به گزارش دفاع پرس از تهران، «محمد جعفرجو» در ۲۰ اسفندماه سال ۱۳۴۰ در «ورامین» چشم به جهان گشود. دوران ابتدایی را در مدرسه «علم و دین» («صبا» سابق) گذراند و دوره راهنمایی را در یکی از مدارس راهنمایی منطقه «کارخانه قند» ورامین به پایان رساند.
قبل از پیروزی انقلاب، همراه با دوستانش در پخش اعلامیههای حضرت امام خمینی (ره) و شرکت در جلسات فعالیت میکرد و بعد از پیروزی انقلاب و با تشکیل بسیج نیز فعالیت خود را در این نهاد مقدس آغاز کرد.
با شروع جنگ تحمیلی، فکر و ذهنش را جبهه پر کرده بود، به طوری که معلمش میگفت: «فکر و ذهنش خوب است، امّا حواسش جایی دیگری است».
محمد به مادرش میگفت: «فکر من آبادان است، جبهه است».
این طور بود که سوم دبیرستان درس را رها کرد و با اصرار از مادرش خواست تا اجازهاش را از پدرش بگیرد. مادر «محمد»، پدرش را راضی کرد که با امام جمعه شهر مشورت کند، تا تصمیم نهایی را بگیرند.
پس از موافقت امام جمعه، محمد از پایگاه بسیج ورامین، واقع در خیابان دادگاه سابق، راهی جبهه شد و در عملیاتهای مختلف شرکت کرد.
با این شرط که همیشه به جبهه میرود، به خواستگاری رفت و در آذرماه سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک پسر و یک دختر بود.
محمد میگفت که شرمنده خون شهدا و خانواده شهدا است، بنابراین اجازه نداد برایش جشنی بگیرند. تنها شب عروسیاش تعدادی از دوستان بسیجی را دعوت کرد و نماز جماعتی در خانهاش برپا کرد.
بیشتر اوقات در جبهه حضور داشت، حتی زمان تولد پسرش نیز نتوانست در کنار همسرش باشد و در حالی که ۱۴ روز از تولدش میگذشت، به مرخصی آمد و سه چهار روز ماند و رفت.
بسیجیوار زندگی میکرد و برای خلوت کردن با معبود خویش به مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین میرفت.
پس از شهادت دوستان، آرزویش شهادت و رسیدن به لقاءالله بود، که این آرزو در ۹ بهمنماه سال ۱۳۶۵ در سرزمین «شلمچه»، عملیات «کربلای ۵» به تحقق پیوست و به دیدار حق نائل آمد.
فرازی از وصیتنامه شهید «محمد جعفرجو»:
خداوندا! سوگند به تو و حقانیت تو، راهی که من پیشه کردم، جز رسیدن به تو نیست و شهادت میدهم که تو خدای من و تنها تو هستی عادلترین عادلین.
خدایا! سوگند میخورم که تو هستی خدای یگانه و من به یگانه بودن تو پی بردهام.
خدایا! تو را سوگند میدهم که نایب بر حق مهدی موعود، قائم منتظر (عج)، حضرت امام خمینی عزیزمان را، نور چشم مستضعفین و تپش قلب فرزندان یتیم شهدا و توان زانوان رزمندگان را تا انقلاب و ظهور صاحب اصلی ما، حضرت مهدی (عج) سلامت بدار.
از عمر بیقابل و هیچ ما بردار و بر عمر گهربار ایشان بیافزا و همچنین یاران واقعی اسلام را محافظت بفرما.
خدایا! ملت شریف زاده ما را همچنان مقاوم و مستحکم بدار، تا همانطور که تاکنون اسلام را یاری نمودهاند، یاری کنند تا دین خدا نصرت یابد و به جهان مظلومین صادر گردد.
خدایا! من نتوانستم آنچنان که باید تو را بشناسم، ولی با این حال از تو میخواهم مرا در صف آنان قرار دهی که در روز قیامت در کنار آل محمّد (ص) هستند، و من را با این گناهان که اگر بگویم یا بنویسم، در هر دادگاهی، هر چند آن دادگاه عادل هم نباشد محکوم میشوم و باید مجازات شوم، ولی خدایا یک جمله باید بگویم و مینویسم و میخوانم که خودت فرمودهای «بندهام بیا من قبولت میکنم»، خدایا از من گناهکار، آمدن، از تو هم قبول کردن از روی لطف و کرمت.
خدایا من به این امید آمدم که گفتی بخوانید مرا [تا] استجابت کنم شما را، خدایا خواندم تو را استجابتم بفرما.
مردم شریف زاده، امروز روز یاری اسلام است. روز یاری حسین (ع) است.
تو را به خدا دست از تفرقه بردارید و به دنبال دنیای مادی نروید. رهرو امام باشید و از امام جلوتر نروید. به خانواده [های] شهدا سرکشی کنید و از آنها پشتیبانی کنید.
انتهای پیام/