آیا «اجماع دوم» علیه ایران شکل گرفته است؟

بررسی برخی رخدادهای مرتبط با عرصه سیاست خارجی کشور نشان می‌دهد که دستکم محور غربی «اجماع دوم» علیه ایران از سوی اروپا و آمریکا نه تنها شکل گرفته است، بلکه از حالت ساماندهی به حالت عملیاتی تغییر ماهیت داده است.
کد خبر: ۲۸۳۰۷۲
تاریخ انتشار: ۲۰ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۳:۵۷ - 11March 2018

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، هنری کیسینجر مشاور امنیت ملی و وزیر سابق امور خارجه آمریکا معتقد است جهان به‌سوی بی­‌نظمی در حال حرکت است و نظم وستفالیایی در حال فروپاشی است. غرب باید با تدوین طرح ژئواستراتژیک در منازعات جدید جهانی حضوری فعال داشته باشد وگرنه بی­‌نظمی در جهان حاکم شده و در نهایت چین، هند و روسیه به تدریج جایگاه غرب را تصاحب خواهند کرد. او برای تایید ادعای خود، به تحلیل وقایع خاورمیانه می­‌پردازد. به اعتقاد کیسینجر سیستم نظم وستفالیایی که پس از جنگ جهانی اول به وجود آمد، در خاورمیانه در حال قربانی شدن است. سوریه، عراق، لیبی و یمن نشانه­‌های واضح این فروپاشی هستند. اما کدام گروه بر مشکلات ناشی از فروپاشی نظم خاورمیانه­ فائق خواهند آمد؟! اینجاست که کیسینجر با نقد سیاست خروج آمریکا از عراق معتقد است مداخله روسیه در خاورمیانه و افزایش قدرت و نفوذ منطقه­‌ای ایران از عوارض این فروپاشی است. او باور دارد ایران در حال تشکیل یک کمربند منطقه­‌ای از تهران به بیروت است و اگر چنین اتفاقی بیافتد امپراتوری پارسی تشکیل شده است."

«سایه کیسینجر» عنوان کتابی است که «گرگ گرندین» استاد تاریخ در دانشگاه نیویورک به تازگی آن را منتشر کرده است. در بخشی از این کتاب آمده: «پس از سقوط رژیم شاهنشاهی، هزینه­‌های تسلیحاتی که در قامت ژاندارمی منطقه به حکومت شاه ارائه شده بود، نصیب انقلابیون ایران شد و میلیاردها دلار ناوگان جنگی، تانک، جت جنگنده، سلاح و دیگر تجهیزات به دست حکومت انقلاب افتاد. بنابراین بر اساس تئوری توازن قوا بایستی در منطقه جنگی صورت می­‌گرفت تا از یک سو توان نظامی ایران تحلیل برود و از سوی دیگر کمک نظامی کشورهای غربی به رقبای ایران از جمله صدام حسین در منطقه توازن قوا را ایجاد کند». این­بار نیز هنری کیسینجر توصیه بر اعمال استراتژی توازن قوا در خاورمیانه می‌کند. او معتقد است توازن قوا در خاورمیانه به ضرر غرب و به نفع روسیه و ایران در حال شکل­‌گیری است.

برخی معتقدند باراک اوباما در چارچوب همین سیاست و در جهت ممانعت از تداوم افزایش قدرت ایران، اجماع اول را شکل داد. اوباما توانست غرب تا شرق را علیه برنامه هسته­‌ای ایران منسجم کند. صدور قطعنامه­‌های پی در پی علیه برنامه هسته­‌ای ایران که با عدم مخالفت اعضاء دائم شورای امنیت همراه بود، مصداقی بر چنین ادعایی برشمرده می­‌شود. لیکن جمهوری اسلامی ایران که اینک با دستاوردهای هسته­‌ای و نفوذ منطقه­‌ای، قدرت خود را در منطقه بیش از پیش تثبیت شده می­‌دید و ابزاری برای یک گفتگوی متقارن ایجاد کرده بود با استراتژی «نرمش قهرمانانه» و سیاستی مبتنی بر «تعامل سازنده با جهان» به مذاکره با کشورهای 1+5 پرداخت که در نهایت توافق هسته­‌ای ایران و کشورهای 1+5 در قالب «برنامه جامع اقدام مشترک» یا همان «برجام» حاصل شد. برخی معتقدند آمریکایی­‌ها با چنین فرآیندی و ممانعت از بهره­‌مندی ایران در فضای پسابرجام مانع تداوم افزایش قدرت ایران در منطقه شده­­‌اند و با این استراتژی از برهم خوردن توازن قوا در خاورمیانه به نفع ایران جلوگیری کرده­‌اند اما برخی دیگر نه تنها این باور را ندارند بلکه معتقدند ایران پسابرجام ضمن آنکه وجهه­‌ بین­‌المللی بهبود­یافته­­‌تری پیدا کرده است کماکان با ادامه سیاست­‌های منطق‌ه­ای خود در حال افزایش و تسلط قدرت منطقه­‌ای است.

