گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: سید حسن موسینژاد که در روزهای نخست حضور داعش در عراق و سوریه برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) به آنجا شتافت، پس از شرکت در چند عملیات، حین آزادی دو شهر شیعه نشین نبل و الزهرا به درجه رفیع جانبازی نائل آمد. وی در این عملیات از ناحیه چشم به شدت مجروح شد که پس از چندین عمل بیناییاش را بدست آورد.
وی یادگار عملیات نبل و الزهرا و همرزم شهدایی همچون سعید علیزاده، علی حسینی کاهکش، احمد مجدی، احمد حاجیوند الیاسی، احمد حاجیوند قیاسی، حبیب رحیمی منش، عباس کردونی، محمد علی قربانی و... بود. نام جهادی وی «سید حسن» است؛ اما دوستان و همرزمانش به جهت شباهت و تفکر عملیاتی، به وی لقب «حسن باقری» را داده بودند.
به منظور مرور خاطرات آن عملیات و زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدای حاضر در این عملیات، خبرنگار دفاع پرس به گفتوگو با موسی نژاد پرداخت که در ادامه میخوانید.
دفاع پرس: از روزهای پیش از آغاز عملیات نبل و الزهرا برایمان بگویید.
روزهای نخست جنگ در سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب (س) خیلی برای نیروها اهمیت داشت و به گونهای حیثیتی بود. مدافعان حرم در کوچه و پس کوچههای اطراف حرم دفاع می کردند تا حرم آسیب نبیند. مدتی بعد که امنیت نسبی محیا شد، دو خطر جدید به وجود آمد. این دو خطر به جهت محاصره دو شهر شیعه نشین نبل و الزهرا و فوعه و کفریا بود. دشمن قسم خورده بود که اگر وارد شهرها شود، جوی خون راه میاندازد.
آزادی این شهرها برای مدافعان حرم بسیار اهمیت داشت. هر بار که عملیاتی در پیش داشتیم، همه ابراز میکردند کهای کاش این عملیات راهی یا قدمی برای آزادی شهرهای شیعه نشین باشد. با وجود اینکه جمعیت حاصره شده در این شهرها، به نسبت کل جمعیت سوریه، یک درصد بود، اما سلامتی و جان شیعیان این شهرها به ویژه کودکان برای نیروها اهمیت ویژهای داشت.
شهید عباس کردونی میگفت: قبل از شهادت، آرزو دارم که این دو شهر آزاد شود اما در حین عملیات آزادسازی شهر نبل و الزهرا به شهادت رسید.
برای آزادی شهرهای نبل و الزهرا از مدتها پیش از آغاز عملیات برنامه ریزی شد. چندین مرتبه نیروها برای بدست آوردن اطلاعات به دل دشمن زدند و اطلاعات جمع آوری کردند. بخاطر دارم زمانی که شهید حاج حسین سعادت خواه میگفت: آنقدر به داعشیها نزدیک شده بودیم که بوی سیگارشان را متوجه شدیم.
عملیات نبل و الزهرا ۱۲ بهمن ۹۴ آغاز شد. پیش از این چندین مرتبه اجرای این عملیات در دستور کار قرار گرفت، اما به جهت مسائل نظامی و آب و هوایی به تاخیر افتاد. تقریبا تمامی نیروهایی که قرار بود در این عملیات شرکت کنند، حدود یک ماه قبل در منطقه حضور داشتند و خودشان را آماده میکردند. روزهای سخت و سردی بود. دمای هوا به حدود منفی ۱۵ درجه میرسید. نیروها به سختی خودشان را گرم نگه میداشتند. با وجود سختی و طاقت فرسا بودن هوای منطقه، نیروها به جهت انگیزهای که داشتند، خود را آماده میکردند.
بیش از تعداد نیروهایی که در این عملیات شرکت کردند، نیروی داوطلب برای آزادی شهر نبل و الزهرا وجود داشت. نیروها به حدی برای آزادی این شهرها انگیزه داشتند که نمیخواستند حتی یک روز به هدر برود و زودتر عملیات آغاز شود. محاصره شهرهای شیعه نشین توسط داعش برای نیروها همچون یک غده سرطانی بود.
روزی که به نیروها اطلاع دادند که روز بعد عملیاتی جهت آزادی دو شهر نبل و الزهراست، شور خاصی بین نیروها ایجاد شد.
شهید رضا عادلی، شهید حسینی کاهکش و شهید محمود مرادی اسکندری را به خاطر دارم که چشمانشان از شادی برق میزد. شهید عادلی پر از انرژی بود. عباس کردونی برای داعش کری میخواند که یک آشی برای داعش بپزیم که یک وجب رویش روغن باشد. این شور و انگیزه نیروها باعث شد که یک حماسه بزرگ در نبل و الزهرا خلق شود.
اگر داعش وارد این شهرها میشد، فاجعه بدی به وجود میآمد. ما شیعه علی ابن ابیطالب هستیم و باید صدای مظلوم را میشنیدم.
دفاع پرس: اولین شهید عملیات نبل و الزهرا چه کسی بود؟
آزادی یک کانال، پیش از آغاز عملیات نبل و الزهرا لازم بود. سعید علیزاده نخستین شهید این عملیات بود که حین آزادی کانال به شهادت رسید. آشنایی من و سعید به حدود ۴۰ روز پیش از آغاز عملیات بازمیگشت. وی اهل دامغان بود و در این عملیات مسئولیت اطلاعات و عملیات را بر عهده داشت. به خاطر دارم که در جلسه فرماندهان که حدود ۱۲ نفر حضور داشتند، یک فرمانده لبنانی با نام جهادی ذوالفقار خطاب به سعید گفت که تو نخستین شهید عملیات خواهی بود. سعید که شخصیت شوخی داشت، پاسخ داد: اگر شهید نشوم، پس از عملیات به سراغ شما میآیم. آن وقت من میدانم و شما.
ذوالفقار چندین مرتبه این موضوع را مطرح کرد و گفت که سعید علیزاده (کمیل) تو به شهادت خواهی رسید. از ۱۲ فرد حاضر در آن جلسه، شش نفر به شهادت رسید.
یکی از فرماندهان با لهجه شیرین شیرازی خطاب به ذوالفقار گفت: «شاید سعید دوست نداشته باشد شهید شود شما چرا اصرار میکنید.» سعید پاسخ داد: «من آرزوی شهادت دارم.»
پیش از آغاز عملیات که از سعید و ذوالفقار جدا میشدم، بار دیگر سر این موضوع شوخی کردند و خندیدند. گروهها نیمه شب وارد کانال شدند. سعید که به منطقه آشنایی داشت پیش از همه نیروها میرفت که مجروح شد.
من و فرمانده با تاخیر وارد عملیات شدیم. پس از نماز صبح به دستور فرمانده حدود دو کیلومتر را زیر آتش دشمن دویدیم تا به کانال رسیدیم. در این حین شهید نوید صفری را دیدم که در حال برنامه ریزی بود تا پیکر مجروح سعید را به عقب بیاورد. زمانی که به سمت سعید رفتند، دشمن سعید و اطرافش را به رگبار بست.
زمانی که پیکر سعید را به عقب کشیدند، به شهادت رسیده بود. نیروها دور سعید جمع شدند و پیشانیاش را میبوسیدند. نیروها با شهادت سعید روحیهشان را از دست دادند. من و نوید که تا به آن لحظه هیچ آشنایی با هم نداشتیم، شروع به شوخی کردیم تا روحیه تضعیف شده بچهها بازگردد.
ادامه دارد...
برای مشاهده فیلم این گفتوگو اینجا کلیک کنید.
انتهای پیام/ 131