به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، مهمترین مسئله در فیلم بیوگرافیک تاریخ محور، تجانس و تنیدگی با حقایق ثبت شده است. چنین آثاری نباید از تاریخ پیشی بگیرند و نه از تاریخ فراتر روند. در آثار بیوگرافیک تاریخ محور، تعادل میان واقعیت و مجاز نمایشی حد معینی باید داشته باشد. «استیون فریرز» کارگردان شناخته شده انگلیسی در آخرین اثرش «ویکتوریا و عبدل» در نازلترین شکل ممکن و با یک ایده سطحی نمایشی یک قصه جذاب تاریخی را کاملا هدر داده است. داستان این فیلم به رابطه عبدالکریم، منشی مسلمان هندی با ملکه ویکتوریا میپردازد. فریرز فیلمساز متوسطی است که یکی دو اثر قابل اعتنا در کارنامهاش دارد و آخرین ساختهاش «ویکتوریا و عبدل» دارای اشکالات اساسی تاریخی و نمایشی فراوانی است.
در تاریخ ثبت شده دهها نفر از رهبران دنیا در گرامیداشت 50 سالگی تاجگذاری ملکه ویکتوریا، به کلیسای «وست مینستر» دعوت شدند تا جشن بزرگی را بر پا دارند. در همین جشن ملکه ویکتوریا با خدمتکار هندی عبدالکریم آشنا میشود. قرار است خادم هندی هدیهای را که از هندوستان با خود آورده به او تقدیم کند. طی تنها یک برخورد کریم به سرعت به منشی ملکه تبدیل میشود و دوستی عجیبی میان این دو شکل میگیرد.
برای کاهش هزینههای تولید، نخستین چیزی که در فیلم تحریف شده ، نحوه آشنایی عبدالکریم با ملکه است. در فیلم میبینیم که عبدالکریم، یکی از کاتبان زندان آگرای هند، به دستور رئیس زندان، در سال 1887، برای میهمانی تولد ملکه ویکتوریا به انگلستان سفر میکند تا موهور، یک سکه طلای خاص، به عنوان مدال قدردانی هندی، که عکس ملکه بریتانیا روی آن حک شده را به او تقدیم کند. ملکه، خسته و بیمار و خواب آلود از سر سفره بلند میشود و پس از آنکه غذایش را به سرعت میخورد، با عبدالکریم مواجه میشود و با یک برخورد شیفته او میشود. در فیلم مولف اصرار دارد که ملکه از مأموران فضولش خسته و به عبدالکریم علاقمند شده است. اگر کارگردان در میزانسنی وفادار به تاریخ، مواجه حقیقی عبدالکریم را با ملکه به تصویر میکشید، منطق آغاز رابطه این دو و ادامه آن باورپذیر بود.
با چند نمای کوتاه در یک مهمانی کوچک، ملکه دلبسته کدام ویژگی خاص عبدالکریم شده و با صرف چه مقدار زمان نمایشی، به عنوان منشی ملکه برگزیده میشود؟ انگلیسیها با سانسور و سوزاندن روزنوشتهای عبدالکریم و تهدید خانوادهاش در پاکستان، مانع از این شدند که حقیقت روشن شود و این فیلم فرصتی است تا فیلمساز انگلیسی عملکرد ملکه استعماگر را رفو کند. مثل همان رفوکاری سادهانگارانهای «سِرریچارد آتنبرو» در فیلم گاندی انجام داد و استعمار را استحاله سینمایی کرد و همه تقصیرها را متوجه اختلاف میان محمد علی جناح و گاندی، کرد.
نخستین پرسشی که با حذف تاریخ توسط انگلیسیها مطرح است تبیین رابطه ملکه و عبدالکریم است. جنس رابطه این دو ارباب و رعیتی است، یا مادر و فرزندی؟ یا مرید و مرادی یا عاشق و معشوقی ؟ میان ملکه 68 ساله و عبدالکریم منشی 24 ساله دربار بریتانیا، در یک مهمانی مجلل اما کسالت بار، چه اتفاقی افتاده که عبدالکریم ناگهان به مسئله و دغدغه نخست ملکه تبدیل میشود؟
روزنامه نگار هندی و نویسنده کتاب «ویکتوریا و عبدل»، «شرابانی باسو» داستان این گوشه کمتر شناخته شده از برخورد سمبلیک دو کشور را در قالب دو شخصیت ملکه ویکتوریا و عبدالکریم بدرستی رمزگشایی نکرده است و نتوانسته تاریخ روابط دو کشور را در کتاب پر فروش خود بازگو کند.