اسرائیل و عربستان همچنان معتقدند که «برجام» نتوانسته است ایران را مهار کند. با پیروزی دونالد ترامپ زنگ­‌ها برای انسجام یک اتحاد پنهان و نانوشته به صدا در آمد چرا که ترامپ تاجری قهار و ملی­‌گرایی پوپولیست است. او به منافع ملی آمریکا منهای جهان می­‌اندیشد و به دلیل شناخت عمیق وی از تضاد منافع در خاورمیانه، از قبل اعلام کرده بود که «برجام» منافع آمریکا را تامین نمی­‌کند و با آن مخالف است. اتخاذ چنین رویکردی را من گفتمان­‌سازی تجاری-امنیتی در عرصه سیاست بین­‌الملل نامیده­‌ام، به عبارتی آن­ را ناشی از غلبه رویکرد تجاری ذی­‌نفعان اصلی نظام سرمایه­‌داری جهانی بر عرصه سیاست و امنیت بین­‌الملل می­‌دانم. کافیست به خروج آمریکا از معاهده آب و هوایی پاریس که دونالد ترامپ معتقد بود اجرای آن تا سال 2025 موجب از بین رفتن بیش از دو و نیم میلیون شغل در آمریکا خواهد شد، دقت کرد تا با مصادیق مورد ادعای نگارنده مبنی بر غلبه رویکرد تجاری ذی­‌نفعان اصلی نظام سرمایه­‌داری جهانی بر عرصه سیاست بین­‌الملل که در پازل­‌های مختلفی در جهان در حال ظهور و بروز است، دست یافت. در وحله اول از پازل تجاری-امنیتی در خاورمیانه، امنیتی‌سازی رفتار ایران در منطقه توسط لابی صهیونیست­‌ها در جهان شکل گرفت و در جهت افزایش سطح حساسیت جهانی، شخص نتانیاهو با حضور در مجامع بین­‌المللی به‌طور جدی بر آنچه که وی رفتار مخرب و ضدامنیتی ایران می­‌نامد، تاکید کرد. از سوی دیگر علاوه بر عوامل تاثیرگذار بر رفتار رقابتی دو کشور ایران و عربستان، اجرای موفق گام اول پازل تجاری-امنیتی توسط صهیونیست­‌ها، تشدید مضاعف نگرانی­‌های عربستان را موجب شد در نتیجه سعودی­‌ها تاجر معروف آمریکا دونالد ترامپ را در قامت رئیس­‌جمهوری ایالت متحده آمریکا به عربستان دعوت کردند. اکنون بخش خاورمیانه­‌ای پازل تجاری-امنیتی ترامپ و متحدانش تکمیل شده است. پول­‌های هنگفت سعودی­‌ها در قبال خرید تسلیحات و حمایت معنوی آمریکا از جیب مردم عربستان به داخل آمریکا سرازیر شد. در خاورمیانه مثلث آمریکا-اسرائیل-عربستان بدون هیچ رسمیتی شکل گرفت. اگرچه هر یک از آنان اهداف مختلفی دارند اما مخرج مشترک همه آنها یکی است و آن ممانعت از تداوم افزایش قدرت ایران در خاورمیانه است.

