به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، شهید «حسین رضاییان» پسر سوم خانواده رضاییان بود و در همان سالهای تدریس در پایه راهنمایی و دبیرستان با ورود به هیاتهای قرآنی که توسط استاد «اربابی» در محله «لویزان» برگزار میشد، در کلاسهای قرآن شرکت میکرد. شوق بسیاری به گفتن اذان در مسجد داشت و با علاقهای که به قرائت قرآن از خود نشان میداد به سرعت روخوانی و قرائت قرآن را فرا گرفت.
حسین آنقدر در تحصیل و یادگیری قرآن کوشا بود که در همان ایام از یکی از روحانیون مسجد محله یک قرآن هدیه گرفت و به قول مادرش آنقدر ذوق زده شده بود که در پوست خود نمیگنجید. پیشرفت او در یادگیری قرآن تا آنجا بود که در سالهای قبل از انقلاب حدود سال ۱۳۵۵ شروع به برگزاری کلاسهای قرآنی کرد و تا آنجا که میتوانست سعی در تعلیم هرچه بهتر و برگزاری این کلاسها در میان هم محلهایهایش داشت. وقتی برای اولین بار برای خدمت سربازی و اعزام به جبههها اقدام کرد، به علت صاف بودن کف پاهایش معاف شد. بسیار از این موضوع ناراحت شد از این رو در سال ۱۳۵۵ وارد حوزه تدریس شد و به استخدام آموزش و پرورش درآمد.
معلمِ محصلِ رزمنده
خواهر کوچکتر حسین در خاطرهای از او میگوید: در همان دوران کودکی حسین در بازیهایش نقش معلم را ایفا میکرد و بیشتر معلم اخلاق بود و با بازیهایی که انجام میدادیم، نکات اخلاقی بسیاری از او یاد میگرفتیم. سال ۱۳۵۷ وارد آموزش و پرورش شد و در ابتدا به عنوان معلم قرآن در منطقه چهار آموزش و پرورش مشغول به کار شد و سعی کرد دوستانی را که در زمینه فرهنگی و قرآنی فعال هستند را به آموزش و پرورش معرفی کند.
علاوه بر این فعالیتها، شهید رضاییان مسوول فرهنگی بسیج مسجد جامع لویزان بود و فعالیتهای فرهنگی بسیاری را همراه با سایر دوستان و هم محلهایها انجام میداد. پس از مدتی به عنوان معاون تربیتی منطقه شش منصوب شد. سپس در کنکور شرکت کرد و در رشته حقوق دانشگاه تهران قبول شد. همزمان با تحصیل در دانشگاه، به تدریس هم ادامه میداد.
حسین ضمن تشویق افراد مختلف به کلاسهای قرآنی سعی میکرد افراد متعهد را برای خدمت به انقلاب، به آموزش و پرورش معرفی کند. حاج «حسین ربیعیان» از دوستان شهید در خاطرهای از او تعریف میکند: این شهید مرا به کلاسهای قرآنی معرفی کرد و باعث شد عشق و علاقه من به قرآن بیشتر شود. در کار خود برنامهریزی خاص و منظمی داشت؛ سه روز را به دانشگاه میرفت و سه روز دیگر را مشغول تدریس بود. هر سال، زمان پایان سال تحصیل را به رفتن جبهه اختصاص میداد.
با خریدن هدیه به خواندن قرآن تشویق می کرد
خواهر حسین نقل میکند: از آنجایی که من سه سال از وی کوچکتر بودم، همیشه با من صحبت میکرد و تاکید داشت که احترام به پدر و مادر را سرلوحه کارهای خود قرار دهم. گاهی که با سایر برادران و خواهرهای خود بودیم، با هم بازی میکردیم و او همیشه نقش معلم را برای ما داشت. به من و به برادر و خواهر کوچکترم از زندگی و اخلاق امامان (ع) و پیامبران (ص) میگفت. برایمان داستانهای قرآنی را نقل میکرد، درباره نماز و روزه و حتی نماز شب کامل توضیح میداد و تاکید داشت به صورت عملی آنها را در زندگی انجام دهیم. مثلا ورقهای به همه ما میداد و میگفت «خودتان درباره رفتارتان قضاوت کنید. هرگاه کار ناپسندی کردید در این برگه علامت بزنید». هرکسی که بیشتر خطا کرده بود یک جریمه نقدی برای وی در نظر میگرفت تا به این وسیله بیشتر به رفتار و عملکرد خود توجه کند. وقتی ازدواج کردم، خواندن کتابهای اسلامی را به من توصیه میکرد. خصوصا کتابهای استاد شهید مطهری (ره).
برادرزاده شهید تعریف میکند: یکبار که عمو حسین در «حسینیه ارشاد» مسابقه قرآن داشت، برای من یک دست لباس و یک چادر زیبا گرفته بود و مرا نیز همراه خود به مسابقه برد تا من هم در آنجا حضور داشته باشم. در حقیقت عموی شهیدم همیشه مرا به یادگیری قرآن تشویق میکرد. یادگیری سورههای کوچک قرآن مانند سورههای کوثر و توحید را عمو به من آموخت. حتی وقتی در شش سالگی شروع به خواندن نماز کردم، عمو بسیار مرا کمک میکرد تا جایی که با صدای بلند نماز میخواند و صبر میکرد من نیز آن را تکرار کنم. داستانهای قرآنی را بسیار شیرین و جذاب برای ما تعریف میکرد.
من یک رزمنده ساده هستم
شهید حسین رضاییان به صورت داوطلبانه به جبهه رفت و سه سال مداوم در کنار رزمندگان بود تا به آرزوی خود که دیدار یار بود، رسید. بارها به والدین و برادر و خواهرهای خود تاکید میکرد که «به همسایه ها نگویید که من به جبهه میروم تا مبادا ریا شود؛ چون من در آنجا یک رزمنده ساده هستم و کار تبلیغاتی انجام میدهم و کار خاصی انجام نمیدهم».
حسین رضاییان سرانجام در سال ۱۳۶۴ مصادف با عملیات والفجر 8 به جبهه اعزام شد و در اسفند همان سال در حال بردن تجهیزات و تدارکات مورد اصابت ترکش گلوله توپ قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکر او در «امامزاده پنج تن» لویزان به خاک سپرده شده است.
انتهای پیام/ 141