مسئله مهمتر این است که رابطه این دو با حذف اتفاق تاجگذاری، عمیق نیست، بررسی نشده و باور پذیرنیست. پر از تاکید اغراق آمیز بر تکلفهای درباری و اعتراف انگلیسی برای پرداختن به پیچیدگی های پر از توجیه استعماری، با تاکید بر تفاوت فرهنگها که در فیلم جنبه نمایشی دقیقی ندارد. از این منظر یکی دیگر از تحریفات فیلم شکلگیری رابطه و علاقه این دو نفر یه یکدیگر است.
سازنندگان چنان این رابطه را در زرقی از تزویر و ریاکاری پیچیدهاند که جنبه استمعاری فیلم استحاله شده است. دومین برخورد ملکه با عبدالکریم، یک تحریف اضافه شده به فیلم است که در کتاب شرابانی باسو موجود نیست و در این صحنه عبدالکریم روی زمین زانو میزند و پای ملکه را میبوسد، این اتفاق در حالی میافتد که مشی مسلمانی عبدالکریم یک جنبه نمایشی فیلم به شمار میرود و بروز چنین رفتاری از او بر اساس استنادات تاریخی غیر ممکن است. سکانس بوسیدن پای ملکه با حقایق ثبت شده تاریخی، حتی با متن کتاب شرابانی روسو در تعارض است. با چنین سکانسی تکلیف فیلمساز کاملا روشن است که با ظرافت همچنان مشغول رفوکاری استمعار هندوستان و قدیس ساختن از ملکه استعمارگر است. این سکانس با نمایندگی عبدالکریم موید این مسئله بسیار مهم است که مردمان هند شیفته ملکه انگلستان بودهاند و استعمار شدنشان را پذیرفتهاند.
در فیلم، عبدالکریم از نظر ملکه آدم جذابی است و دل ملکه را با تعریف کردن از هند و داستانهایی از کوچه و بازار و زندگی عادی از خیابانهای زادگاهش اگرا بدست میآورد. در واقعیت عبدالکریم با یکی از دستورالعملهای ویژه آشپزی، ملکه را تحت تاثیر قرار داد و با ادویههای مخصوص هندی که از آگرا با خودش آورده بود برای ملکه مرغ و پلو سرو کرد. ملکه بر اساس زندگینامهاش، بشدت پرخور بود و این مسئله در بخش نخست فیلم نمایش داده میشود و بر اساس ثبت تاریخی «ای ان ویلسون»، زندگینامه نویس ملکه، این غذا به منوی هفتگی او اضافه شد. در واقع با خوردن این غذا عاشق فرهنگ هندی شد.
ملکه پس از مرگ شوهرش آلبرت، رابطه بسیار نزدیکی با جان براون، خدمتکار اسکاتلندیاش داشت و در حالی با عبدالکریم آشنا شد و او را به عنوان منشی خود برگزید که یکسال از مرگ جان بروان گذشته بود. یکی از مشکلات این فیلم این است رابطه عبدالکریم با ملکه را رمزگشایی نمیکند و گره بزرگی که در فیلم باز نمیشود، نوع رابطه این دو نفر است.
این سئوال بسیار مهم است که رابطه استعماری این فرد و جایگاه ملکه در چه میزانسی ارائه میشود؟ ملکه انگلیسی عامل استعمار هندوستان است و به صورت طبیعی عبدالکریم یکی از رعایای او بود. شگرد نمایشی مولفان این است که عبدالکریم را طوری تصویر کردهاند که از استعمار شاکی نیست و بیقدرتی او فراتر از مقام تشریفاتی در نظام مشروطه بریتانیاست. رابطه این دو در فیلم از دیدگاه نزدیکبین و قدیمی ساخته شده است. عبدالکریم (علی فاضل بازیگر بالیوودی) هیچگاه از مستعمره بودن کشورش شکایتی ندارد و لحظهای هم آرزو نمیکند که ایکاش هند میتوانست کشور آزادی باشد.
