به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، در دوران هشت سال دفاع مقدس، تیمهای پزشکی از جمله گروههایی بودند که نقش بیبدیلی در خدمترسانی درمانی و پزشکی به رزمندگان اسلام ایفا کردند که برگ زرین و ماندگاری از آن روزهای پر از حماسه در تاریخ انقلاب اسلامی است.
پزشکان، پرستاران و امدادگران در طول دوران دفاع مقدس در پشت جبهههای جنگ، تمام تلاش و مهارت خود را برای درمان رزمندگان مجروح به کار میگرفتند و از جان خود مایه میگذاشتند تا مجروحی را از نجات دهند.
در این میان پرستاران و امدادگران با ایثار و فداکاری در طول شبانه روز از تمام توان خود برای پرستاری از مجروحان جنگ تحمیلی مراقبت میکردند تا ضمن نجات جان آنها، به سلامت به آغوش خانوادههایشان بازگردانند.
در تقویم پنجم جمادی الاول روز ولادت باسعادت بانوی قهرمان کربلا، پرچمدار نهضت عاشورا پس از شهادت حسین (ع)، حضرت زینب کبری (س) است. این روز به نام «پرستار» در تقویم به ثبت رسیده است.به همین مناسبت مروری بر خاطرات تعدادی از بانوان امدادگر و رزمنده حاضر در دوران دفاع مقدس داریم.
ماجرای روحی در وسط عزاداری
شمسی سبحانی که سه سال از عمر کاری خود را به عنوان پرستار در جبهه بوده است روایت میکند: چون ماه محرم بود در محوطه بیمارستان خیمهای برپا کرده بودند که شبها در آنجا عزاداری میکردیم. یادم میآید فامیلی یکی از دوستانم «روحی» بود. خانوادهاش نگرانش شده و به بیمارستان تلفن کرده بودند. ما هم در همان خیمه تاریک سوگواری میکردیم. خواندن زیارت عاشورا و مداحی فضا را روحانی کرده بود و هر کسی در حال خودش بود. در همین حین یکی از همکاران برای آنکه خانم روحی را در آن تاریکی خیمه پیدا کند تا برود به تلفن جواب دهد از همان ابتدا داد میزد و میگفت: «روحی». به پشت چند تن از همکاران زد تا شاید روحی را پیدا کند. درهمان حال مادر دکتر «اخوت» که فکر میکرد آن همکارمان روح دیده است با لهجه شیرین اصفهانی پا شد و گفت: «حالا چرا میگویی که روح دیدی، بجاش صلوات بفرست» همین که این را گفت خانمها لبخند زدند و چهرههایشان متبسم شد.
با هر لقمه اشک میریختم
همچنین مریم کاتبی از جمله بانوان امدادگر دوران دفاع مقدس بیان میکند: با آغاز جنگ نیز با تجربهای که داشتم به بیمارستان شهید کلانتری اهواز رفتم. دو روز را در راه بودم. وقتی که به بیمارستان شهید کلانتری رسیدم برایم ناهار آوردند که نوشابه، مرغ، برنج، سالاد و ماست داشت. بسیار تعجب کردم چرا که در کردستان اصلا چنین وفور نعمتی نبود. از آنجایی که ایثار و اخلاص زیادی نداشتم بیمهابا شروع به خوردن غذا کردم. با هر لقمهای که در دهان میگذاشتم اشک میریختم و هِقهِق گریه میکردم. چرا که خیلی وقت بود چنین غذایی نخورده بودم و از طرفی یاد دوستانم در کردستان میافتادم.
ایثار یک نوجوان 12 ساله
دکتر صدیقه حنانی از بانوان ایثارگر و رزمندهای است که در سه عملیات دوران دفاع مقدس به عنوان امدادگر و گروه مراقبتهای ویژه پزشکی حضور داشته است. او میگوید:یکی از خاطرههایی که با وجود گذشت چندین سال از جنگ تحمیلی همواره با خود مرور میکنم به حضور پنهانی نوجوانی 12 ساله در جبهه بازمیگردد. به دلیل سن کم، اجازه نداده بودند به جبهه برود اما چون اندامش کوچک خود را داخل اتوبوس رزمندگان پنهان کرده بود تا به جبهه برود. او به خواست خودش سلاحهای سنگین را جابجا میکرد.
در یکی از درگیریها از ناحیه گردن و کتف مورد اصابت گلوله قرا گرفت و وقتی که او را پیش ما آورند، تقاضا کرد که «من را به عقب منتقل نکنید. بگذارید دوره بهبودی را در همین بیمارستان بگذرانم.» و حدود 30 روز طول کشید تا خوب شود.
اواخر حضورش در بیمارستان دیگر خودش یک امدادگر شده بود. بر سر تخت مجروحان دیگر میرفت و به آنها رسیدگی میکرد. برخی از مجروحان از این که یک پرستار زن جراحت آنها را پانسمان کند ناراحت میشدند بنابراین از ما میخواستند که آن نوجوان زخمهایشان را ضدعفونی و پانسمان کند. علاوه بر این، حضور او باعث تقویت روحیه دیگر مجروحان نیز شده بود. پس از این که آن نوجوان مرخص شد دیگر از او خبر نداشتم تا این که در پایان جنگ خبر دادند که شهید شده است.
منبع: ایسنا