به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، غبارروبی و عطرافشانی گلزار شهدا، رسمی است که همه ساله به مناسبت عید نروز و شروع سال جدید صورت میگیرد. از خیلی قبل در ذهنم بود که امسال حتما برای تهیه گزارش به گلزار شهدای «خلدبرین» بروم.
هنوز اندک زمانی به جشن باستانی نوروز مانده بود که یکی از دوستانم تماس گرفت و گفت: «امروز قرار است جمعی از خانوادههای شهدا را برای غبارروبی گلزار فرزندانشان به «خلدبرین» ببریم»؛ مصمتر شدم. دوربین و دستگاه ضبط صدا را برداشتم و نیت کردم که به لطف الهی بتوانم حق شهدا را به گونهای نیک ادا کنم و الحق و الانصاف که شهدا همراهم بودنند.
دختران جوانی در اطراف با عنوان خادمالشهداء خدمت رسانی میکردند، به سمت یکی از آنها رفتم لبخند زنان جلو آمد و گفت: «به چیزی احتیاج دارید؟» گفتم: «میتوانم چند لحظهای وقتتان را بگیرم؟»
دختر جوان بسیار خوشرو بود، در ذهنم سنش را حدود ۲۰ سال تخمین زدم، گفت: «خواهش میکنم، بفرمایید.»
گفتم: «چرا خادمالشهداء شدید؟» به یکباره بهم ریخت و چشمانش پر از اشک شد و گفت: «چرا نباید خادم شهدا باشم؟ همه زندگی را از شهدا دارم، اگر نبود این همه از خودگذشتگیها قطعا من نمیتوانستم با حجابی شایسته در جامعه اسلامی زندگی کنم».
دمی سکوت کرد، نفسی تازه کرد و دوباره لبخند مهمان چهرهاش شد ادامه داد: «من عاشق شهدا هستم، خدمت به خانواده آنها از روزهای عمرم محاسبه نمیشود، از خدا میخواهم بتوانم قدمی برای شهدا و خانوادههایشان بردارم».
خانم نادری در ادامه به من گفت: «من عمرم را نذر کردهام برای خدمترسانی و تمام مشکلات زندگیام با توسل به شهدا مرتفع شده است».
حس خوبی مهمان سلولهای وجودم شد، حس پرنده سبکبالی را داشتم که میخواهد پرواز کند، به ذهنم رسید هرچه زودتر گزارشم را تکمیل کنم تا شاید من نیز سهم کوچکی در نشر آرمانهای شهدا داشته باشم.
دیگر کارم تمام شده بود، لوازم را جمع کردم و عزم رفتن نمودم.
انتهای پیام/