که به اسرائیل در دهه 1940، 1950، 1960 و حتی 1970 وجود داشت یک لنگر باثبات غرب برای سیطره بر کشورهای غرب آسیا بود.
جنگ یمن اندازه قدرت عربستان را مشخص کرد
موقعیت عربستان به نسبت گذشته که پادشاهان بدون دغدغه میآمدند و منافع آمریکا تامین میشد امروز به خطر افتاده و طوفانهای منطقهای دولت عربستان را تهدید میکند و این سؤال را به وجود آورده که آیا دولت سعودی باقی میماند یا خیر. جنگ یمن اندازه قدرت عربستان را مشخص کرد و سعودیها علیرغم 33ماه جنگ نتوانستند مخالفانشان را در سرزمین فقیر خود مهار کنند. مجموعه اینها نشان میدهد آمریکا در منطقه ما به نسبت دهههای 1970 و 1960 دچار افت موقعیت شده است.
آمریکا برای تغییر سیاست در منطقه مسئله را از موضوع حساس قدس آغاز کرد
رؤسای جمهور آمریکا این مسئله را تا حدودی به عنوان امری که در مقابل آن نمیشود کاری کرد نگاه میکردند و حالا آقای ترامپ آمده و میگوید که میخواهم این وضعیت را تغییر دهم کمااینکه سیاستی که بنسلمان پادشاه عربستان در قبال ایران اتخاذ کرده غلط بوده و به تقویت ایران منجر شده است؛ همینطور رژیم صهیونیستی به جد معتقد است موقعیت ایران در منطقه به نحو غیر قابل باوری افزایش یافته و تحولات آینده را رقم خواهد شد. لذا صهیونیستها میگویند باید فرمان را تغییر دهیم، «تغییر» شعار مشترک آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی است و بر همین اساس برای تغییر سیاست در منطقه غرب آسیا آمدند و مسئله را از حساسترین موضوع یعنی قدس شریف شروع کردند به گمان اینکه وقتی در اینجا به جهان اسلام ضربه وارد کردند عملاً بقیه جهان اسلام تسلیم میشود و سیاست مهار منطقه پیش میرود.
این توهمات ترامپ در حالی بود که درد اصلی او این است که شرایط منطقه با الگوی منطقه تنظیم نمیشود و روند تحولات خارج از کادر آمریکا رقم میخورد؛ اینکه آیا ترامپ این قدرت را دارد که روند منطقه را تغییر دهد یا خیر، سوالی است که پاسخ آن به طور قطعی منفی است چرا که آمریکاییها اگر موقعیتها را از دست دادند به خاطر ضعف بزرگی بوده که داشتهاند و این ناشی از شرایطی است که در غرب آسیا پدید آمده است لذا ضعف ساختاری آنها نیز برای مدیریت تحولات چیزی نیست که با یک فرمان تغییر کند و طبیعی است که سیاستهای ترامپ در اینجا به بنبست برسد.
سوالی که در اینجا ایجاد میشود این است که چرا رؤسای جمهور آمریکا از اعلام قدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی سر باز زدند اما ترامپ آن را اعلام کرد؟
این تفاوت به روحیه رؤسای جمهور آمریکا بر میگردد، آنها ضمن اینکه شرور بودند اما تلاش خود را برای بسط قدرت آمریکا در منطقه و تضعیف رقبا انجام میدادند اما در عین حال واقعبین بودند ولی متوجه بودند که چه کارهایی از توان آنها خارج است و چه کارهایی وضع آمریکا را بدتر میکند و حتی چه اقداماتی میتواند شرایط را برای آمریکا بهتر کند.
ترامپ بر خلاف رؤسای جمهور قبلی آمریکا آرمانگرایی کور را انتخاب کرده است
ترامپ بر خلاف سایر رؤسای جمهور آمریکا آرمانگرایی کور را جایگزین واقعگرایی کرده است یعنی ترامپ میگوید باید تغییر کند و فکر میکند این اتفاق میافتد در حالیکه ارائه آمریکا و کشورها به تنهایی کارساز نیست و باید مبتنی بر ظرفیتها و موقعیتها باشد، ظرفیتهای آمریکا در منطقه رو به تحلیل رفته و موقعیتها در منطقه به نفع آنها رقم نمیخورد لذا نه تواناییها و نه موقعیتهای دو دهه گذشته کمکی به آمریکا نکرده است.
ترامپ گمان میکند فقدان اراده مقامات ارشد آمریکا موجب فقدان موقعیت و توانایی آمریکا شده است در حالیکه آنها اراده لازم را داشتهاند اما میدانستند این کار از هر طریقی امکانپذیر نیست. در دوره جیمی کارتر که اولین رئیس جمهور آمریکا در شروع انقلاب ایران بود تا پایان دوره اوباما در یک مقطعی آمریکاییها همین فاز ترامپ را در سال 2000 تا 2005 در پیش گرفتند که ماجرای برجهای دوقلو و حملات آمریکا به منطقه ما پیش آمد و سیاست افزایش فشار و توسل به جنگ در دستور کار قرار گرفت که البته نتیجهای برای آمریکاییها در بر نداشت.
حتی در مقطعی جمهوری خواهان که تحت ریاست ترامپ قرار دارند آمدند و چنین شانسی را امتحان کردند اما دست آخر بوش متقاعد شد که این سیاستها جواب نمیدهد اما ترامپ با این تجارب ناکام قبلی هوس کرده تا این داستان را تکرار کند.
چرا کشورهای غربی و متحدان آمریکا ازجمله دولت فرانسه با این اقدام ترامپ اعلام مخالفت کردند؟
یک تفاوت نگرش و استراتژی بین واقعگرایی و آرمانگرایی کور وجود دارد، اروپاییها میدانند که سیاستها و تندی در منطقهای که مردم آن به صورت حداکثری مخالف آمریکا هستند جواب نمیدهد و منطقه هم با سیاست ترامپ موافق نبوده و از این رو به روشهای نرم از جمله دیپلماسی، اقدامات اقتصادی از جمله تحریم توصیه میکنند و معتقدند این مسائل باید جایگزین اقدامات یک جانبهگرایانه ترامپ شود. در نقطه مقابل ترامپ معتقد است که سیاستهای قبلی آمریکا در نهایت نتوانسته به مهار ایران منجر شود و از نظر ترامپ این سیاست توسط ترزا مِ و رئیس جمهور فرانسه توصیه میشود کاملاً ناکارآمد است و باید کنار گذاشته شود.
آمریکا جز با عربستان و اسرائیل با هیچ دولتی درباره طرح خود مشورت نکرد
برخی از کارشناسان معتقدند این اقدام ترامپ درباره قدس به نوعی راستیآزمایی برای اتحاد بر علیه تهران از سوی کشورهای عربی بوده است، نظر شما در این خصوص چیست؟
زارعی: لازمه اجماع این است که قدرت اقدامکننده بیاید و یک حد متوسطی را روی میز بگذارد، برای اینکه در یک توافق ممکن است دیدگاههای بسیار تند، تند، متوسط و دیدگاههای نسبتاً لیّن و نرم وجود داشته باشد که باید در یک نقطه به تفاهم برسد و طبیعتاً آن نقطه نمیتواند روی کف یا سقف باشد اما کاری که ترامپ انجام داد روی سقف دست گذاشت و مانع از این شد که بسیاری از متحدان آمریکا بتوانند در این بازی مشارکت داشته باشند. لذا آمریکا جز با عربستان و اسرائیل با هیچ دولتی درباره طرح خود مشورت و گفتوگو نکردند.