پازلی که من آن را تجاری-امنیتی نامیده­‌ام کاربردی دو بعدی دارد. به عبارتی در پس امنیتی‌سازی جهان، تجارتی شگرف در حال انجام است و بالعکس تجارت کنونی جهان وابسته به امنیتی‌شدن فزاینده جهانی است. لذا بدیهی است که آمریکای ترامپ صرفا به مثلث آمریکا-اسرائیل-عربستان بسنده نکند. این مثلث توانسته است دلارهای آمریکایی را از سعودی بیرون کشیده و به آمریکا بازگرداند اما این سه ضلعی به تنهایی قادر نیست نظم امنیتی مطلوب ترامپیست­‌های اسرائیلی-آمریکایی را تکمیل کند. در نتیجه لازم است دیگران نیز به این سیاست بپیوندند. اروپا و آمریکا بزرگترین تجارت دوجانبه در جهان را تشکیل می­‌دهند. اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا تقریبا 30 درصد تجارت جهانی کالاها، 40 درصد تجارت جهانی خدمات و حدود نیمی از تولید ناخالص جهانی را تشکیل می­‌دهند. این در حالی است که کل تبادلات تجاری ایران و اتحادیه اروپا حداکثر 1 درصد حجم اتحادیه اروپا با آمریکاست. وابستگی متقابل اقتصادی-امنیتی اروپا و آمریکا چنان پیچیده و در هم تنیده است که همراه کردن اروپایی­‌ها با منافع آمریکا چندان کار شگرفی نخواهد بود. با این وجود اروپای امروز نگران سیاست­‌های ترامپ و خیزش پوپولیست­‌ها و راست­‌گراهای افراطی در غرب است و نیز بر سیاست دونالد ترامپ مبنی بر ارجحیت منافع ملی آمریکا منهای جهان آگاه است. اما دونالد ترامپ نیز بیدی نیست که با نسیم آگاهی اروپایی­‌ها بلرزد.

ترامپ برای استقرار نظم موازنه­‌ای در خاورمیانه مصمم است. بدین منظور او «برجام» و مهار برنامه‌های منطقه­‌ای و توان موشکی ایران را در راستای یکدیگر ارزیابی می­‌کند. برخلاف تصور عمومی، ترامپ برای خروج از «برجام» نگران خدشه­‌دارشدن اعتبار بین­‌المللی آمریکا نیست او این مساله را یکبار در خروج از «معاهده اقلیمی پاریس» اثبات کرده است. اما همراه کردن اروپایی­‌ها با خروج از «برجام» در نگرش روابط فراآتلانتیک پیچیده است چرا که اولا اروپایی­‌ها نسبت به سیاست­‌های ترامپ بدگمان هستند، ثانیا ارزش­‌های اروپایی اصولا پایبندی به توافقات بین­‌المللی را محترم می­‌شمارد و ثالثا منافع اروپا در باقی ماندن «برجام» بیشتر است تا برهم زدن آن. اما همه این­ها دلیلی برای توقف اجرای پازل تجاری-امنیتی ترامپیست­‌های اسرائیلی-آمریکایی نشده است. چه آنکه تاکنون نیز آنان مانع بهره­‌مندی ایران از منافع «برجام» شده­‌اند. آن‌ها از اختلافات درون اروپایی آگاهی کامل دارند. کیهان برزگر استاد روابط بین­‌الملل می­‌گوید: «مسئله برگزیت (خروج انگلیس از اتحادیه اروپا) و ضرورت متعادل‌کردن قدرت آلمان از طریق فرانسه در شرایط نبود انگلیس، فرصت خوبی به ماکرون برای ایفای یک نقش فعال منطقه‌ای و بین‌المللی داده است». در همان گام نخست فرانسوی‌ها برنامه موشکی ایران را تهدیدی برای منطقه قلمداد کردند. بلافاصله آلمان نیز اعلام کرد نگرانی‌های مشترکی با آمریکا درباره فعالیت‌های مخرب ایران در منطقه،‌ آزمایش‌های موشکی این کشور و نقض حقوق بشر دارد. انگلیس نیز هوشیاری خود را نسبت به تهدیدی که ایران برای خلیج فارس و خاورمیانه ایجاد می‌کند، اعلام کرده است. ابراهیم متقی استاد روابط بین­‌الملل معتقد است «روندهای جدیدی از سوی کشورهای اروپایی در حال شکل‌گیری است که هدف آن را باید محدودسازی فزاینده قدرت راهبردی ایران در منطقه تلقی کرد». بنابراین می­‌توان اذعان کرد که ترامپیست­‌های اسرائیلی-آمریکایی موفق شدند سه کشور اروپایی حاضر در توافق هسته­‌ای با ایران را وارد پازل تجاری-امنیتی خود سازند. تشکیل کارگروه آمریکایی-اروپایی بررسی (مجدد) برجام گواه تایید این ادعاست. پس از این موفقیت دونالد ترامپ، به شروط قبلی خود برای تمدید مجدد برجام شرایط سخت‌تری را اضافه کرد که بهبود حقوق بشر در ایران، جلوگیری از خرابکاری‌های سایبری دولت ایران و همچنین محدودکردن فعالیت‌های تجاری سپاه پاسداران را شامل می­‌شود. وی پیش از این چهار شرط دیگر نیز گذاشته بود که اجازه بازرسی فوری از همه سایت‎ها، پایان دادن به آزمایش موشک‌های بالستیک، تضمین عدم فعالیت‌ اتمی ایران بدون انقضاء تاریخ (15 ساله) را شامل می­‌شد. ترامپ اعلام کرده است تحت هیچ شرایطی با جمهوری اسلامی گفتگو نمی­‌کند و اگر قرار به اجرای شرایط فوق­‌الذکر باشد باید آلمان، فرانسه و انگلیس به‌جای ایران متعهد شوند. مایک پنس معاون ترامپ نیز در گردهمایی اعضای سازمان Conservative Political Action در واشنگتن گفت «ایالات متحده آمریکا بیش از این فعالیت‌های خرابکارانه دولت ایران در منطقه را تحمل نخواهد کرد و این کشور دیگر توافق هسته‌ای فاجعه‌بار با ایران را تأیید نخواهد کرد».

