به گزارش دفاع پرس، جنگ واژهای است که بارها دستمایه آثار هنرمندان قرار گرفته است. آثار بزرگ ادبی چون جنگ و صلح، سرخ و سیاه و... و شاهکارهای موسیقی چون سمفونی استالینگراد و فنلاند یا نمونههای مشهور و شناخته شده این تأثیر هستند.نقاشی را میتوان نخستین هنر و نخستین وسیله ارتباطی بین انسانها دانست. براساس اعتقاد هنرمندان نقاش، «نقاشی» هنری است که در اثر پیوند با اندیشه، جهانبینی و شرایط حاکم بر جامعه شکل میگیرد و معنا و مفهوم پیدا میکند و در نهایت در قالب تصویر بیان میشود. در آثار هنری تنها خطوط، اشکال و رنگها مطرح نیست بلکه مهم خلاقیت ذهنی هنرمند است که با الهام گرفتن از جهان برون، برداشت ذهنی خود را در قالب تصاویر رنگی یا رنگهایی در قالب فرمهایی بدون شکل تجسم میبخشد، به همین دلیل است که هنر نقاشی را یکی از هنرهای تجسمی نیز به شمار میآورند که از جمله رشتههای آن میتوان به نقاشی دیواری اشاره کرد که سالیانی است در شهرها خودنمایی میکند.
در دهه 50 با اوجگیری مبارزات سیاسی، نقاشی دیواری خارج از سفارشهای حکومتی در خدمت مبارزات مردمی قرار گرفت و تحت تأثیر این نوع نقاشی در مکزیک و امریکای لاتین به ابزاری جهت آگاهسازی تودههای مردمی و مخالفت با رژیم بدل شد. شرایط سیاسی مذهبی و فرهنگی اجتماعی که در سالهای اول انقلاب اسلامی ایجاد شد، شور و شوقی را بین نقاشان دیواری در اماکن و بویژه معابر عمومی و پر ازدحام شهری با موضوعهای روز انقلاب به وجود آورد. موج شتابزده سیاسی- مذهبی جامعه هنری به شکلگیری اصولی این حرکت کمک کرد. کلیه این عوامل باعث تأثیرپذیریهای سطحی از مکتب نقاشی دیواری انقلابی مکزیک و الگوبرداری از جنبههای صرفاً صوری آثار آنان شد. به عبارتی نخستین جرقههای استفاده حرفهای از نقشهای دیواری در ایران را میتوان ترسیم کردن تصویر امامخمینی(ره) و شهدای انقلاب در شهرها و روستاها برشمرد که علاوه بر تأثیر و تهییج عمومی، نشان از تثبیت فرهنگ و ایثارگری که شاخصه اساسی و اصلی در انقلاب ایران بود و آن را امتداد میبخشید دانست، چراکه سریعترین روش تصویری و ایجاد ارتباط بصری با مردم در محل زندگیشان به حساب میآمد.
تصاویر شهدا و جانبازان و رزمندگان شاخص روی دیوارها بسیار تعیینکننده و مؤثر است. این نهادهای بصری علاوه بر ایجاد شوق، هیجان و تشویق عامه خصوصاً جوانان به حضور در صحنههای نبرد، کارکردی قدرشناسانه و یادآورانه نیز ایفا میکرد تا مردم دریابند که وقتی آنها در آرامش و امنیت به زندگی میپردازند، عدهای ایثارگر هستند که با آموزههای ناب اسلامی و وطندوستی در سختترین شرایط از جان خود گذشتهاند تا دیگران در امنیت و آرامش زندگی کنند. نمادهای بصری موجود در دهه اول انقلاب بسیار تأثیرگذار بود و استفاده درست از مکانها و دیوارهایی که در منظر دید مردم بود، نقشی تعیین کننده داشت. در این میان و در ادامه این مسیر در دو دهه اخیر بودند کسانی که همچنان این آموزهها را به جامعه گوشزد میکردند که در این میان رضا پتگر را نمیتوان از یاد برد. وی که در خانوادهای هنرمند روزگار کودکی را سپری میکرد، از پدر فوت و فن کوزهگری را آموخت. پدرش جعفر پتگر نامی بلندآوازه در هنر نقاشی ایران داشت و برادر، چون او شیفته این هنر تاریخی بود. رضا پتگر که امروز جزو پیشکسوتان هنر دیوارنگاری در ایران است و کار خود را از سال 67 در این عرصه آغاز کرده است، در طی دو دهه اخیر بیش از
100 پرتره شهدا را در سراسر دیوارهای شهر به نمایش گذاشته است. چهره شهدای بزرگواری چون چمران، کاظمی، همت، ستاری، زینالدین، شیرودی، کشوری، رجایی، باهنر، بهشتی، بابایی و... به اعتماد و قدرت هنر دستان وی بر دل شهر نقش بسته. از این رو با این هنرمند پیشکسوت به گپ و گفت نشستیم تا چالشهای پیش روی این هنر را
مرور کنیم.
