به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، حسین شمسیان در یادداشتی نوشت:
حوادث و آشوبهای روزهای اخیر، در برابر عظمت مردم ایران و نظام استوار بر حمایت مردم هیچ است و ذوقزدگی آمریکاییها و نوکران منطقهای آنها، از تحقیر شدن ۴۰ ساله آنها خبر میدهد.
مطالبات قانونی و گلایههای بحق مردم از وضعیت معیشتی، امری جداست و نباید آن را با حرکات ضدانقلابیون این روزها و شبها یکی دانست.
درباره ریشههای این نارضایتی هم سخن بسیار است، اما از آنجا که صحنه کنونی صحنه توحش ضدانقلاب در برابر مردم و اصل امنیت و آرامش در زیر سایه جمهوری اسلامی است، طبیعی است که برخی سخنان را به وقتی دیگر واگذاریم و آن سخنان و گلایههای بحق را به روزگاری دیگر وا گذاریم. قطعا در آن روز آنقدر گفتنی هست که دیگر کسی نتواند فرافکنی کند و از زیر بار آنچه کرده شانه خالی کند.
اما در عین حال که در میانه حادثه فرصت محاکمه و مواخذه نیست، برخی اقدامات را نباید از نظر دور داشت. از این بین مشخصا موضوع شبکههای اجتماعی و بسترسازی برای جهتدهی به افکار عمومی، چیزی است که در روزهای اخیر به شدت مورد توجه عموم مردم جامعه قرار گرفته و جا دارد به آن بیش از دیگر مسائل پرداخته شود.
۱- شکست آمریکا در تحمیل جنگ از سوی صدام بهعنوان یک کشور همسایه و اقتدار ملی بینظیر کشورمان باعث شد پس از آن، دیگر هیچ همسایهای حتی فکر حمله به ایران را هم به سر راه ندهد، هرچند که آمریکا سنگینترین ابزار تطمیع را هم بکار گرفت. در نتیجه دشمن استراتژی جنگ را عوض کرد و به جای نبرد مستقیم، جریانهایی وحشی، بیوطن و غیرپاسخگو در مجامع بینالمللی را بکار گرفت و پروژه «جنگهای نیابتی» را آغاز کرد. در طول بیش از دو دهه از آغاز این پروژه، این شیوه تکامل یافت و از یک گروه کوچک در یک کشور به جریانی مثل «داعش» رسید که امنیت چند کشور را به هم ریخت و خونهای ناحق زیادی را قربانی اهداف اربابان خود کرد. سه ویژگی این جریان یعنی «وحشیگری، بیوطنی و غیرپاسخگویی در مجامع بینالمللی» را بهخاطر داشته باشید.
۲- این تجربه، تدریجا دشمن را به فکر استفاده از آن مدل در عرصههای دیگر و بخصوص در حوزه رسانه و مدیریت افکار عمومی انداخت. پروژه مهمی که اکنون میتوانیم نام آن را «رسانه نیابتی» بگذاریم. با شرحی که خواهید خواند معلوم میشود که این رسانهها، دقیقا همان مشخصههای جریانهای تکفیری و تروریستی را دارند. این پروژه دقیقا همانند گروههای تکفیری، سیر تکاملی را پیموده است. آمریکا که به خوبی میداند شکلدهی به افکار عمومی و یا تحریک به آشوب و بلوا از سوی رسانههایی مثل صدای آمریکا یا بیبیسی بهدلیل آشکار بودن وابستگی به آنها به شیطان بزرگ و روباه پیر استعمار، به واکنش منفی در بین مردم منجر خواهد شد، در گام نخست روی روزنامههای داخلی حساب ویژه باز کرده و آنها را تبدیل به پایگاه خود کرد.
فراموش نمیکنیم که بسیاری از این رسانهها در نیمه دهه هفتاد و در دوران اصلاحات، عین گزارشها و مقالات بیبی سی و رسانههای غربی را در روزنامههایشان بهعنوان تولید خود منتشر میکردند و از این راه، بلندگوی آمریکا در داخل بودند! طبیعتا این روند دوام زیادی نیاورد و با اقدامات خلاف قانون آنها، بر اساس قانون مطبوعات با آنها برخورد شد، هرچند که به جای برخورد با عوامل آن رفتار، روزنامهها توقیف شدند! گام تکمیلی در پروژه رسانههای نیابتی هنگامی بود که شبکههای اجتماعی پا به عرصه گذاشتند و بار اصلی مسئولیت ارتباطی، اطلاعرسانی و افکارسازی به عهده آنها قرار گرفت. اما اینجا یک مشکل تازه وجود داشت.