اما میزانسن ملکه جالب است. ویکتوریای کسل، خشمگین و افسرده است. در زندان پادشاهی بریتانیا و رابطه ملکه با عبدالکریم به صورت یک قصه عاشقانه ترسیم شده تا تمثیلی از تجانس و همنشینی استعمارگر با مستعمره است.
علاقهمندان سینما با شخصیت ملکه و طرز برخورد بی حوصله و کسالت زده او با تشریفات دربار با فیلم «خانم براون» (جان مدن)، آشنا هستند و جودی دنچ در این فیلم نقش ملکه ویکتوریا را بیست سال قبل تجربه کرده است. در فیلم خانم براون رابطه ملکه با یکی دیگر از رعایای دربار تصویر شده است و میتواند مقدمهای برای این فیلم باشد.
مبنای داستان فیلم و کتاب شرابانی روسو انبوه کتابچههای خاطراتی است که ملکه ویکتوریا و عبدالکریم درباره جلسات دیدار و گفتگوی خود طی سی سال بر جای گذاشتهاند از آنجا که این خاطرات به هندوستانی و زبان مردم آگرا نوشته شده، کمتر کسی به آن پرداخته است. عبدالکریم به ملکه زبان هندی میآموخت که این موضوع در خاطرات ملکه هم ثبت شده است. از سوی دیگر علاقه ملکه به فرهنگ هند و جاذبه شخصیت عبدالکریم از آن دست گرههایی است که در فیلم باز نمیشود.
البته یک دلیل این ابهام این است که مولفان فیلم (کارگردان و نویسندگان) علاقهای به طرح دیدگاههای عبدالکریم ندارند و به همین خاطر اسارت او و ملکه، در چهارچوب نظام داستانی فیلم به درستی تشریح و تبیین نمیشود و مخاطب هیچگاه متوجه نمیشود که مردم هند اسیر دولت بریتانیا هستند و عبدالکریم نیز در قصر ملکه زندانی شده و با این وجود در ذهن او چه میگذرد.
فیلم به صورت واضحی هوادار نظام استعماری است یا به خاطر عشق نوستالوژیکش به دربار، به شکلی سادهانگارانه استمعار را فراموش میکند. این فیلم سبکی ریاکارانه را در برخورد با مفهوم استعمار بنا نهاده است. این ریاکاری حتی به نوعی در تاریخ نیز وجود دارد. وقتی که ملکه در سال 1901 درگذشت، فرزندانش تمامی نامه هایی که وی به کریم نوشته بود را سوزانده و کریم را نیز بدون تشریفات خاصی به هندوستان بازگرداندند و بخش مهمی از اسرار ملکه در گسترده تاریخ مدفون ماند.
آشنایی تماشاگر با نقش ملکه در فیلم خانم براون و تماشای تجربه دیدن آن فیلم با حضور جودی دنچ در نقش ملکه تاثیر شگرفی در برخورد با این فیلم خواهد داشت. آنچه تماشاگر از ملکه ویکتوریا میشناسد جودی دنچ است که در نقش ملکه ویکتوریا در خانم بروان بوجود آورده و در هشتادو دو سالگی به همان حس و حال برگشته است.
جودی دنج این شخصیت کج رفتار و تندخود را تقریبا در تمام فیلمهایی که پس از فیلم خانم بروان بازی کرد تکرار میکند. یک جنبه از فیلم که حسن اثر محسوب میشود نمایشی از دربار بریتانیاست و فیلمهای دیگری که درباره دربار ساخته شده است. از این منظر فیلم یک راهنمای توریستی غیر جذاب محسوب میشود که کاخها، تشریفات و زیورآلاتی همایونی بریتانیا را نشان میدهد و با دکوپاژی ویژه مولفان سعی میکنند به آن افتخار کنند و با اغراق خاصی آنرا به رخ تماشاچی میکشند.
انتهای پیام/