به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «حسن خدمتی بیدگلی» فروردین ۱۳۳۸ در بیدگل چشم به جهان گشود. وی دانشجوی دانشگاه اصفهان بود و همواره در راهپیماییها و تظاهرات بر علیه رژیم پهلوی شرکت میکرد و با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه حق علیه باطل شد و سرانجام ۲۷ اسفند ۱۳۶۲ در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم اجعلنی من جندک فان جندک هم الغالبون
اللهم اجعلنی من حزبک فان حزبک هم المفلحون
به نام خدا و با سلام خدمت حضرت ختمی مرتبت محمد (ص) و ذریه پاک و گرامیش و حجت روی زمین و برپا دارندهی عدل و در هم کوبندهی ظلم و ظالمین حضرت مهدی (عج) و سلام به ارواح پاک و طیبهی شهدای قبل از انقلاب به خصوص حضرات آیات شهید آیت الله سعیدی و آیت الله غفاری و شهدای بعد از انقلاب مخصوصا شهدای دفتر حزب جمهوری اسلامی به ویژه حضرت آیت الله بهشتی شهید مظلوم و شهدای معظم و گرامی و معلمان شهید باهنر و رجایی و شهدای جنگ تحمیلی به ویژه شهدای مفقودالاثر مخصوصا شهید عزیز مفقودالاثرمان سید اصغر مصطفوی و با سلام خدمت امت شهیدپرور ایران و با سلام بر خانواده گرامی و عزیزم.
یکی از خصیصههای مکتب اسلام حرکت انسان است با هدف، حرکت از او شروع شده و به او ختم میگردد و انسان بیهوده و عبث آفریده نشده و این اصل جدا کننده مکتب اسلام و مکتبهای مادیگرا و انحرافی است. اصل معاد و اعتقاد به روز قیامت در وجود هر فرد مسلمان نهفته شده است.
پس چه بهتر که این بازگشت به سوی الله، بازگشتی پاک و عالی و بیپیرایه و مقدس باشد و چه مقامی دارد شهید که خداوندش را در حالتی بسیار روحانی ملاقات میکند. احساس مسئولیت کردن در هر شرایطی باعث نظم میگردد و باعث یک هماهنگی ایدهآل میشود. یک معلم، یک دانش آموز، یک روحانی، یک دانشجو، کارمند، کارگر و همه و همه اگر مسئولیتهای خودشان را بدانند و به آن عمل کنند جامعه بسیار بسیار خوب خواهد شد و اگر شما کمی فکر کنید و یا این که خودتان شخصا به جبههها آمده باشید این احساس مسئولیت را خیلی راحت لمس کردهاید.
پیرمرد ۸۰ ساله، نوجوان ۱۳ ساله، روحانی، دانشجو، دانشآموز، بقال، کارگر، همه وظیفهی خود دانستهاند و جبههها را تقویت کردهاند و از طرفی دیگر همین نیروها و خانوادههایشان هر چه که مایحتاج نیروها در جبههها است تأمین کرده و اجازه نمیدهند که از هیچ نظری خدای ناکرده خللی در کار جنگ به وجود آید.
حال چه نیرویی میتواند با این نیرو مقابله کند، آمریکا که نتوانست، پس عراق میتواند؟ به خدا قسم اگر تمام ابرقدرتها با تمام تسلیحات مختلف خود متحد شوند این نیروی منسجم را نخواهد توانست شکست بدهند و پیروزی نهایی از آن رزمندگان اسلام است. «انشاءالله»
من هم به عنوان فرد کوچکی از این جامعه قدم کوچکی در جهت کمک و همیاری برادران در جبهه برداشتم. امیدوارم که بتوانم در این راه مثمر ثمر بوده و اگر خداوند ما را لایق شهادت دانست به آن فیض هم نائل گردیم، این نکته را باید بدانیم که شهادت وسیلهایست برای پیروزی و پیروزی هدف است و اینجاست که هدف وسیله را توجیه میکند نه هیچ جای دیگر.
انسان بایستی فعالیتهای خود را در جهت پیروزی بردارد و البته ممکن است در این راه به آرزوی خود که شهادت است برسد.
همسر گرامی! امیدوارم که در زندگی من که هیچگاه برایت آسایش و آرامشی نتوانستم تهیه کنم از این جهت شرمندهام و امیدوارم مرا ببخشید، ولی تو همانطور که مقاوم بودی و مشوق من، پس از من هم مقاوم و ستبر و هم، چون کوهی باشی و فرزندمان را با راهنماییهای خودت بزرگ کنی و همان طوری که آرزو داری او را پاسداری با ایمان در جهت خدمت به الله بگردانی و امیدوارم که در بهشت برین تو را ملاقات کنم. «انشاءالله»
عمو آقا فخرالدین، پدر زن گرامی، مادر زن گرامی، خاله جان، به خدا قسم خیلی خجل و شرمندهام از شما، اما میدانم که شما هم راضی بودید که دامادتان در جبههها باشد و اسلحهی فرزند عزیزتان را زمین نگذارد و راهش را ادامه دهد.
انشاءالله که در جنت روی هم، چون گل اصغرمان را خواهیم بوسید و سلام شما را به او خواهم رساند. عموجان! شما سرپرستی همسر و فرزندم را به عهده بگیر و تمام کارهایم را هرطور که خودت صلاح میدانی عمل کن.
پدر و مادرم! شما بسیار در زندگی رنج کشیدهاید و من را شما با سوز و آه بزرگ کردید، ولی من خدمتی برای شما نکردم امیدوارم که مرا ببخشید. پدرجان! به تو خیلی ظلم شد از سوی گروهی ناآگاه، اما همان طور که من در این آخرین لحظهها از سر آنها گذشتم، شما هم از سر آنها بگذرید و آنها را به خدای خود واگذارید اوست آگاه بر تمام حقایق.
ابوالفضل جان! خیلی در زندگی مواظب پدر و مادر باش و سعی کن اخلاق اسلامی از اولین برنامههای تو باشد و هرگاه که به سن بلوغ رسیدی راه مرا ادامه بده و اگر در دانشگاه امام حسین (ع) قبول نشدی، در دانشگاه شرکت کن و همان رشتهای را که به تو گفتم دنبال کن، مواظب عباس باش.
خواهرم! از تو عذر خواهی میکنم، اما سعی کن از خواهرانم که از این جهان محرومند سرپرستی کنی و هیچ گاه نگذار آنها ناراحت باشند و خیلی مواظب پدر و مادر باشید. سلام مرا به اهل فامیل، محل، دوستان و آشنایان برسانید.
خدایا، خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
والسلام
سه شنبه ۱۳۶۲/۱۲/۱۶ ساعت ۱۱ شب آماده برای جبهه
حسن خدمتی»
انتهای پیام/ 111