مدافعان حرم ترجیح میدادند با اسرائیل درگیر شوند
برخی معتقدند بعد از شکست رسمی داعش در منطقه به رسمت شناختن قدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی استراتژی دولت آمریکاست، آیا شما این را استراتژی میدانید یا نوعی درماندگی؟
این دو موضوع (شکست داعش و اقدام اخیر ترامپ) با یکدیگر نسبت دارد و خیلی هم دقیق است، در واقع پس از پیروزی جبهه مقاومت بر تروریسم تکفیری که از سوی آمریکا و رژیم صهیونیستی حمایت میشد این سوال مطرح شد که با این وضع سرنوشت مسئله فلسطین به کجا ختم میشود، نیروهایی که به سوریه و عراق رفته بودند تا با داعش و النصره مبارزه کنند انگیزه بسیار بیشتری برای مبارزه با اسرائیل داشتند، یعنی اگر بنا بود که در یک مقطعی بین جنگ با اسرائیل و جنگ با داعش یکی را انتخاب کنند با فرض اینکه داعشیها به نمایندگی از اسرائیل نجنگند، همینهایی که آمدند و ریشه داعش را کندند و تحت عنوان مدافعان حرم شناخته میشوند ترجیح میدادند تا با اسرائیل درگیر شوند.
ترامپ برای تغییر بازی بعد از شکست داعش برگ نهایی فلسطین را روی میز گذاشت
در نتیجه وقتی درگیری با داعش با پیروزی نیروهای مقاومت به پایان رسید این سوال مطرح شد که تکلیف قدس و فلسطین چه میشود، پاسخ آن واضح بود، پاسخ این بود که نیروهای مجتمع شده آموزش دیده به زودی حول محور آرمان اصلی که فلسطین است جمع میشوند، در اینجا برای اینکه بازی تغییر کند ترامپ آمد و برگ نهایی جنگ فلسطین که قدس است را روی میز گذاشت و گفت حالا بیایید درباره این موضوع صحبت کنیم.
یعنی آمریکا نوعی پیشدستی انجام داد؟
ترامپ پیشدستی کرد که توجهات را از نقطه اصلی که سقوط اسرائیل است خارج کرده و بحث را در چارچوب موضوع قدس قرار دهد و این نوعی تغییر بازی بود.
مبارزه کرانه باختری با هدف تهدید امنیت اسرائیل بسیار کارآمد است
با توجه به تأکید مقام معظم رهبری مبنی بر نابودی اسرائیل در سالهای آینده که طبق پیشبینی ایشان اکنون به 23 سال رسیده است، تسلیح کرانه باختری برای مبارزه با رژیم صهیونیستی چه نقشی در این موضوع دارد و در حال حاضر وضعیت کرانه به چه شکل است؟
انتفاضه چهارم، انتفاضه کرانه باختری است چون فاز سوم انتفاضه در دو سال گذشته در جریان بود، کرانه باختری برای مبارزه باید تسلیح شود اما نه به این معنا که مبارزه آنها در آینده فقط مسلحانه است بلکه یک مبارزه ترکیبی شامل مبارزه نظامی، امنیتی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است؛ البته در بخش نظامی، امنیتی آن بسیار مهمتر و حساستر و قاعدتاً کارآمدتر است؛ یعنی تهدید امنیت اسرائیل.
اگر کرانه باختری بتواند به طور واقعی امنیت مناطق پیرامونی خود در رژیم صهیونیستی را تهدید کند اسرائیلیها را از حرکت، حداقل در کرانه، باز میدارد.
کرانه باختری قلب فلسطین است
کرانه باختری قلب فلسطین است چرا که قدس در آنجا قرار دارد و منطقه جنین، الخلیل و رامالله برای مسلمانان جنبه استراتژیک دارد، اگر مبارزین کار بزرگ امنیتی علیه اسرائیل انجام دهند اتفاق بسیار مهمی است.
تسلیح کرانه باختری از بیرون نشدنی نیست
تسلیح کرانه باختری باید به چه شکل انجام گیرد و آیا این تسلیح از بیرون صورت میگیرد یا از داخل؟
در پاسخ به این سوال باید گفت تسلیح کرانه باختری از بیرون نشدنی نیست اما کار آسانی هم محسوب نمیشود چون ما با یک منطقه بسته مواجهیم که به دریا راه ندارد و یک طرف آن اردن و طرف دیگر آن رژیم صهیونیستی قرار دارد و رژیم اردن نیز حاضر به همکاری در این پرونده با مقاومت نخواهد بود اما در عین حال که امکان تسلیح کرانه از بیرون کار دشواری است از داخل شدنی است.