منطق هنری که من به آن باور دارم، این است که با مرور زمان تجربه بیشتر، کار پختهتر و نتیجه دلچسبتر میشود اما نگاه به دیوارنگارهای شهر در این سه دهه خلاف این را به ما گوشزد میکند؟
چون با شهرداریها کار میکردم و نماهای شهری را انجام میدادم، در سال 72 یعنی همان سالها که چهره شهدا سفارش داده میشد، من نیز کار خود را در این زمینه آغاز کردم. اما مشکلی که آن زمان وجود داشت این بود که ساز و کار نقاشی دیواری با مضمون شهدا، محدود میشد به نقاشی با ابعاد بزرگ و هیچ جذابیت بصری نیز نداشت. در حالی که ایجاد جنبههای کارشناسانه بصری همان قدر که برای بیننده اثر مهم است، برای خالق اثر نیز باید مهم باشد.
در آن سالهای دهه 50 و 60 مرسوم نبود عکس زیاد گرفته شود و عکس شهدا اکثراً بازمیگشت به دوران تحصیلی آنان که از کیفیت چندانی برخوردار نبود؛ از آنجایی که برای نقاشی کردن خصوصاً پرتره، باید عکس، اطلاعات خوبی از چهره فرد در اختیار نقاش بگذارد که هم نقاشی صحیح باشد و هم تأثیرگذار، معمولاً این اتفاق نمیافتاد. از سویی چون کار روی دیوار بسیار سخت است و وقتی روی داربست قرار بگیری، نمیدانی کجای کار هستی، طبیعتاً روی ماحصل کار اثر میگذارد. اما الان تمام مدت من از پایین با تلفن کار را کنترل و ایرادات را به گروه گوشزد میکنم.
این سنت نقاشی چهره شهدا و بزرگان در ابعاد بزرگ سنتی بود که از کشورهای عراق و سوریه به ایران وارد شد اما کمکم این رویه تغییر پیدا کرد و نقاشان خوبی آمدند و کارهای بهتری انجام دادند. کم کم ذوق و سلیقه کسانی که نقاشی دیواری انجام میدادند، تربیت شد و از نقاشیهایی که بعضاً اقتباسی بود، فاصله گرفت.
اما مهمتر از آن، این بود که کسانی که سفارش دهنده بودند، باید توجیه میشدند که چهرهها باید جذابیت داشته باشد و مخاطبی که در حال عبور از کنار آن است، بتواند تنها با یک نگاه متوجه نام شهید شود، ضمن آن که وقتی عابر به آن نگاه میکند، نگاهش حرکت کند و برای وی جالب باشد و حس رغبت در وی ایجاد کند و این نوع کارها زمان زیادی میبرد، چون شهرداری سفارش دهنده بود و توجیه کردن آن دشوار، اما به مرور به این نتیجه رسیدیم که در انجام کار توافق در برخی امور راه حل است.
عقیده همیشگی من بوده و هست که چهرههایی که نقاشی میکنیم باید در قالب یک طرح باشد که جذابیت داشته باشد. ضمن این که موافق نیستم که عکسها مستقیماً در کار آورده شود بلکه عکس باید در خدمت طرح باشد و عکس، طرح را تزئین کند و این موضوع همیشه دغدغه من بوده است.
