سردار حق‌طلب مطرح کرد؛

ناگفته‌های فرمانده اسبق سپاه حفاظت از هواپیماربایی‌هایی که ناکام ماند/ ماجرای گروگان‌گیری منافقین در آسمان

سردار «احمد حق‌طلب» فرمانده اسبق سپاه حفاظت انصارالمهدی (عج) ماجرا‌های ناگفته‌ای را از حفاظت شخصیت‌ها و هواپیماربایی‌هایی که به ناکامی انجامید عنوان می‌کند.
کد خبر: ۲۷۱۸۱۲
تاریخ انتشار: ۰۵ دی ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۲ - 26December 2017

ناگفته‌های فرمانده اسبق سپاه حفاظت از هواپیماربایی‌هایی که ناکام ماند/ ماجرای گروگان‌گیری منافقین در آسمانبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، پنجم دی ماه سال ۶۳، در پی چندین هواپیماربایی موفق در سال‌های اولیه پیروزی انقلاب و دوران دفاع مقدس، حضرت امام خمینی (ره) با صدور حکمی فرمان تأسیس حفاظت از هواپیما‌های مسافری را به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محول کردند. از آن روز تا امروز پاسداران امنیت هوایی ایران با رشادت و مجاهدت، امنیت مسافران هوایی را تأمین کردند. در این راه تعدادی از نیرو‌های امنیت پرواز به فیض شهادت نائل شدند و یا مدال جانبازی را بر گردن آویختند، اما نگذاشتند که اقدام دشمنان به نتیجه برسد و هواپیماربایی موفقی صورت گیرد.

سردار احمد حق‌طلب هم‌اکنون رئیس سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس بسیج و سپاه است. او قبل از اینکه ریاست این سازمان را به‌عهده گیرد، چندین سال فرماندهی سپاه حفاظت انصار المهدی (عج) و فرماندهی سپاه حفاظت هواپیمایی را به‌عهده داشت. او چندی پیش خاطرات و مطالب ناگفته‌ای را از آن دوران عنوان کرد که در ادامه آن را می‌خوانید:

در حوزۀ حفاظت، وقتی ما از یک شخصیتی حفاظت می‌­کنیم، مثلاً ما در اجلاس سران کشور‌های اسلامی که شاید پنجاه و چند کشور شرکت کردند، من آن زمان فرمانده سپاه انصار المهدی (عج) بودم و از عراق، عربستان و بسیاری از کشور‌های دیگر که ما مناسبات خیلی خوبی هم با آن‌ها نداشتیم برای شرکت در این کنفرانس به ایران آمدند و محافظین ما حاضر بودند جانشان را برای حفاظت آن‌ها فدا کنند.

وقتی کشوری و یک مجموعۀ نظامی امنیتی به‌نمایندگی از کشور میزبان در قبال حفظ جان شخصیت‌­های میهمانش تعهد می‌­دهد، خارج از اینکه آن شخصیت چه ارتباط و نظراتی در رابطه با انقلاب و کشور ما داشته است یا در چه جریاناتی علیه کشور ما مشارکت کرده است، ما به‌عنوان میزبان یک تعهدات اخلاقی، حرفه­‌ای داشتیم و باید از آن‌ها حفاظت می­‌کردیم و انجام دادیم، این در ارتباط با شخصیت­‌های خارجی است.

از چپ­‌ترین افراد تا راست­‌ترین افراد حفاظت کردیم

در مورد شخصیت‌­های داخلی که ما به‌مراتب انگیزۀ بیشتر و دقت بیشتری باید می­‌داشتیم، ما در شرایط خاصی یا در زمانی که مسئولیت داشتیم از چپ­‌ترین افراد تا راست­‌ترین افراد را حفاظت کردیم، شخصیتی بوده که محافظین تا درب زندان اوین او را تحویل دادند و بعد از آزادی از زندان اوین دوباره او را تحویل گرفتند و حفاظتش کردند.

جالب است آن شخصیت غیر از سپاه حاضر نبوده حفاظتش را به دست کسی دیگر بدهد. بعضی از افراد، چون در جریانات سیاسی هستند، نه اینکه خودشان بشخصه یک جایگاهِ خاصی داشته باشند یا علم یا تخصصی داشته باشند بلکه وابستگی آن‌ها به یک جریان فکری است، اگر اتفاقی برای آن‌ها بیفتد، یک فتنه‌ای را ایجاد می‌­کنند.

یکی از آقایانی که به زندان هم رفت و شخصیت روحانیِ معروف هم است، وقتی در دوران اصلاحات ایشان زندان رفت و بعد که آزاد شد، وزیر کشور وقت با او تماس گرفته بود که ممکن است حالا اتفاقی بیفتد. وزیر وقت کشور که با آن شخص همسو بود گفته بود «می‌­خواهید از شما حفاظت کنیم» گفته بود «نه فقط سپاه»، علی‌رغم میل باطنی‌مان رفتیم با او صحبت کردیم. او گفت: «اگر بچه‌های شما بیایند با همۀ تضاد‌های فکری که بین جریان فکری ما با جریان فکری سپاه دارد، ولی سلامت­‌تر از بچه‌­های سپاه من سراغ ندارم و به آن‌ها اعتماد دارم و حاضرم خانواده و ناموسم را به دست سپاه بسپارم»، یعنی چنین اعتماد و اعتقادی دارند.

در طول این سال‌ها رؤسای جمهور و مسئولین عالی‌­رتبه نظام با هر جریانی بودند، خودشان آزادانه حفاظت سپاه را پذیرفتند. به‌خاطر توانمندیِ تخصصی که سپاه داشته است، سپاه هر جا وارد شده پیروز بیرون آمده است.

