به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، محمد زعیمزاده در یادداشتی نوشت:
جامعهشناس سینمای ایران اینبار در اتمسفر سوریه پشت دوربین رفته و تابلوی زیبایی ساخته که نامش «به وقت شام» است، تابلویی چشمنواز که حتما یکی از قلههای کار حاتمیکیاست، تابلویی که بر تحلیل قبلی یعنی جامعهشناس بودن این سینماگر صحه میگذارد و مَثَل آفتاب آمد دلیل آفتاب است؛ اما چرا اصرار داریم بگوییم حاتمیکیا جامعهشناسی پشت دوربین است؟
جامعهشناس اگر سر جای خود باشد و متعهد هم باشد چه ویژگیهایی دارد؟ مگر غیر از این است که شرایط روز جامعه خود را میشناسد و برای دردها علاج دارد؟ مگر غیر از این است که چند گام جلوتر از تودهها و روشنفکری بیمار است و بهمثابه روشنفکر دردآشنا مسائل اصلی را میشناسد؟ مگر جز این است که مسائل روز و جلوتر از آن را میشناسد و با نگاه به آرمانها، درد را فریاد میزند و برای درمان نسخه میپیچد؟ مگر غیر از این است که شکافهای اصلی جامعه را رصد میکند و برای ترمیمشان سعی و جهد میکند.
حال با این اوصاف در سینمای ایران چه کسی بهاندازه ابراهیم حاتمیکیا جامعهشناس است؟ ابراهیم حاتمیکیا که در بحبوحه هجوم تکنوکراسی بیروح و خشن، حاجکاظم را پشت تاکسی مینشاند و عباس و تراکتور از دست رفتهاش را به رخ سلحشور درونمان که امنیت ملیاش را «بیبیسی» تعیین میکند، میکشد همان ابراهیم حاتمیکیاست که «به رنگ ارغوان» را میسازد و در اوج دوره زندهباد مخالف من از برخی رفتارهای امنیتی دولت اصلاحات گلایه میکند. همین حاتمیکیا در «به نام پدر» از شکاف نسلها میگوید و در «گزارش یک جشن» این دمل سر باز کرده را بیشتر موشکافی میکند، همین حاتمیکیا در میانه مذاکره و برجام چمران سرد و گرم چشیده را تحسینکننده اصغر وصالی غیور و انقلابی نمایش میکند و در «بادیگارد» از لزوم صیانت از سیره انقلاب میگوید، حال همین ابراهیم حاتمیکیا با نگاهی متفاوت به معرکه سوریه آمده است تا هم از داعش و بنیانهای نظریاش بگوید و هم از دلاوری مدافعان وطن و حرم و مظلومیتشان بگوید و هم با تصویر کردن صریح و دقیق ناامنی، طعم امنیت را یادآوری کند و چه هنرمندانه این کار را انجام داده است.
ابراهیم حاتمیکیا در «به وقت شام» سعی کرده است در مرز واقعیت باشد، هم از برخی تردیدهای نسل جوان بگوید که برای سوالهایشان دنبال جواب میگردند که اگر به جواب برسند تا پای جان پای کار هستند و هم سعی میکند از داعش آشناییزدایی کند، از پیچیدگیهایشان بگوید و آنها را واقعی و آن اندازه که هستند، نشان دهد. حاتمیکیا اینبار سعی میکند مخاطب بینالمللی را هم هدف بگیرد و با معرفی دقیق داعش و ریشههای این سیاهی حرف جدی با این جامعه هدف داشته باشد، تلاش دارد درد مردم سوریه را بهگونهای تصویر کند که در عراق و لبنان و احیانا افغانستان و پاکستان هم دیده و شنیده و فهم شود.
حاتمیکیا تلاش میکند مظلومیت و دلاوری مدافعان وطن را ترسیم کند و در عین حال از شکاف نسلها بگوید، حاتمیکیا حرف گلدرشت نمیگوید، به مخاطب حق میدهد همه ابهاماتش را طرح کند و سعی میکند حسی یا استدلالی به آنها پاسخ دهد. اهل فن باید درمورد ویژگیهای فنی اثر جدید حاتمیکیا بگویند، اما برای یک مخاطب عادی نماهای پرشکوه حاتمیکیا بهشدت چشمنواز است و حرکت دوربین چشم را به سماع وادار میکند.
جلوههای ویژه فیلم در سینمای ایران بینظیر یا حداقل کمنظیر است، قصه بسیار پرکشش است و اجازه نمیدهد مخاطب لحظهای چشم از پرده سینما بردارد، گرههای داستان سر جای خود است، بازیها بجا و گیراست و موسیقی کارن همایونفر مثل همیشه به تصویر کمک میکند.
در مجموع به لحاظ فنی آخرین اثر ابراهیم حاتمیکیا از لحاظ قوت و درهمتنیدگی فرم و محتوا چند سر و گردن از متوسط سینمای ایران بالاتر است، البته اگر به یاد کارهای قبلی حاتمیکیا مانند «آژانس...»، «چ» و «بادیگارد» بهدنبال دیالوگهای طلایی میگردید که دهانبهدهان بچرخد و خاطره شود، باید به شما بگویم چیزی گیرتان نمیآید و این شاید از معدود ایرادهای «به وقت شام» باشد.
«به وقت شام» با این اوصاف از بهترین کارهای ابراهیم حاتمیکیاست، از بهترین کارهای یک ابراهیم حاتمیکیای کلاسیک، یک جامعهشناس آرمانخواه، زمانشناس و البته غیرقابل مصادره، پشت دوربین.
منبع: فرهیختگان