به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، مهدی روحانی در یادداشتی نوشت:
جوانانی پرشور از نسل خورشید، تا بندگان راه عزت و مردانگی، بیادعا پاک سرشت، صبور و مشتاق لقاءالله همانهایی که چون رعد خروشیدند و چون برق درخشیدند و با مجاهدت خود رعد و برقی پدید آوردند و بارشی سیل آسا از شجاعت و دلیری و صبوری جاری کردند و در تاریخ زرین دوران پرافتخار دفاع مقدس ثبت کردند و همچون امام و مقتدای خویش خمینی کبیر از تن خاکی خود عبور کردند و به افلاکیان و مهتاب گم شده عشق اقتدا کردند. هم آنهایی که سخن از اجر و پاداش دنیایی اسائه ادب به منزلت و مقام آنان است و دنیا با همه زرق و برقها و اعتباراتش به مراتب کوچکتر از آن است که بخواهد پاداش ترفیع و درجه مجاهدان فیسبیلالله گردد و آن مجاهدان جان بر کف و دلاور بالاتر از آنند که گوهر بیبدیل عمل خود را با عیار زخارف دنیا محکم بزنند.
شهید جانباز علی خوش لفظ، مجاهدی خستگیناپذیر بود که اجر جهاد در راه خدا، در دوران پرافتخار هشت سال دفاع مقدس را بعد از 30 سال با جسمی مجروح و پر درد و رنج و دوران سخت و پرمشقت، شیمی درمانی و عملهای جراحی متعدد در آخرین روزهای پاییز سال 96 از قاضی الحاجات گرفت. علی عزیز جبهههای غرب، جنوب، سنگرهای کمین و آتش ارتفاعات گمو و بمو، گلان و برده هوش قراویز و بازی دراز، دشتهای امقر و عباس، مهران و موسیان، سوسنگرد و دهلران، شلمچه و حلبچه، کانالهای پرورش ماهی و زوجی، میادین مین فکه و چزابه، جزایر بوارین و مجنون همه تو را میشناسند و گامهایت را به دوش کشیدهاند و مفتخر بر این عزم و اراده وصفناپذیر هستند. در حرکت امواج خروشان قافله سالار رزمندگان سپاه توحید آن ملکوتیان خاک نشین چند گامی همراهی آنان در شناسایی سنگرهای دشمن و در فتح و ظفر، پایمردی و مقاومت و دفاع نصیب جوانانی از نسل آفتاب در سرزمین همیشه جاوید ایران گردید و تو در خیل این بسیجیان عاشق برگزیده شدی تا با تن مجروحت بمانی تا جاویدان شوی.
در طول این مدت خواب آرامی نداشتی و همیشه بیدار بودی تا نمازت اول وقت اقامه شود. برپا داشتن نمازهایت یاد نمازهای جبهههای خون و آتش میکرد که از قاضی الحاجات طلب شهادت میکردی. میگفتی خدایا تو از اثر هر قدمی، از احساس هر حرکتی و آهنگ هر سخنی و جنبش هر لبی و مکان هر موجود زندهای و وزن هر ذرهای و ناله هر صاحب اندوهی خبرداری، پس ما را به جمع رفیقان شهیدمان و امام شهدا نائل فرما و تو حماسه آفرین دانشگاه کربلا، که درس پایمردی و دلدادگی خون و جنون، استقامت را به درستی ترسیم کردی. از دردهای بی نهایتت بگویم یا اشتیاقت به شهادت، از ملاقات صمیمی و پدرانه با رهبر عزیز بنویسم یا از قصههای قربتت از اینکه برای درمان دردهایت از همدان به تهران آمدی و همه مسئولان را محک زدی و آنها سنگر گرفتند و نه جایی به تو دادند نه جایگاهی، بلکه همگی در خواب غفلت فرو رفته بودند و یاد آن پیر مراد خویش افتادم که گفت نگذارید در پیچ و خم زندگی روزمره رزمندگان اسلام به فراموشی سپرده شوند، عجب مهمان نوازی کردند از جانبازان نسل خورشید.
بعد از ملاقات با امام و مرادت خامنهای عزیز و مجاهد نستوه آرام گرفتی، چون خودش رزمندهای جانباز، صبور و بی ادعاست. با آغوش باز به استقبالت آمد تا همه بی مهریهای ما را فراموش کنی و تو را از صمیم و شمیم دل دوست داشت و دردهایت را مورد التیام قرار داد و تو همانند ابر بهاری شدی و چون خورشید تا بنده و مهتاب فروزنده گمشدهات را پیدا کردی.
اصلاً علی جان تو و برادرت جعفر اهل این دنیا نبودید، چند روزی تو را به اجبار برای اینکه چراغ راهمان باشی و ما را از غفلتهای دنیا جداسازی میهمان خاکنشینان این زمان کردند، خداحافظ ای رفیق باصفایم، خداحافظ ای مهتاب گم شدهام.
از دوستان جانی مشکل توان بریدن.
همرزم و همسنگر شهید
منبع: روزنامه جوان