۳- در ماجرای جنگهای نیابتی، خیانت برخی سران و مسئولان محلی و منطقهای در میدان دادن به تکفیریها همواره یک پای ثابت ماجرا بود. بهعنوان نمونه، در فاجعه «اسپایکر» عراق که منجر به شهادت چند هزار جوان برومند عراقی بهدست داعش شد، خیانت در فرماندهی منطقه شکل گرفته بود یا در ماجرای اشغال موصل، موضوع به خیانت استاندار برمیگشت. برای شکلگیری این مرحله از رسانههای نیابتی، لازم بود «اسب تروا» بدون کمترین واکنشی وارد سرزمین ما بشود و این مهمترین مرحله عملیات بود. تشکیل «شورای عالی فضای مجازی» به فرمان رهبرمعظم انقلاب و ابلاغ شرح وظایف هوشمندانه و پیشگیرانه این شورا، اقدامی بود که دقیقا راه را بر ورود اسب تروا میبست، اما چنین نشد! چرا؟!
۴- ژست روشنفکری برخی مسئولان از یکسو، بیخبری و نفهمیدن موقعیت خطیر این تنگه، از دیگر سو و بالاخره حضور احتمالی برخی افراد وابسته و نفوذی در مجاری تصمیمساز یا تصمیمگیر باعث شد که این مهم سالها مغفول بماند. در سایه این غفلت، دشمن موفق به بزرگترین فتح خود در حوزه افکار عمومی شد و پلتفرمهای مختلف خبری و ارتباطی خود را در متن زندگی روزمره مردم و حتی تمامی دستگاههای کشور وارد کرد! و اینچنین شد که در کوتاه زمانی، بخش مهم و مؤثری از ابزارهای هدایت افکار عمومی و زیرساختهای مربوطه، تحت تسلط دشمن قرار گرفت. مردم عادی تقصیری ندارند، اما معلوم نیست چرا متولیان امر بدیهیات ماجرا را درک نمیکردند؟! آیا باید بپذیریم که آنها «متوجه نمیشدند» که دشمن با هزینه سرشار و هنگفت، بهترین پیام رسانهای خود را دائما بهروزرسانی میکند و به رایگان در خدمت مردم ایران قرار میدهد؟! واقعا نمیفهمیدند که این همه هزینه برای سر پا نگه داشتن شبکهای با ۴۰ میلیون کاربر، بیدلیل نیست و نمیتواند بیمنظور باشد؟!
۵- تدریجا رسانهای مثل تلگرام، رسانه محوری ارتباطی جامعه شد، درحالیکه حاکمیت ایران هیچ نظارت و کنترلی بر آن نداشت! بدیهی است که بدویترین جوامع عالم هم چنین خطایی نمیکنند و تا این حد واداده و سادهانگارانه، همه چیز را به آنسوی مرزها محول نمیکنند، اما در اینجا و با پز روشنفکری چنین شد! در مقابل هشدارهای بحق و مکرر نخبگان و اصحاب اندیشه، رئیسجمهور محترم بارها از غیرمنطقی بودن «بستن بزرگراه بهخاطر چند تصادف» سخن گفت و به این نکته بدیهی توجه نکرد که اساسا ایران مالک آن بزرگراه نیست که بتواند تصادفاتش را ساماندهی بکند و وقتی خودمان میتوانیم بزرگراه داشته باشیم، چرا باید مستاجر دیگران باشیم و به شرایط آنها تن بدهیم؟! در آن زمان و بهخاطر بازیهای سیاسی و انتخاباتی، اینگونه عنوان میشد که مخالفان دولت در پی بستن راههای گردش آزاد اطلاعاتند! آنها این جو را به وجود آوردند که همه پیام رسانهای داخلی، تحت نفوذ و شنود دستگاههای کشورند و برای رهایی از این قید و بند (!) باید به دامن بیگانه پناه برد! حال آنها از هر چیز ما سر در بیاورند مهم نیست و هرچه ترویج کنند، اهمیتی ندارد! این فکر خطا و خطرناک، بارها و بارها از زبان مسئولان اصلی دولت مطرح و در رسانههای زنجیرهای پژواک یافت. نتیجه آن شد که از فسق و فحشا تا قاچاق و... به سادگی در آن بستر رخ میداد و هیچ مانع و رادعی هم وجود نداشت!
۶- پس از پروار شدن این بستر، آنها یکی دو تست اولیه زدند و پس از اطمینان از وادادگی مسئولان امر، ناگهان، شبکه اجتماعی را در قامت شبکه برانداز بهکار گرفتند! اگر در فتنه ۸۸ بیانیههای متعدد یکی از سران فتنه، آتشافروز میدان بود، اگر خانه تیمی قیطریه سناریوساز آشوبها بود، اکنون اتاق فکرهای آمریکایی اسرائیلی، از راه دور با نوشتن و خطدهی در تلگرام، همان کار را با سرعت و گستردگی بیشتر انجام میدادند و در کوتاه زمانی با بهکارگیری چند صد تفاله داعش و اراذل اوباش در یک کشور ۸۰ میلیونی، اینگونه وانمود کردند که کار تمام است! اکنون بدون کمترین تردیدی میتوان گفت که ما با مدلی جدید و پیچیده از مدیریت آشوبهای نیابتی و موج سواری روی اعتراضات مردمی مواجه هستیم که حاصل وادادگی پیشین ماست. مهمترین رکن این عملیات را باید تصرف شریانهای ارتباطی جامعه و مهندسی افکار عمومی دانست.