در تازه­‌ترین اقدامات راهبردی این مجموعه که من آن­‌را «پیش اجماع دوم» نامیده­‌ام، بنیامین نتانیاهو، در جریان سخنرانی خود در کنفرانس امنیتی مونیخ با نشان دادن بخشی از شیئی -که به گفته او قسمتی از لاشه پهپاد سرنگون شده ایران در آسمان اسرائیل بود - گفت در صورت لزوم مستقیما علیه ایران و نه «نمایندگان» این کشور اقدام خواهد کرد. حسین موسویان دیپلمات سابق و استاد روابط بین­‌الملل دانشگاه پرینستون آمریکا معتقد است «شرایط به‌گونه­‌ای شده که نفوذ و تاثیرگذاری نتانیاهو در سیاست آمریکا راجع به خاورمیانه به‌ویژه ایران، بیش از رئیس جمهوری آمریکا شده است». بنابراین می‌­توان پذیرفت که نتانیاهو یک پیام امنیتی را در یک کنفرانس امنیتی صادر کرد که بی­‌شک تاثیر جدی بر کنش و واکنش­‌های «پیش اجماع دوم» خواهد داشت. دو روزی از این پیام نگذشته بود که انگلیس در ارتباط با محکوم‌سازی ایران به عنوان کشوری که قطعنامه 2231 شورای امنیت را نادیده گرفته و به یمن تسلیحات نظامی ارسال کرده است قطعنامه جدیدی علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل تنظیم و مطرح کرد. هرچند که این قطعنامه توسط روسیه وتو شد، لیکن اقدامات جدید اروپا حاکی از نشانه­‌های ظهور تصمیم و اراده مشترک برای افزایش فشار بر ایران از سوی «پیش اجماع دوم» است.

اما برای تشکیل نهایی «اجماع دوم» علیه ایران، روسیه و چین نیز می­‌بایست به این پازل بپیوندند. اگر چه پیوستن چین و روسیه در این اجماع الزاما به معنای همراهی کامل آنان به معنای دقیق کلمه نخواهد بود اما حتی اگر ترامپیست­‌های اسرائیلی-آمریکایی موفق شوند شرایط را به گونه­‌ای تدبیر کنند که چین و روسیه در قبال اقدامات «اجماع دوم» همچون «اجماع اول باراک اوباما» علیه ایران سکوت و یا رأی ممتنع بدهند، آنگاه اهداف مطلوب آنان تامین شده است. در این راستا نیکی هیلی، نماینده آمریکا در سازمان ملل صراحتا به این موضوع اشاره کرده است: «اگر امکان تحقق اهداف امنیتی و سیاست خارجی آمریکا از طریق سازوکارهای بین‌المللی نباشد در آن شرایط آمریکا تلاش می‌کند روندهای جدیدی را مبتنی بر ابتکار عمل یکجانبه پیگیری کند». سخنان نیکی هیلی زمانی درک خواهد شد که نیم نگاهی به وضعیت اقتصادی-سیاسی بین آمریکا، چین و روسیه بیاندازیم. تبادلات تجاری روسیه و آمریکا در سال 2017 با رشد بیش از 24 درصدی به 8.7 میلیارد دلار رسید و در همین سال حجم تبادلات تجاری چین و آمریکا بالغ بر 275 میلیارد دلار گردید که نسبت به سال قبل (2016) بیش از 21.3 درصد افزایش یافته است. این در حالی است که حجم تبادل تجاری ایران و روسیه در سال 2016 حدود 2،2 میلیارد دلار و حجم مبادلات ایران و چین با وجود افزایش 50 درصدی در این سال هرچند از مرز 12 میلیارد دلار گذشت اما این رقم در مقایسه با حجم مبادلات چین و آمریکا تنها 4% از حجم مبادلات آن دو کشور را شامل می­‌شود که رقم قابل توجهی محسوب نمی­‌شود.

