به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، شهید «حسن ممتازی» فرزند «سیفالله» در تاریخ سوم خردادماه سال ۴۱ در خانهای ساده و کوچک، اما به وسعت دریا بزرگ بهواسطه ایمان و توکل اهل خانه چشمانش را گشود. خانواده آقا سیف الله روزگار سختی را میگذراند. چرخ زندگی به سختی در مسیر حرکت چرخ روزگار بود و کار پدر بسیار سخت شده بود.
«حسن» تحصیلات دوران ابتدایی را گذراند، ولی به دلیل وضع نامساعد خانواده امکان تحصیل برای او وجود نداشت، به همین دلیل به تهران مهاجرت کردند.
وی در تهران علاوه بر کار کردن، به تحصیل نیز ادامه داد. حسن مبارزی بود که با اوجگیری انقلاب او هم تلاش میکرد و در تظاهرات و درگیری با پس ماندههای رژیم شاه شرکت میکرد. بعد از پیروزی انقلاب و با تشکیل کمیته امداد به دستور حضرت امام خمینی، چون خود درد و رنج محرومیت را چشیده بود جهت خدمت به محرومین به این نهاد انقلابی پیوست و علاوه بر این، با جهاد سازندگی نیز همکاری میکرد.
حسن دیپلم خود را در رشته «برق» گرفت و سپس جهت ادامه خدمت به سپاه تهران پیوست. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی، وی همچون سایر جوانان غیرتمند ایرانی برای دفاع از تمامیت ایران اسلامی به دفاع از این مرز وبوم شتافت.
سرانجام این دلاور بسیجی پس از چهار بار حضور فعّال در جبهههای نبرد حق علیه باطل، در تاریخ ۱۸ بهمنماه ۶۱ در حین عملیات «والفجر مقدماتی» به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در «بهشت زهرا» تهران آرام گرفت.
وصیتنامه شهید «حسن ممتازی»:
بسم الله الرحمن الرحیم
چه میتوانم بگویم، مسئله مهم برای ما در حال حاضر حفظ اسلام است [که] این وظیفه شماها هم هست، تا آن جایی که میتوانید در حفظ اسلام سعی و کوشش نمایید، این همه شهیدان پاک خونشان برای حفظ اسلام ریخته شد و ادامه آن بر ما است، اگر [اسلام را حفظ] نکنیم در نزد خداوند متعال و این همه سنگینی گلگون کفن باید جوابگو باشیم، باید ما جوان بدهیم، باید ما بهترینها [را] بدهیم، اگر ما در این راه خونمان ریخته نشود، چه کسی میخواهد زنده کننده اسلام باشد. بهترین یاران امام، بهترین فرزند این ملت، هستیشان را برای حراست از اسلام دادهاند.
سرور شهیدان حسینبنعلی (ع) برای چه تمام هستیاش را داد، طفل شیرخوارهاش را داد، برادرش را داد، سرش را داد، یارانش را داد، برای چه بود؟ برای چه هست که بیش از 100 هزار تهیه و تقدیم انقلاب نمودهایم آیا مسئله اسلام میتواند مسئله دیگر باشد. پس شما خانواده عزیزم نه تنها باید شاد باشید، بلکه باید وضو سازید و غسل شهادت بکنید [و] سلاحم را بگیرید و جای خالیم را پر کنید.
من انتظار دارم از توای مادری که یک عمر برای من زحمت کشیدی من را حلال کنی و قطرهای اشک برای من نریزید، چون من نمیتوانستم غیر از این راه، راهی دیگری را انتخاب کنم، تو باید همچون مادرانی باشی که در نزد امام میآیند و خواستارند که «ای امام دعا کن» نه تنها دیگر فرزندانشان بلکه خودشان هم شهید بشوند، من از تو هم همین روحیه را میخواهم.
و اما توای خواهرم! در نامههایم برایت گفتهام اگر من سعادت داشتم و به آرزویم رسیدم تو باید آن کنی، آن بیاندیشی، آن راه را بروی که حضرت زینب (س) رفت تو باید همچون زینبگونههای کربلای ایران باشی، تو باید از زندگی دنیوی رها شوی و خود را در عالم حرکت به سوی خداوند متعال قرار دهی، نماز و روزه و اخلاق اسلامی و حجاب و خدمت کردن به هم نوعان هم صدا بودن با انقلاب امام را از یاد نبری و در انجام آن سخت کوشا باشی.
و تو ای برادرم! برادری که برایم هم چون یک پدر بودی و زن داداش دخترعموی گرامی که الحق یک خواهر مهربان برایم بودی! چیزی ندارم به پاس این همه زحمات بیدریغتان کنم، ولی از خداوند متعال خواستارم که عوضش را به شما بدهد و من را حلال کنید و از درگاهش خواستارم به یکایکتان توفیق عبادت مخلصانه اعطا کند.
و در پایان از تمام دوستان و برادران و خواهران خواستارم که من را حلال کنند، امام را تنها نگذارند، اسلام عزیز را به پا دارند و هم صدا با انقلاب برعلیه کفار به ستیزه برخیزند. ضمناً وسایل باقی مانده از این حقیر را هرچه هست چه کتابهایم و چه دوربینم همه را به سپاه بدهید و از وسایل شخصیم همه را در راه خدا مصرف نمایید.
دیگر عرضی ندارم جز وصیتی دوباره و آن سفارش به تقوا و حفظ اسلام و امام و انقلاب و مرگ بر آمریکا. در آخر خواهشندم اگر جنازهای از من باقی مانده بود آن را در بهشت زهرا [تهران] خاک بسپارید و ضمناً برای کوری دشمنان اسلام و آرامش روحم میخواهم پدرم و مادرم و خانوادهام مستقیماً در دفن من شرکت داشته باشند تا آمریکا و کفار بدانند که پدران و مادران ما با دست خودشان فرزندانشان را دو دستی در راه اسلام شان خواهند داد.
انتهای پیام/