به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «مهدی بهرامی» ۳۰ دی ۱۳۴۹ در ری چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه حق علیه باطل شد و سرانجام ۲۱ دی ۱۳۶۵ در شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«بسم الله الرحمن الرحیم
ان الذین آمنوا والذین جاهدوا فی سبیل الله اولئک یرجون رحمت الله و الله غفور الرحیم اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علی، ولی الله و اشهد ان مولانا صاحب الزمان اسلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره والوتر الموتور
سلام بر توای خون خدا و ای پسر خون خدا، ای کسی که انتقام خون کشتههایت را نگرفتهای.
سلام بر حسین تشنه لب، ای سالار شهیدان
خدا را ستایش میکنم که نعمت زندگی کردن در دنیا و زندگی در آخرت را به ما ارزانی داشت و عقل و فهم و شعور داد تا خوب و بد را از یکدیگر تشخیص دهیم چگونه زندگی و چگونه مردن را یاد بگیریم، سپاس او را که بهترین راه مرگ در راه خود را به خلقش آموخت.
آری همان مرگی که به آن شهادت میگویند، ولی این مرگ لیاقتی بسیار میخواهد که من لیاقت را در خود احساس نمیکنم، ولی در این فکر هستم که شاید خدا لطفی کند و به ما لیاقت را بدهد و در این شدم تا طبق سنت پیامبر و امامان وصیت کنم که در این وصیت چند کلامی با پدر و مادر و دوستان و آشنایان خود صحبت کنم.
پروردگارا: به سربازان ما درس تقوا و پرهیزگاری بیاموز. راهشان را هموار و کارهایشان را استواری ده، عبادتشان را از فساد و ریا و خود پسندی به دور دار و بگذار که فقط به خاطر تو بنشینند و برخیزند و فقط بر رضای تو فکر کنند و سخن بگویند و در آن هنگام که میدان نبرد را بلرزانند لشکر دشمن را در چشمشان کوچک و ناچیز شمار تا با یک یورش روزگار آنان را تباه سازند.
خدایا میدانی که چه میکنم و چه غمی در دل دارم، کسانی هستند که میگویند او از روی نا آگاهی به جبهه رفت و کشته شد و هدفی نداشت، و ای کسانی که بعد من این حرفها را میزنید بدانید که من آگاهی کامل نسبت به جنگ و جبهه داشتم و میدانستم که در جبهه مرگ و سایر پیش آمدها هست و دربارهی مرگ این فکر را میکنم که از یک سو باید بمانم تا شهید آینده شوم و از سوی دیگر باید شهید شوم تا آینده بماند هم باید امروز شهید شوم تا فردا بماند و هم باید بمانم تا فردا شهید نشود.
عجب دردی چه میشد امروز شهید میشدم و فردا زنده تا دوباره شهید شوم. آری همه یاران سوی مرگ رفتند در حالی که نگران فردا بودند و حال که من اطراف خود را مینگرم، میبینم که فقط من ماندهام و با این بار گناه، پروردگارا تو میدانی که من با امام خمینی میثاق بستهام و به او وفادارم، چون که او به اسلام و قرآن وفا دارد و اگر مرا چندین بار بکشند دست از او برنخواهم داشت.
پدر و مادر عزیزم در این موقع از زمان ما باید راه سعادت بخش حسین (ع) را ادامه دهیم و تو ای مادر باید زینب گونه زندگی کنی مگر نه اینکه پسرت حسین راه آقا ابا عبدالله را ادامه داد و گفت: شما هم این راه را دامه دهید و در این راه اولین شهید که به اسلام اهداء میکنیم نیست.
پس شما باید در همه حال آماده باشید و اگر شهید دیگری دادیم خوشحال باشید و من هم از خدا میخواهم که سعادتی به من بده و حسین برادرم هم به قول خود هم عمل کند. (قول شفاعت)
پدر و مادر و بستگان من از تمامی شما میخواهم که همیشه نماز جماعتها و جمعهها و به خصوص دعای کمیل و توسل و زیارت عاشورا را بخوانید، مبادا یک وقت دست از امام بردارید که او یکی از چراغهای راه هدایت است از برادرانم میخواهم که تنها راه ابا عبدالله را بپیمایند و دست از جبهه و جنگ نکشند.
همین طور خواهرانم، از شما میخواهم در زندگی زینب گونه باشید و حجاب خود را حفظ کنید تا خدای نکرده خون شهدای انقلاب شکوهمند اسلامی که بر پا کننده قیام حضرت قائم است پایمال نشود و همین طور مادر جان شما هم پیوسته صبور باشید و امیدوارم که شیرتان را حلال کنید و پدر جان از زحماتی که برای من کشیدهاید، خیلی خیلی متشکرم و امیدوارم که حلالم کنید تا ان شاءالله در آخرت اگر توانستم گوشهای از زحماتتان را جبران کنم.
و چند کلامی در مورد خودم داشتم، اولا اگر جنازهام نیامد و مفقود شدم و یا در منطقه ماند هیچ نگران نباشید، چون اصل روح من است که آن هم در پرواز است؛ دوم اینکه اگر جنازهام آمد بر روی تابوتم عکسی از برادرم حسین و عکس خودم و عکسی از امام بگذارید و اگر میشود یک جلد کلام الله مجید هم در کنار تابوتم بگذارید که کوردلان بدانند که همه دار و ندار و هستی ما از خداست و راه صحبت کردن با او هم قرآن است، قرآن بخوانید و نماز را بپا دارید و اگر امکان داشت جنازهام را در کنار جنازه برادرم دفن کنید و اگر نشد یا جنازهام نیامد عکسم را در کنار عکس او بگذارید.
وسلام و من الله التوفیق»
انتهای پیام/ ۱۱۱