از سوی دیگر هم چین و هم روسیه به عنوان قدرت­‌های فرامنطقه­‌ای و نوظهور جهانی خواهان افزایش قدرت منطقه­‌ای ایران نیستند. ثبات و امنیت خاورمیانه برای چین که استراتژی احیاء جاده ابریشم را در دستور کار قرار داده است، بسیار حائز اهمیت است و با توجه به منازعات خاورمیانه و رقابت­های خصومت­‌آمیز بین کشورهای آن، افزایش قدرت ایران از منظر چین نمی­‌تواند ثبات و امنیت خاورمیانه را تضمین کند. توماس گومارت مدیر مطالعات روسیه در اندیشکده روابط بین­‌الملل فرانسه معتقد است به دلیل سیطره هویت ژئوپلتیکی بر سیاست خارجی روسیه، پوتین و حامیانش کماکان نگرش رئالیستی بر نظام بین­‌الملل دارند. بر این اساس، پوتین و حامیانش نقش یک ابرقدرت را برای روسیه در جهان طراحی و ترسیم کرده­‌اند. در این انگاره­‌ها، نگرش­‌ها و رسالت تبیین شده، روسیه در کنار آمریکا، چین و اروپا از قطب­‌های اصلی، نظم چندقطبی جهان خواهد بود. بنابراین طبق نظریه رئالیستی تهاجمی میرشایمر، روسیه برای هژمون شدن در رقابت با آمریکا، چین و اروپا قرار دارد، لذا با قدرت یافتن کشوری در خاورمیانه که در آینده می­‌تواند اهداف بلندپروازانه آن را خدشه ‌ار کند، موافق نخواهد بود. بنابراین به نظر می­‌رسد هم چین و هم روسیه پازل ایران را در چارچوب مدیریت بحران­‌های منطقه­‌ای-بین­‌المللی قرار داده­‌اند و همراهی آنان با ایران تاکتیکی است نه راهبردی. شکل­‌گیری اجماع اول علیه ایران توسط باراک اوباما و همراهی چین و روسیه با آن در چنین فضایی قابل ارزیابی و تبیین خواهد بود.

برخلاف برخی نظرات کارشناسی که شکل­‌گیری هر نوع اجماعی علیه ایران را منتفی قلمداد می­‌کنند، نگارنده -با ارائه مطالب یاد شده بالا- معتقد است نه تنها «اجماع دوم» علیه ایران شکل گرفته است بلکه از حالت ساماندهی به حالت عملیاتی تغییر ماهیت داده است. تشکیل کارگروه اروپا-آمریکا برای بررسی مجدد «برجام» حاکی از عزم جدی بخش غرب‌محور این اجماع است. از طرفی نیز هرچند روسیه قطعنامه انگلیس که در آن به حمایت ایران از گروه­‌های حوثی یمن اشاره کرده بود را وتو کرد و برخی از کارشناسان آن­را نقطه­ عطف روابط ایران و روسیه برشمرده و نوید همکاری­‌های راهبردی را دادند، لیکن نگارنده نه تنها به دیده شک به این مساله می­‌نگرد بلکه ارائه قطعنامه ممنوعیت انتقال تسلیحات برای یمن توسط روسیه –که بدون مخالف با 15 رای موافق در شورای امنیت سازمان ملل تصویب شد- را در چارچوب رویکرد مهار قدرت ایران قلمداد کرده و آن­‌را همراهی بخش شرق‌محور اجماع دوم می­‌داند.