من زمانی که فرمانده سپاه حفاظت هواپیمایی بودم، در مصاحبه­‌ای گفتم اگر نگوییم تنها مأموریت، اما یکی از نادر مأموریت­‌هایی که صددرصد موفق بوده بحث حفاظت هواپیمایی بوده است، خصوصاً در دی ماه سال ۶۳ که در یک سال پنح هواپیما از ایران ربوده می­‌شود و امام (ره) دستور دادند که امنیت پرواز تشکیل شود، تا به امروز یک هواپیماربایی رخ نداده است، نه اینکه اقدام نکرده باشند، آمار آن روز من بالای ۱۲۰، ۱۳۰ اقدام روی زمین انجام گرفته بود.

نفوذ به فرودگاه و باند و هواپیما که پاسداران با آن برخورد کرده بودند و ۱۴ عملیات هواپیمایی داخل هواپیما! یعنی بالاخره توانسته بودند سلاح گرم و سرد را بکشانند داخل هواپیما و اقدام به هواپیماربایی کنند. در هواپیما نیرو‌ها درگیر شدند و این‌ها را شکست دادند، صحنه‌­ها خیلی صحنه­‌های سینمایی است!

منافقینی که با نارنجک و اسلحه هواپیما را گروگان گرفتند

در یکی از این عملیات‌ها پنج نفر از منافقین شرکت داشتند، یک زن با چهار مرد. در ارتفاع ۲۰، ۳۰ هزارپایی و با هواپیمای پر از مسافر. آن‌ها مجهز به اسلحه و نارنجک بودند. منافقین اسلحه می­‌کشند و درگیر می‌­شوند. بچه‌­های امنیت پرواز چهار نفر از این‌ها را در هواپیما می‌­کشند و نه یک تیر به هواپیما می­‌خورد و نه یک تیر به یک مسافر اصابت می‌­کند. این‌ها را می‌­گیرند و هواپیما برمی‌­گردد.

یکی از عملیات‌هایی که فیلم آن با عنوان ارتفاع پست توسط آقای حاتمی­‌کیا ساخته شد، یک هواپیمای کوچک دوموتوره را از بندرعباس می‌خواستند ببرند دبی، آن‌ها تمام بلیط­‌ها را می­‌خرند و به‌صورت خانوادگی سوار هواپیما می‌شوند. گفتند همه همدیگر را می­‌شناسیم اگر غریبه­‌ای باشد او امنیت پرواز است، چون شما یکی از بچه‌­های امنیت پرواز می­‌شناسید او که همیشه جلو می‌­ایستد، بقیه که در پرواز هستند کسی نمی­‌شناسد، به‌شکل‌های مختلف، زن و مرد بین مسافران هستند، آن‌ها هم همین کار را می­‌کنند.

اتفاقاً یک مسافر زودتر یک بلیطی خریده بوده و یک مسافر هم غیر از آن‌ها بوده، هر بار آقای باجلانی که امنیت این پرواز را به‌عهده داشت و این ماجرا را برای من تعریف می­‌کرد، من تحت تأثیر قرار می‌­گرفتم.

نه‌ تنها من هر کسی این ماجرا را می­‌شنود تحت تأثیر قرار می­‌گیرد، ایشان دو تیر می­‌خورد و ۴۰ ضربه چاقو در شکم او فرو کرده بودند و او مقاومت کرده بود. می­‌گفت: «من خودم را رساندم پشت در اتاق کابین خلبان که آن‌ها نتوانند بروند داخل، چون اگر می­‌رفتند داخل کار تمام بود. به آن‌ها هم گفتم در را از داخل قفل کنید.»

تیر آن‌ها تمام شد، فشنگ‌­های او هم تمام شده بود، حالا آن‌ها چاقو کشیده بودند و چند بار به او حمله کرده بودند و خون زیادی از او رفته بود، گفت: «آن‌ها که می‌­آمدند دیگر چشمم سیاهی می‌­رفت و صدا‌ها را گُنگ می­‌شنیدم، هر چند لحظه سرم را می‌آوردم بالا می‌­دیدم این‌ها دارند نزدیک می­‌شوند یک فریاد می­‌زدم یا زهرا»، می‌­گفت: «قدرت این فریاد آن‌قدر بود که آن‌ها که چند نفر بودند و من یک نفر بودم یکی از آن‌ها هم تیر خورده بوده و بیهوش شده بود البته زنده ماند عقب می­‌رفتند و می‌ترسیدند» گفت: «دوباره چند دقیقه بعد پچ‌­پچ می‌­کردند که الآن هواپیما می‌­رسد زودتر باید اقدام کنیم، او بیهوش است»، گفت: «دوباره نزدیک می‌­شدند من یاحسین می­‌گفتم، دستم را که اسلحه بود می‌­آوردم بالا، البته اسلحه هم خالی بود، دوباره این‌ها فرار می‌­کردند.»

یک لحظه که او به هوش بوده هماهنگ می­‌کند هواپیما برگردد به بندرعباس، بعد می­‌گوید: «ما که نزدیک باند شدیم این‌ها دیدند رودست خوردند» آن‌ها فکر می­‌کردند هواپیما دارد در دبی می­‌نشیند دیدند نه هواپیما برگشته است بندرعباس، باند و زمین برای آن‌ها آشنا بوده، آخرین اقدام آن‌ها این بوده که بیایند او را از جلوی در بردارند ببرند در کابین. او می‌گفت: «آن‌قدر از من خون رفته بود که نفر اصلی روی خون من سُر خورد و افتاد روی سینۀ من و من با توانی که داشتم او را نگه داشتم که نتواند بلند شود تا دیگر چرخ­های هواپیما روی زمین خورد.»

منبع: تسنیم

نظر شما
پربیننده ها