انتقال دانش فنی تولید موشک به کرانه باختری بسیار ساده است
یک شکل آن این است که اساساً تسلیحات در داخل خود کرانه باختری تولید شود یعنی همان کاری که در غزه اتفاق میافتد و آنچه در این منطقه مورد استفاده قرار میگیرد توسط مردم غزه تولید میشود، امروز انتقال دانش فنی تولید موشک به کرانه کار دشواری نبوده و بسیار ساده است و ضمناً امکان ایجاد صنعت تبدیل نیز در کرانه کار آسانی است، شما اگر بخواهید یک موشک تولید کنید ممکن است آن موشک 30 عضو حساس داشته باشد که هر عضو آن را میتوانید به یک کارگاه محول کنید تا آن را آماده کند، یعنی قطعات را بسازند و سرهم کنند، این کار بر اثر تمرین و دقت بیشتر، بُرد بیشتری پیدا خواهد کرد همان کاری که یمنیها نیز انجام میدهند، آنها در حین جنگ وقتی مجبور به ساخت موشک شدند از برد 12 کیلومتر شروع کردند و کمکم به برد 17، 20، 25 کیلومتر رسیدند و آن را استمرار دادند که الان موشکهای آنها دارای برد 900 کیلومتر است و این نشان میدهد که در حین جنگ میشود جنگافزار تولید کرد.
یمن شباهت زیادی به کرانه باختری دارد
البته از لحاظ جغرافیایی نیز یمن و کرانه باختری نیز به یکدیگر شباهت دارند.
بله، درست است، یمن شباهت زیادی به کرانه باختری دارد، همانطور که کرانه در آغوش دو دولت قرار گرفته در یمن نیز این کشور در آغوش عمان و عربستان قرار دارد و اینها کنترل میکنند از سوی دیگر شرایط اردن شبیه شرایط عمان است و امکانات کافی برای این کار به میدان نمیآورد و با طرحهای مقاومت همراه نمیشود بنابراین همانطور که یمنیها در شرایط جنگ و محاصره توانستند خود را تجهیز کنند این کار از داخل کرانه باختری امکانپذیر است.
هر آن ممکن است در اردن تحولی اتفاق بیفتد
نکته مهم دیگر این است که نباید این را از نظر دور داشت که هر آن ممکن است در اردن تحولی اتفاق بیفتد، امروز حداقل 4 میلیون مسلمان فلسطینی که بیش از نیمی از جمعیت اردن را تشکیل میدهند، آرمان فلسطین را قبول دارند. اگر شرایط به گونهای تغییر کند که این جمعیت یا درصدی از آنها بخواهند از خاک اردن به کرانه باختری کمک برسانند، فلسطینیها به انواع سلاحها مجهز خواهند شد بنابراین شرایط در کرانه باختری به گونهای است که میتوانیم برای تجهیز و تسلیح آن امیدوار باشیم هرچند که همین الان نیز دست اینها خالی نیست و در جاهای مختلف شلیکهایی داشتهاند، یک جنبه دیگر نیز این است که اینان سلاح را از دست اسرائیلیها بگیرند و این در جنگهای مختلف پیش میآید.
مسئولان پرونده صلح رسماً اعلام کردند طرح صلح زیر پای ترامپ دفن شد
بسیاری معتقدند این تصمیم ترامپ بیهوده بودن مذاکرات صلح و سازش را هم نشان داد. آیا اشغال فلسطین با مذاکره حل شدنی است؟
آنهایی که اساساً پرونده صلح را در دست داشتند مانند محمود عباس و صائب عریقات یا دولت مصر و دولت اردن و در واقع آنهایی که پرونده صلح و سازش را داشتهاند رسماً اعلام کردهاند که صلح زیر پای ترامپ دفن شد بنابراین مذاکرات در اینجا معنای خود را از دست داده چون آمریکا تاکنون سعی میکرد حداقل به صورت ظاهری خود را بیطرف معرفی کند امروز به صورت صد درصد و حتی بالاتر از آنچه مطالبه خود صهیونیستها بوده کنار اسرائیل است لذا جای اعتماد به چنین مذاکراتی وجود ندارد.