حال باید دانست که سناریوهای احتمالی «اجماع دوم» علیه ایران چه خواهد بود؟

کیسینجر افول قدرت غرب و ظهور قدرت­‌های نوظهوری چون چین، روسیه و هند را هشدار داده است. از منظر چنین نگرشی نقش ایران در منطقه علاوه بر ایجاد کمربندی شیعی و احیاء امپراتوری پارسی و تهدید بقاء اسرائیل، می‌­تواند نقش جهانی روسیه را نیز به شدت تقویت کند. ترامپیست­‌های اسرائیلی-آمریکایی با هدف ایجاد موازنه قوا در خاورمیانه قصد دارند قدرت فزاینده ایران در منطقه را مهار کنند. شش شرط ترامپ نیز در راستای همین هدف است. او با آگاهی از هویت و حساسیت اروپایی، وضعیت حقوق بشر در ایران را چاشنی پنج شرط دیگر قرار داده است تا اروپایی­‌ها که مخالف خروج از برجام هستند، پشتوانه هویتی و افکار عمومی خود را برای همراهی با اجماع دوم داشته باشند.

نیات و اهداف بخش اسرائیلی «اجماع دوم» رفع تهدید بقاء تا فروپاشی ایران است. بنابراین برخلاف نظر کسانی که جنگ با ایران را نامحتمل برمی­‌شمارند این بخش از اجماع در تلاش خواهد بود تا اگر بتواند جنگی مستقیم یا نیابتی با ایران راه بیاندازد و توان ایران را تحلیل ببرد و در نهایت همچون سوریه به بهانه نگرانی امنیتی هرازگاهی نیز با حملات هوایی تاسیسات زیربنایی ایران را نابود کند تا به زعم خود از امنیت و بقاء اسرائیل مطمئن شود. توان بازدارندگی ایران تنها مانع و سد راه چنین رویکردهایی بوده است.

دو سناریوی اصلی و بنیادی در بخش آمریکایی «اجماع دوم» هویت دارد:

الف) در چارچوب سیاست «تغییر رژیم» فروپاشی ایران مطلوب‌­ترین گزینه این بخش است. به دلیل چرخش آمریکا برای مهار چین و ایجاد محدودیت برای روسیه، احتمال اقدام نظامی کمتر خواهد بود اما این گروه سیاست تغییر رژیم را از طریق افزایش تحریم­‌ها، ممانعت از رشد اقتصادی ایران، افزایش تنش منطقه­‌ای علیه ایران دنبال می­‌کند تا ایران به دلایل مشکلات و معضلات اقتصادی و عدم انسجام داخلی در نحوه­ تعامل با غرب دچار فروپاشی داخلی گردد. در این چارچوب آمریکا از «برجام» خارج خواهد شد و با همراهی یا عدم همراهی «اجماع دوم» به افزایش فشارها چندجانبه یا یکجانبه مبادرت خواهد ورزید.

ب) در چارچوب سیاست «موازنه قوا در خاورمیانه» آمریکا به‌دنبال مهار قدرت ایران از طریق محدودیت برنامه­‌های موشکی، محدودیت سپاه پاسداران، محدودیت برنامه­‌های منطقه­‌ای ایران و رفع تهدید بقاء اسرائیل است و در این چارچوب به نظر می­‌رسد آمریکا با افزایش فشارها به دنبال دائمی‌کردن «برجام» بدون انقضاء زمانی است. در این چارچوب ایرانی تضعیف شده در منطقه که دچار فقر و مشکلات شدید اقتصادی است نمی­‌تواند منافع آمریکا-اسرائیل را به خطر بیاندازد. در چنین شرایطی ماندن یا نماندن آمریکا در «برجام» فاقد اهمیت حیاتی است بلکه هدف صرفا به تحلیل بردن قدرت و توان ایران است.

بخش اروپایی «اجماع دوم» به دلیل نگرانی از سیاست­‌های متناقض و پیچیده ترامپ، نگرانی از ظهور راست­‌گراهای افراطی در اروپا و سیل مهاجران جنگ­‌زده از سوریه و عراق که به یک موضوع امنیتی اروپایی تبدیل شده است مخالف فروپاشی ایران است. اروپای کنونی ارزش و امنیت حاصل از State را به خوبی درک کرده است، لذا با حضور و وجود ایرانی باثبات در منطقه موافق است اما مخالف تداوم افزایش قدرت منطقه­‌ای ایران است چرا که تداوم چنین وضعیتی را به تداوم امنیتی‌شدن منطقه و افزایش معضلات و مشکلات امنیتی اروپایی پیوند داده است. بنابراین اروپا در این اجماع به دنبال موازنه قدرت در خاورمیانه از طریق مهار قدرت ایران بر آمده است. بنابراین اروپا تا حصول نتایج مطلوب و ملموس اجماع دوم را همراهی خواهد کرد.
بخش شرقی «اجماع دوم» یعنی چین و روسیه؛