شاید نقاشیهای دیواری در اوایل انقلاب به منظور ایجاد هیجان و شور برای حضور بیشتر جوانان درجبهه ترسیم میشد و آن تأثیر بصری خود را که هدف بود میگذاشت، اما امروز در عصری هستیم که نسل جوان آن از نوع دیگری به مسائل نگاه میکنند و با گذشت حدود 3 دهه این گونه نقاشیها چگونه حس رغبت و جذابیت را در نسلی که تنها یک ذهنیت مبهم از آن دوران دارد، میگذارد؟
سؤال بسیار خوبی کردید. این را نه از باب عادت مصاحبه شونده بگویم؛ بلکه بجا بود. در جامعهشناسی برای انقلاب دو دوره در نظر گرفته شده است؛ دوره تأثیر و دوره استقرار. در دوره تأثیر، افکار باید یک شکل باشند تا اینکه همتها یک شکل شود. چرا که دشمن شما مشخص است و تنها با افکار و همت واحد میتوان به هدف خود دست پیدا کرد. اما در دوره استقرار مکان دشمن مشخص نیست و او پنهان است.
با گذشت سالها ما هنوز که نقاشی شهدا را کار میکنیم، سفارش دهنده کار میگوید به طور مثال حتماً چند قطره خون یا چفیه در نقاشی باشد و این یعنی به قول «پوپر» اوتونال شدهاند یعنی چیزی برای ارائه ندارند.
خصوصاً برای نسل جدیدی که نه انقلاب و نه جنگ را دیده و کاملاً برایش مبهم است هیچ شناختی ندارد این نوع نقاشی کردن و آن را به این نسل این گونه ارائه دادن، شکل درستی از کار نیست.
اما در حال حاضر نکته مهمتری که باید مورد بحث قرار گیرد، نحوه اجرای طرح و دیواری است که طرح باید روی آن اجرا شود که در پایان کار نتیجه بگیریم این کار روی این دیوار موفق بوده است یا خیر. اما در حال حاضر برخی کارها که در سطح شهر انجام شده است، به قدری ابتدایی است که نمیتوان روی آن حساب کرد و طبعاً برای نقاش آن افتخاری را نیز به همراه نخواهد داشت.
کافی است نقاشی دیوارهایمان را با نقاشیهای دیگر کشورهای اروپایی که برای جنگ انجام دادهاند مقایسه کنیم، آنگاه متوجه میشویم نحوه اجرا و بهکارگیری فضا و رنگ چقدر واقعاً شگفتانگیز است و بجا کار انجام گرفته است در حالی که در کشور ما به این موضوع کوچکترین توجهی نمیشود.
با این توصیف، این نشان از ضعف شناخت محیطی از سوی متولیان این هنر نیست؟
دقیقاً همین طور است. متأسفانه امروز کارها بر اساس شناخت از محیط صورت نمیگیرد چون درکی از محیط و فضا وجود ندارد. به طور مثال در یک فضای فرسوده شهری کار مدرن روی دیوار انجام میشود که هیچ منطقی را به دنبال ندارد. یا در یک منطقه جنوب شهر که منطقه بسیار مذهبی وجود دارد، کار آبستره انجام دادهاند. انگار دیوار نزدیک امامزاده در آن منطقه را با کاغذ دیواری پوشاندهاند آن هم به صورت بسیار بیربط. این یکی از بزرگترین مشکلات در نقاشی دیواری امروز کشور ما است. ممکن است طرح خوبی باشد اما با فضا و محیط هیچ گونه تناسبی ندارد و این موضوع در نگاه بیننده بسیار تأثیرگذار است.
وقتی نقاشی از شهدا روی دیوار ترسیم میشود، باید کار به گونهای باشد که بیننده را به سمت مفاهیم ارزشی سوق دهد و این کار سادهای نیست. اما از سویی شما ناچار هستید مضامینی را به تصویر بکشید که سفارش دهنده به شما آن را دیکته میکند. متأسفانه این افراد و نهادها مقوله هنر را با شعار اشتباه میگیرند و فکر میکنند هر چه فریاد زده شود، هنریتر و مؤثرتر است. شاید فریاد مؤثر باشد اما لزوماً اثرگذار نیست.
