به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، دکتر حمیدرضا قنبری از آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس است که در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت دشمن درآمد. وی در یادداشتهای کوتاهی خاطرات روزهای جنگ و دوران اسارت خود را به رشته تحریر درآورده است. در ادامه بخشی از خاطرات این آزاده از روزهای اسارت را میخوانید.
بزرگترین درس زندگی در اسارت
حاج آقا اکبری چریک 63 ساله و راوی مختارنامه در آسایشگاه قاطع٢ بود که نوشتن فارسی را کلمه کلمه از من حقیر یاد گرفت. داشتم «بابا» را برایش می نوشتم گفت: این نقطه ی زیر «با» زیباترین نقطه است!
آنگاه از من پرسید: «آقای قنبری، می دانی عظمت قرآن چقدر است؟» با صداقت به او گفتم خير، من نمی دانم که قرآن چقدر عظمت دارد. او گفت: «روزی آقا امیر المؤمنین علی(ع) در جمع یاران فرمود آیا سوره ی حمد را خوانده اید؟ آیا بسم الله الرحمن الرحیم اول آن سوره را خوانده اید؟ آیا باء اول بسم الله آن را دیده اید؟ من نقطه ی زیر باء بسم الله سوره ی حمد هستم».
پیرمرد، نوشته ی بسم الله الرحمن الرحیم را در دستانش گرفت، نقطه ی زیر باء آن را بوسید و روی چشمانش گذاشت. سپس ادامه داد: «ما همه، فدایی ولایت هستیم و ولایت، خودش را فقط یک نقطه از قرآن می داند و این، معنی عظمت قرآن است هزاران جان ما فدای این قرآن با عظمت».
پس از گذشت سال ها می بینم من نوشتن فارسی و قرائت قرآن به او آموختم و او «زندگی» را به من آموخت.
مرا کشتند
این حادثه بسیار ناگوار در اواخر بهار ۱۳۶۵ اتفاق افتاد. شاپورصادقی در آسایشگاه ۱۶ ناگهان دچار حمله ی تشنج شد و توسط بعثی ها به بیمارستان بیرون اردوگاه منتقل شد.
جوانی پاک و معصوم با ضایعات مغزی که در گوشه ی اسارت روزهای سختی را پشت سر گذاشت. چند روزی از وجود شریف او بی خبر بودیم، بعثی های سنگدل، ما را نسبت به سرنوشت او در بی خبری مطلق نگه داشته بودند تا این که برادر دیگری را به دلیل بیماری، برای مداوا به همان مرکز درمانی بردند. او وقتی برگشت، خبر شاپور را آوره بود که می گفت: کنار تختی که برای مداوا، بستری بودم نوشته ای کنده کاری شده روی دیوار با این عبارت توجه مرا به سوی خودش جلب کرد «مرا کشتند: مهدی صادقی». بابت همین نوشته بعثی ها ناچار شدند خبر را تأیید کنند!
انتهای پیام/ 141