من گمان میکنم که در آینده شاهد سلسله گفتوگوهایی بین آمریکا، عربستان و اسرائیل پیرامون مسئله فلسطین باشیم اما نه با این هدف که درباره قدس به یک تصمیمی برسند بلکه برای اینکه پرونده فلسطین را فرموله کنند و در اختیار اسرائیل قرار دهند. یعنی سعودی در کنار آمریکا و اسرائیل قرار میگیرد و روند تسلیم فلسطین به اسرائیل را مورد پذیرش معرفی کند و بگوید مسلمانان هم در اینجا بودند و این رأی را دادند. لذا معتقدم در آینده با چنین شعبدهبازی مواجه خواهیم بود.
مذاکرات صلح میخواست گام به گام فلسطین را در هاضمه اسرائیل قرار دهد
پس مسئله فلسطین با مذاکره به جایی نرسیده و نخواهد رسید؟
با مذاکره، فلسطین را به اسرائیل میدهند؛ مبنای مذاکرات همیشه این بوده است، از زمانی که مذاکرات «کمپدیوید» و سپس مذاکرات «وادی عربه» بین فلسطین و اردن مطرح شد و سپس مذاکرات بین مراکش و برخی کشورهای دیگر مطرح شده و زمانی که مذاکرات سعودیها با طرح ملکفیصل، ملکفهد و ملکعبدالله مطرح شد و بعد مذاکرات اسلو و مادرید و مذاکراتی که همین سالهای اخیر در آمریکا برقرار شده است همه اینها مبناً و منطقاً برای این بود که گام به گام فلسطین را در هاضمه اسرائیل قرار دهد و مسئله فلسطین را پاک کند.
آیا با توجه به شرایط جدید منطقه این پرونده میتواند در چنین فرایندی به انتها برسد؟
خیر، البته هیچگاه دولتهای عربی مانع هضم فلسطین در حلقوم اسرائیل نبودند که بگوییم آنها نمیخواستند بلکه آن کسی که نمیخواست این اتفاق بیفتد ملتهای مسلمان و جنبشهای اسلامگرا و کشورهای مستقل بودهاند و اینها مانع شدهاند که این اتفاق بیفتد و در حال حاضر نیز این افراد قدرتمندتر از گذشته حضور دارند.
سید حسن نصرالله بعد از این اقدام ترامپ، این حرکت را بسیار خطرناک دانست، تحلیل شما از تبعات یهودیساز قدس چیست؟
زمانی که سید حسن نصرالله صحبت کند با فردی که روی منبر موعظه میکند و سلاح او فقط زبان است و امکان او فقط همان جمعیتی است که پای صحبتش نشستهاند، مواجه نیستید، سید به عنوان یک رهبر انقلابی مقاومت که دارای امکانات گسترده و تجربه بسیار زیاد در مبارزه با اسرائیل و جریاناتی که قدرتمند هم بودهاند، مانند تکفیریها دارد وقتی میگوید این شرایط وضعیت سختی را برای اسرائیل پدید میآورد معنایش این است سید حسن نصرالله دستاندرکار امری است که چنین اتفاقی بیفتد. کما اینکه وقتی جمهوری از محو اسرائیل صحبت میکند معنایش یک موضع اخلاقی نیست بلکه معنای آن این است که یک برنامه منضبط و منظمی برای تحقق محو اسرائیل وجود دارد و آنچه که سید حسن نصرالله گفت در واقع نشان داد طرح ترامپ امری نابخردانه است و او چیزی را کلید زده که به ضرر اسرائیل تمام میشود و ما امروز میبینیم که هراس اسرائیلیها بعد از اظهارات ترامپ بسیار افزایش پیدا کرده است.
منبع: فارس