«به قول مرحوم عمران صلاحی فریاد نمیزنم، جلوتر میآیم تا صدایم را بشنوی.»
این ضعف بسیار بزرگی است که تاکنون چارهای برای آن اندیشیده نشده است، هرچند ممکن است تعداد انگشتشماری کار خوب نیز انجام شده باشد اما در کل ضعف وجود دارد. حتی در برخی از کارها دیده میشود که از هنر مینیاتور برای تفهیم مسائل عرفانی بهره گرفتهاند اما به قدری نقاشی مبهم است که مخاطب عام درکی از آن ندارد.
ما ابتدا باید تعریفی از مخاطب شهری که شامل مقاطع مختلف سنی است، داشته باشیم. بسیار مهم است که نگارگر و نقاش با مخاطب شهری که از هر مقطع سنی است کوچکترین ارتباطی برقرار کند و برای دست پیدا کردن به این مهم محیطشناسی و مخاطبشناسی جزو ضروریات است.
نکته حائز اهمیت دیگر این که تا آنجایی که ممکن است طرحها باید به سمت سادگی هدایت شود تا برای بیننده قابل فهم باشد که متأسفانه این یکی از مشکلات نقاشیهای دیواری امروز ما است که عمدتاً طرحهای پیچیدهای دارند و این عمدتاً به خاطر نبود شناخت کافی سفارش دهندگان از هنر است. چون تصور میکنند اگر یک طرح دارای فضای خالی باشد، یک ضعف است و باید هر طور شده پر شود و این نشأت گرفته از نبود اعتماد به هنرمند و نداشتن شناخت از هنر است. هرگز ما به یک جراح نمیگوییم چگونه جراحی کند اما متأسفانه درخصوص هنر همه خود را صاحبنظر میدانند و این یک معضل است که برای رفع آن باید بستر فرهنگی ایجاد شود.
یک اتفاقی که در اکثر این کارها نمایان است، کلیشهای بودن آثار و به تصویر کشیدن شهدا به گونهای که آنان را افرادی جدای از زمینیان نشان میدهد و اگر چه کارها سفارشی انجام میشود، آیا خلاقیت نقاش در تلطیف کردن کار به گونهای که هم رشادت را نمایان کرده و هم رغبت را در نسل جوان و حتی دیگر مخاطبان ایجاد کند، وجود ندارد؟ کاری که به گونهای با فضای امروز جامعه ایجاد انس و نزدیکی کند؟
این باز میگردد به سیاست حاکم که چگونه تصمیم میگیرد. کما این که در هفته دفاع مقدس شاهد اجرای برنامههای مختلف در این زمینه هستیم و حالت بیشتر سمبلیک دارد. در این خصوص نیز همین اتفاق افتاده است. اما آنچه در این زمینه مهم است و به صورت یک مشکل در این حرفه بروز کرده است، طراحی چهره است. به جز چند نفری را که در این کار خبره هستند میشناسم، غالباً چهره شهدا خوب ترسیم نمیشوند و آنچه شما میبینید، چهرهای درهم و نامناسب است که نه تنها در صورت شهید هالهای از نور نمیبینید بلکه نشانی از سلامت جسمانی نیز دیده نمیشود.
نقاشی دیواری شهیدی را دیدم که بعد از مقایسه با عکس وی، بسیار متأثر شدم. در نقاشی وی را طوری ترسیم کرده بودند که نه تنها نشانی از رشادت و تقدس نبود بلکه گویی وی از بیماری رنج برده است و این یک ضعف بزرگی است که نادیده گرفته شده است.
پرداختن به یک چهره معنوی، بانشاط و طبیعی کار کردن، کار هر کسی نیست؛ در تاریخ هنر نقاشی چند نفر هستند که آنان را پرترهساز (چهرهساز) میدانند و این مقوله بسیار حائز اهمیتی است که نقاشی دیواری شهدای ما را زیر سؤال برده است.
