گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: جهاد برای گروهی از افراد تنها به یک دوره خاصی محدود نشده و سالها ادامه یافت. یکی از این افراد که از روزهای نخست آغاز جنگ تحمیلی و تا به امروز در راه حفظ کیان کشور و زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا جهاد کرد و در میدانهای نبرد باقی مانده است، «قاسم صادقی» است. وی در روزهای نخست همراه با گروه خودجوشی که از دانشجویان فارغ التحصیل در آمریکا تا مردم کوچه و بازار تشکیل شده بود، به شهرهای مرزی رفت.
وی در همان روزهای نخست جنگ با شهید مجتبی هاشمی و جهان آرا آشنا شد. صادقی در این زمینه اظهار داشت: «نیروهای مردمی از سراسر کشور به خرمشهر آمدند و جذب گروه فداییان اسلام شدند. پس از مدتی تعداد این گروه به یک هزار و ۵۰۰ نفر رسید. این نیروها با شبیخونهای متعدد، تمرکز دشمن را بر هم زدند».
صادقی در ادامه سخنانش از شهدایی میگوید که همه مسجدی نبودند، بلکه برخی همچون شاهرخ ضرغام از جمله گندهلاتهای تهران بودند که انقلاب تحول عظیمی در او ایجاد کرد و سرانجام به شهادت رسید. شهید ضرغام پس از شهادت لقب «حر انقلاب» را له خود اختصاص داد.
وی گفت: «شاهرخ قبل از انقلاب کارهایی انجام میداد که در شان یک شیعه نبود، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در راستای حفظ انقلاب و کیان کشور به جرگه انقلابیان پیوست؛ ولایت پذیری شاهرخ به گونهای بود که میگفت: «اگر رگ دو دستم را بزنند، خونم نام خمینی را مینویسد».
این یادگار دوران دفاع مقدس در میان صحبتهایش اصرار دارد تا از شهدایی بنویسیم که از گوشه و کنار کشور به میدان نبرد نابرابر آمدند و امروز نامی از آنها برده نمیشود.
صادقی بیان کرد: «از نخستین روزهای جنگ تا شکست حصر آبادان بیش از ۱۰ هزار نفر از نیروهای داوطلب مردمی از سراسر کشور و حتی ایرانیان مقیم دیگر کشورها جذب گروه فداییان اسلام شدند. بیش از ۴۰۰ شهید دادیم که ۹۰ درصد آنها در دشت ذوالفقاری به شهادت رسیدند. امروز در صدد هستم از سراسر کشور اطلاعات شهدای دشت ذوالفقاری را جمعآوری کنم لذا بر سر مزار تک تک شهدا میروم و از این طریق خانوادههایشان را پیدا میکنم؛ از طرفی در یادمان دشت ذوالفقاری برای هر قشر یک سنگر احداث کردم.»
سردار صادقی با افرادی همرزم بود که با وجود اینکه آن زمان وضعیت مالی و اجتماعی خوبی داشتند، اما به جهت حفظ کشور راهی میدان نبرد شدند.
وی در توصیف همرزمانش گفت: «شهیدان مستعدی و شهیدان شیردم از جمله کسانی بودند که در روزهای نخست جنگ خود را به منطقه عملیاتی رساندند. سه نسل اعم از پدر و پسر و نوه با هم اعزام شده بودند. سربازان مقتضی ۵۶ با وجود اینکه اکثرا زن و بچه داشتند، شجاعتهای بسیاری در میدان نبرد از خود نشان دادند و در نهایت برخی از آنها در دشت ذوالفقاری و باقیشان در سالهای بعد از جنگ به شهادت رسیدند.
صادقی افزود: شهید دیگری که روایت زندگیاش را هرگز فراموش نخواهم کرد، «شهید امرالله دهدار» است. وی تنها فرزند پسر خانواده بود که در سال ۵۶ به کویت رفت، تا مخارج خانوادهاش را تامین کند. ۱۰ روز از آغاز جنگ گذشته بود که به ایران برگشت و به خواهرش گفت که چند شب پیش خواب دیدم یک نفر من را صدا میزند. چند مرتبه این اتفاق تکرار میشود. بار آخر از او میپرسم شما چه کسی هستید که من را با نام میشناسید؟ وی پاسخ میدهد: «من امام رضا (ع) هستم. در ایران جنگ است، به ایران برو». مدتی بعد از حضورش در جبهه، به شهادت رسید.
وی خاطرنشان کرد: شهیدی در میان رزمندگان به نام «اصغر شعلهور» داشتیم. وی تحصیلکرده رشته پزشکی در آمریکا بود. آن زمان برای نخستین بار در دانشگاه با جمعی از دوستانش شعار «مرگ بر آمریکا» سر داد. بعد از شروع جنگ تحمیلی، او با دوستانش همپیمان شدند تا به ایران بیایند. آمریکا به او اجازه پرواز نداد. به همین جهت اصغر و دوستانش به مدت ۱۴ روز از راه زمینی خود را به ایران رساندند؛ هرچند که چند تن از دوستانش در ترکیه پیمان خود را شکستند و در آنجا مانند.
انتهای پیام/ 131