۷- طبیعتا بسته شدت تلگرام، به این سادگی نبود و همین حالا هم ماجراهایی در بین است که باید در وقت خود برای مردم گفته شود تا مردمی که تلخی تنگی معیشت را با چاشنی آشوب و نا آرامی تحمل میکنند، بدانند چه کسانی مانع بسته شدن این پیامرسان شدند و آسیب به جان و مال مردم را رقم زدند! همینقدر میتوان گفت که برای برخی تلگرام، چون ناموس مقدس و عزیز بود و حریم آن، منطقه ممنوعه بود و حتی هست! حال آنکه در برابر سه ویژگی جریان وحشی این محیط یعنی «وحشیگری، بیوطنی و غیرپاسخگویی در مجامع بینالمللی» هیچ پاسخی جز لبخند و بیتفاوتی نداشته و ندارند! برای ما سخت و شرمآور است که میدان شکلدهی به افکار عمومی آنچنان به دشمن داده شود که وزیر ارتباطات بهخاطر حفظ جان مردم از تهدیدات دشمنان امنیت مردم، مجبور به تمنا از صاحب یک پیام رسان شود! اساسا این دو قابل مقایسه و هم تراز هستند؟! اما این واقعیت تلخی است که متاسفانه رخ داد.
۸- جنگ نیابتی رسانهای روزانه قربانیهای زیادی از مردم کشورمان میگیرد. افراد بیگناهی که قربانی جهل، غرور، سیاسیکاری یا وابستگی برخی خواص میشوند. در اوج مذاکرات هستهای، جان کری گفته بود: «من به ایران نرفتهام، ولی دوستانم که به ایران رفتهاند میگویند جوانان ایرانی بهدنبال تلفنهای هوشمند هستند، میخواهند بخشی از جامعه جهانی باشند... من نمیدانم تا ۱۵ سال دیگر چه اتفاقاتی در ایران روی میدهد جز اینکه میدانم اتفاقات زیادی روی میدهد» میبینید که آمریکا روی این ظرفیت، حساب ویژهای باز کرده، همانطور که روی داعش حساب باز کرده بود. برای پیروزی در جنگهای نیابتی، مدافعان حرم جانفشانی کردند و قاسم سلیمانی فرماندهی کرد. اکنون باید پرسید «سردار سلیمانی» این جنگ نیابتی در عرصه رسانه کجاست و مدافعان این عرصه چه کسانی هستند؟!
۹- تجربه تلخ اخیر (که قطعا یک تست اولیه و ابتدایی بود) نشان میدهد مدیریت فعلی (منظور وزیر ارتباطات نیست) و مهمتر از آن، سبک مدیریت فعلی یعنی نوع نگاه به این قضیه، به هیچ عنوان کارآمد نبوده و اساسا درک دقیقی از اهمیت ماجرا و آثار آن ندارد! اما چاره چیست؟!
۱۰- اگر در پی یک زلزله، به فکر احداث خانههای محکم و ضد زلزله میافتیم، در پی این رخداد هم باید به فکر تجدید سازمان رسانهای و ارتباطی کشور با بهکارگیری جوانان نخبه و متعهد به انقلاب اسلامی باشیم. اکنون کشور پر است از جوانانی که در قله علم و دانایی ایستاده و توان باز کردن هر گره کوری را دارند. بهدلیل تعلیم و پرورش در سایه نظام اسلامی، آنها قطعا از جوانان اول انقلاب با تجربهتر، مدیرتر و کارآمدترند و این مهم را در عرصههای خطیری، چون موشکی و هستهای و نانو و... نشان دادهاند. نظام اسلامی که به واقع خود را موظف به تامین امنیت مردم میداند، باید برای امنیت این بخش حیاتی کشور هم تدبیری بیندیشد.
میتوان (یعنی باید) با تغییر ساختار و پوسته صدا و سیما بهعنوان مهمترین بخش رسانهای کشور، آن را تبدیل به رسانهای چالاک و کارآمد و در عین حال تعاملی همچون مهمترین شبکههای رسانهای جهان کرد. باید زیرساختهای مناسب و متعدد برای ارتباط آسان و امن مردم ایجاد کرد تا نیازی به پیامرسانهای خارجی نباشد و آنها را برای همیشه مسدود کرد و بالاتر از همه، باید به درکی درست از جهان امروز در عرصه رسانه و شکلدهی به افکار عمومی رسید. همه اینها را باید با عمل تام و تمام به شرح وظایف شورای عالی فضای مجازی که از سوی رهبر معظم انقلاب ابلاغ شده اجرایی کرد. برای این کار باید اراده و فرمانده داشته باشیم و کار را به خواهش و ابلاغ و... رها نکنیم، اهمیت جنگ با این داعشیها کمتر از اهمیت نبرد با آن داعشیها نیست.
منبع: روزنامه کیهان