پیش از این روی دیوار شهرها کسانی که پلاکاردهای سینمایی را ترسیم میکردند نقاشی میکردند، زمانی که هنوز بنری به بازار نیامده بود. افراد کارکشتهای که در هنر خود بهترین بودند اما متأسفانه امروز آنان را به کار نمیگیرند و به نوعی مهجور ماندهاند و این در حالی است که در مقابل کار را به کسانی میسپارند که حتی حجم کلی صورت را هم نمیشناسند چه برسد به این که بخواهند حجم یک کاری را دربیاورند و این یکی از عمدهترین مشکلات دیوارنگاریهای امروز است و نکته دیگری که شما به آن اشاره کردید، تبدیل شهدا به قدیسانی که از جنس زمینی نیستند. اینکه شهدا، مردان مؤمن و معتقد و باایمانی بودند که در راه اسلام و وطن از هیچ ایثاری دریغ نکردهاند، کوچکترین شکی وجود ندارد اما این که در تمام تصاویر ترسیم شده سعی کنیم آنان را قدیس نشان داده و اسطورهسازی از نوع افراطی کنیم، منطقی به نظر نمیرسد. وقتی یک چیزی اسطوره میشود، خود به خود دلسپردگی را به همراه دارد و تجلیل را نیز به دنبال دارد اما در تحلیل این
اتفاق نمیافتد.
شاید در دهههای گذشته مخاطبان شناختی از زبان بصری نداشتند اما امروز دیگر این حرف معنا پیدا نمیکند. نسل جوان در دنیای امروز با تکنولوژیهای برتر روز دنیا آشنا هستند در این هنر نیز در تمام کشورها سعی میکنند از بهترین ایدهها برای جذب مخاطب بهره ببرند؛ تصور نمیکنید در این مسیر خیلی جا ماندهایم؟
دقیقاً همین طور است. متولی نقاشیهای دیواری، سازمان زیباسازی است و در هر دورهای طرحهای ارائه شده تأیید میشود اما متأسفانه با تغییر مدیریت، سلایق نیز تغییر پیدا میکند در نتیجه طرحهای تأیید شده قبل با تغییر مدیریت رد میشود.
به طور مثال طرحی را به شهرداری ارائه دادم از حضرت امام(ره) و شهید تندگویان که جزو بهترین پرترههایی است که در سالهای اخیر کار و طراحی شده است. طرحی که در این ژانر موفق بوده است اما در هیأت 5 نفره با آن مخالفت شد. چون تعدادی موافق نبودند زیرا به دلیل این که در سبک و سیاق خاصی کار میکنند، خود به خود این گونه طرحها کنار زده میشود. مانند این که در حال حاضر طرح کلاسیک مجالی برای عرض اندام ندارد و بیشتر نقاشی دست کسانی است که مدرن کار میکنند و همین نگاه حاکم میشود و همین میشود که نقاشان در این نوع حرفه تنها برای امرار معاش به این کار نگاه کرده و به سمت تجاری شدن حرکت میکند.
این برخی آماتورها هستند که متأسفانه امروز با نداشتن تجربه کافی و شناخت درست چهره شهدا را میکشند و این معضل است. اینکه گفتید در انتقال مفاهیم به نسل جوان عقب هستیم حق با شماست، اما راه پیش رو خیلی طولانی است. در صورتی که به نمونههای نقاشیهای دیواری با این مضامین (جنگ) در دیگر کشورها نگاه کنیم، مشاهده میکنیم که چقدر موفق هستند. اگر تعدادی از کارها در ایران موفق بوده است، به دلیل اقتباس از کارهای اروپایی است که به چشم میخورد.
متولیان این امر اخیراً به این نتیجه رسیدهاند که این طرحها به سمت ایرانیزه شدن و اسلامیزه شدن باید برود اما آنچه در حال حاضر اجرا میشود، رو به کلیشهای شدن میرود و کاری که تکرار شود، طبیعتاً از جذابیت آن کاسته میشود. در اوایل انقلاب نیز چند کار خوب انجام شد و قابل دفاع بود اما در حال حاضر معیارها گم شده است.
منبع:روزنامه ایران