به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، شهید «عباسعلی چوپانی» در تاریخ 12 فروردین 1335 در روستای «مومنآباد» دامغان به دنیا آمد. پدر وی کشاورزی زحمتکش بود و از این طریق نیاز اقتصاد خانواده را مرتفع میساخت. شهید تا مقطع ششم ابتدایی را در روستای مومنآباد گذراند و پس از اتمام این دوره به تهران رفت و مدتی را در یک مغازه خیاطی مشغول شد.
این جریان ادامه پیدا کرد تا اینکه او به خدمت مقدس سربازی فراخوانده شد. در حالی که آخرین روزهای خدمت را پشت سر میگذاشت، یعنی درست ۵ روز مانده به اتمام دوره، در هنگام درگیری با مهاجمین مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
و سرانجام در تاریخ 14 بهمن 1359 در منطقه «گیلانغرب» به درجه رفیع شهادت نائل آمد و دعوت حق را لبیک گفت.
پیکر پاک شهید در زادگاهش روستای مؤمنآباد به خاک سپرده شد.
وصیت نامه شهید «عباسعلی چوپانی»
بسم رب الشهداء و الصدیقین
انا لله و انا اليه راجعون
به حضور پدر عزيزم و مادر مهربانم و برادران و خواهران بهتر از جانم عرض مینمايم، بزرگترين آرزويى كه در اين طول عمر ناچيزى كه داشتم آن هم اين بود كه بتوانم قطره خون خود را در راه ميهن و قرآن و رهبر بزرگوار و پربار كردن اين درخت تناور اسلام كه در دوران خفقان داشت، از بين مىرفت و با آمدن اين رهبر عزيز كه بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران شد و ما را از اين منجلاب و خفقان رهايى بخشيد، بايد ما چنين فداكارى و از جان گذشتگى در راه انقلاب اسلامى خود به عمل رسانيم و چه بسا چنين فداكارى و از جان گذشتگى در راه انقلاب اسلامى خود به عمل رسانيم و چه بسا اين باعث سرافرازى ماست كه با چنين مكتبى و رهبرى و با بودن در اين لباس مقدس سربازى از سرزمين الله دفاع كنيم.
نمىدانم با چه زبانى و حالى حرفهاى خود را بيان كنم كه من دارم راه حسينم را طى مىكنم؛ آن هم در اين ماه خون بر شمشير. به خداى محمد (ص) قسم كه نمىدانم اين چه شور و شوقى است كه در جسم و روح من است كه داشتم اين گفتههاى خود را بر روى كاغذ مىآوردم به قدرى خوشحال بودم كه اين خوشحال بودن من همان درست بودن مكتبى بود كه ما از بزرگان خود درس گرفتهايم و اميدوارم با ازدست دادن من هيچ ناراحت و مايوس نشويد؛ چون بعد از من چهار برادر ديگر هستند كه اين درخت انقلاب اسلامى را آبيارى و نگهدارى كنند و شما بايد خوشحال باشيد كه من در چنين روزى خون ناچيز خود را در اين راه اسلام دادهام.
البته اگر ملاحظه مىكنيد كه من از اينگونه جملات به كار بردهام، مىدانستم كه اين راهى را كه طى مىكنم، نزديك شدن به الله و پيوستن به ديگر برادران شهيدم است و حال از بابت مادى مىگويم از نظر مادى كه چيزى نداشتم و هر چه بود از آن شما بود ولى از براى روشن كردن مسائل چون هر انسانى يك سرنوشت دارد كه در آن بايد خود را از لحاظ بدهكارى و طلبكارى يكى را آگاه كند و من مىخواستم پدرم را در جريان بگذارم ولى چون ايشان در تهران نيستند و از كارهاى من با اطلاع نيستند برادر عزيز و گرامى خودم رمضان چوپانى را وصى خود انتخاب كردهام كه چون برادر بزرگ خانواده ما هست.
و باز از اينكه ملاحظه مىكنيد كه من از اين جملات به كار بردهام، خودم مىدانستم كه اين راهى را كه مىروم آخر اين راه شهيد شدن است كه بايست حق خون خود را در راه اسلام عزيز و ميهن عزيز و ناموس و رهبر بايد اهدا كرد و به همين خاطر بود كه خواستم حرفهاى دلم را بگويم و شما را خشنود كنم و از تمامى شما خانواده به خصوص پدر و مادر عزيز و مهربان و برادرهاى ارجمند و خواهرهاى گرامى وديگر فاميلها و دوستان و هر كسى كه مرا مىشناسد مىدانم كه خوبى برايشان نكردم ولى مرا حلال كنيد و افسوس مىخورم كه يك جان دارم كاشكى دهها جان مىداشتم و براى اسلام مىدادم پس از پايان اين گفتهها بخنديد كه روح من شاد شود.
خدايا چگونه زيستن را تو به من بياموز. چگونه مردن را خود خواهم آموخت و مرا در زادگاهم مومنآباد دامغان دفن كنيد.
انتهای پیام/