به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، اولین بار که پا به جبهه گذاشت، تنها ۱۷ سال داشت. آن زمان خیلی از همسن و سالانش پای کتاب و دفتر بودند و درس میخواندند که او کوله بارش را بست تا برای دفاع از وطنش از یکی از خوش آب و هواترین شهرهای شمالی یعنی بهشهر دل به خاکهای تفتیدهی جنوب بدهد. هشت سال در جبههها جنگید، اما بعد از جنگ دل از جبههها نکند و سالها به عنوان راوی در مناطق عملیاتی حاضر شد تا روایتگر حماسههایی باشد که به چشم دیده و با تمام وجود حس کرده بود.
نگرانیاش از اینکه کنار همرزمانش به شهادت نرسیده است، سالها در دلش ماند. در سالهای دوری اش از جبهه و جنگ به فعالیتهای فرهنگی و مذهبی مشغول بود و در زمینه جنگ نرم فعالیت داشت.
برای او که به عهدش با دوستان شهیدش پایبند مانده بود، انتظار شهادت شیرینی دیگری داشت، دلش میخواست هرچه زودتر تا دیر نشده بارش را ببندد، اما فکر نمیکرد فراغ ۳۰ ساله اش با شهدا در سوریه به وصال برسد.
سال ۹۰ هنوز بحران سوریه به اوج خود نرسیده بود که به مدت ۱۰ روز به همراه گروهی از دوستانش به سوریه رفت. مدتی بعد با وجودی که قرار بود به سفر اربعین برود، اما برای رفتن به سوریه سفر کربلا را به تعویق انداخت.
بار آخر سال ۹۵ عازم سوریه شد. اواسط اردیبهشت ماه شهید «رحیم کابلی» به همراه تعداد دیگری از رزمندگان در یک درگیری سخت در مقابل نیروهای تکفیری در خانطومان سوریه به شهادت رسید و همانطور که خودش آرزو داشت پیکرش بازنگشت و در منطقه ماند.
انتهای پیام/ ۱۴۱