همانطور که گفته شد روسیه در چارچوب رئالیست تهاجمی خواهان افزایش نقش هژمونی جهانی است بنابراین از یکسو افزایش قدرت ایران برای روسیه ابزاری مهم در دستیابی به نقش هژمونی‌­گری روسی است و از سوی دیگر به دلیل رفتار مستقلانه ایران روس­‌ها همواره نگاهی تهدیدمحورانه از ناحیه ایران دارند. در چنین چارچوبی روس‌­ها با قدرت نسبی ایران موافق هستند و نه بیشتر، لذا طبق نظر دکتر ابراهیم متقی روس­‌ها مساله ایران را در چارچوب مدیریت بحران­‌های جهانی-منطقه­‌ای قرار داده­‌اند که من آن­ را مهار و تناسب­‌سازی قدرت ایران در منطقه توسط روس­‌ها می­‌نامم.

و اما چین که خود را در آستانه ظهور و بروز در قامت یک قدرت جهانی یافته است، برای دست یافتن به قدرت هژمونی جهانی، سیاست انزواطلبی آمریکای اوایل قرن بیستم را سرلوحه قرار داده است. چین فعلا از رویارویی جدی با آمریکا حذر می­‌کند و در این چارچوب حساسیت‌های آمریکایی را درک می­‌کند. بنابراین چین در صورت همراهی سایرین با «اجماع دوم» آن­‌را همراهی خواهد کرد و در نگرشی خوش­بینانه رویکردی ممتنع را اتخاذ خواهد کرد.

نتیجه­‌گیری:

از نظر من و در دیدگاهی مبنی بر نظریه آشوب، جهان با شتابی فزاینده به‌سوی بی­‌نظمی و امنیتی شدن در حال حرکت است. در این بی­‌نظمی که اصولا از پس نظمی کهن و قبل از تشکیل نظمی نوین شکل می­‌گیرد، جهان شاهد آشوب خواهد شد. بی­‌نظمی کنونی که در پس نظم جنگ سرد رخ داده است در نهایت به نظمی نوین ختم خواهد شد. اینکه این نظم به نظام چندقطبی خواهد انجامید یا تک قطبی قابل پیش­‌بینی نخواهد بود اما آنچه که در این دیدگاه مسلم است تا رسیدن به نظم نوین، مناطق مختلف جهان دچار آشوب و بی­‌نظمی خواهند شد، در نتیجه جهان بار دیگر با فاصله­‌گیری از دستاوردهای نوین نویدبخش بشری بیش از پیش به نظریات رئالیستی و وضعیت آشوبناک نزدیک و نزدیک­‌تر خواهد شد. نمونه اروپایی آن برگزیت و خروج انگلیس از اتحادیه اروپا و نمونه آمریکایی آن روی کار آمدن ترامپ و بستن مرزها به روی مهاجرین و برهم زدن توافقات بین­‌المللی است. در این میان اما تیر فشرده­ سپهر سیاسی و ژئوپلیتیک خاورمیانه از چله­ کمان بلوک شرق و غرب مدت­‌هاست که رها شده و سرزمینی پر آشوب را رقم زده است و این آشوب و بی­‌نظمی چنان عمیق است که برخی بر طبل توخالی قراردادهای سایکس-پیکو می­‌کوبند و برخی در خلاء قدرت­‌های فرامنطقه­‌ای بر تامین کردن و جایگزین شدن خود به عنوان نظم­‌دهنده دوران پساجنگ سرد خاورمیانه اصرار می­‌ورزند. از نظر من جدی گرفتن توصیه­‌های دوران آشوب ذیل نظریات رئالیستی برای هر کشوری شرطی است عقلانی اما آنچه که در چنین شرایطی مغفول مانده و می­‌ماند افزایش مساله پیچیده و بغرنج معمای امنیت در خاورمیانه خواهد بود که معتقدم این پیچیدگی غامض و روزافزون در برابر اثر پروانه­‌ای بی­‌نظمی و آشوبی که جهان را در برخواهد گرفت، بسیار ناچیز خواهد بود.

منبع: تسنیم

نظر شما
پربیننده ها