شهید «سعید علیزاده»: برای کمال و رسیدن به کمال راهی جز رفتن نیست

شهید مدافع حرم «سعید علیزاده» در وصیت‌نامه خود نوشته است: خیلی وقت بود که نفس کشیدن تو این هوا برایم سخت شده بود، هوایی پر از ریا، دروغ، نفاق و دورویی. برای کمال و رسیدن به کمال راهی جز رفتن نیست و عبور کردن از تن و نفس... که اگر بمانی اسیر نفس می‌شوی.
کد خبر: ۲۷۶۶۳۶
تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۳:۴۵ - 02February 2018

شهید «سعید علیزاده»: عازم سفری هستم، به رسم مسلمانی/// لطفا امروز کار شود سالروز شهادت  شهید امروز می باشد ///

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، دوازده روز از اردیبهشت‌ماه سال ۶۸ می‌گذشت و حاج «علی اصغر» دومین پسرش را با دلهره‌ای رازناک در آغوش گرفت.

وی از ردپای هر روز مادر که سجاده‌اش بود و آسمان نیایش و نفس‌های پرطراوت دعاهایش، و قدم‌های استوار پدر، رسم بندگی و زندگی آموخت. تحصیلاتش را تا دیپلم در دامغان گذراند.

نوجوانی که مسئول پایگاه بسیج باب‌الحوائج (ع) بود. دردمندی که درمانش راز و نیاز با معبود بود. اگر جست‌وجویش می‌کردی در هیئت پیدایش می‌کردی. اما باید از مرز شهر عبور می‌کرد. برای رسیدن به مقصد از آب و خاک عبور باید کرد.

برای ادامه تحصیل، دانشگاه امام حسین (ع) را انتخاب کرد. پس از پایان تحصیلات پاسدار تیپ ۱۲ قائم (عج) سمنان شد و این بار از نقشه و از مرز و از خط گذشت.

برای دعا‌های مستجابش رو سوی مولایش حسین (ع) کرد. در چله نشینی زائران حسین (ع) در گمنام‌ترین راه عاشقی قرار گرفت؛ جاده‌ای به رنگ سرخ، پیامبران سرخ آزادگی.

در تمام طول مسیر از مولایش اذن خواست و دعای حضور و افتخار سربازی.

قنوت‌هایش در گوش هفت آسمان می‌پیچید و جانمازش به وسعت دریا‌ها نمناک می‌شد.

در دومین چله نشینی‌اش در دومین پیاده‌روی اربعین اذن سربازی بانو را گرفت. پس از آن راهی شام شد و چه سعادتمند بود سعید و چه بیدار بود سعید. بیدارتر از تمام جهان.

رفت و این بار در خودش چله‌ای گرفت. رفت و این بار از پله‌های خودش بالا رفت و عشق پرواز کرد تا خدا.

در مسیر آزادسازی مناطق نبل و الزهرا در دوازدهم بهمن‌ماه سال ۹۴ در آغوش یار، مأوا گرفت.

وصیت‌نامه شهید مدافع حرم «سعید علیزاده»:

به نام خدای مدافعان حرم

ما را مدافعان حرم آفریده‌اند اصلاً برای پاره پاره شدن آفریده‌اند

عازم سفری هستم. به رسم مسلمانی. چند خطی را در کمال صحت جسمی و روانی از خود به یادگار می‌گذارم.

خیلی وقت بود که نفس کشیدن تو این هوا برایم سخت شده بود، هوایی پر از ریا، دروغ، نفاق و دورویی. برای کمال و رسیدن به کمال راهی جز رفتن نیست و عبور کردن از تن و نفس... که اگر بمانی اسیر نفس می‌شوی.

خسته شده‌ام از نشستن، از کسالت، از خمودی و از یک نواختی. از این که بنشینم و هر روز خبر شهادت دوستان و هم لباس‌هایم را بشنوم. تا این که این مجال فراهم شد.

از همه کسانی که در طول این ۲۶ سال و ۶ ماه و ۱۵روز برایم زحمت کشیدند ممنونم و از همه آنان همین جا حلالیت می‌طلبم.

از دوست و رفیق و نارفیق و... حلالیت می‌طلبم. از مادرم حلالیت می‌خواهم که فرزند خلفی برایش نبودم. ازش می‌خواهم خانم حضرت زینب (س) را الگو و اسوه خودش قرار دهد.

امیدوارم حضرت زهرا (س) عنایتی کنند تا من به هدفی که از ورود به سپاه داشته‌ام و آن هم تنها خواستن شهادت از خداوند بود، نایل آیم.

کوچک‌تر از آن هستم که کسی را نصیحت کنم، اما همه را به صداقت، محبت و پرهیزکاری دعوت می‌کنم و از آنان می‌خواهم فریب مال دنیا را نخورند که این مال فناپذیر است.

به قول شهید همدانی اگر دوست داشتید نفری یک روز روزه و یک نماز برایم بخوانید.

«از همه حلالیت می‌خواهم.» ۱۳۹۴/۰۸/۱۵

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار