ما توانستیم ۴۹۷/ خادم‌الشهداء راهیان نور:

با توسل به عموی شهیدم خادم‌الشهداء راهیان نور شدم/ هر آدمی برای یک‌بار هم شده باید لباس خادمی بپوشد

«هانیه کاکویی» گفت: کار برای شهدا سختی ندارد. آدم باید برای یک بار هم شده به این مناطق بیاید و یا لباس خادمی بپوشد، آن وقت است که می‌بینید خدمت به شهدا سخت نیست.
کد خبر: ۲۸۵۱۹۹
تاریخ انتشار: ۱۳ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۴:۰۷ - 02April 2018

با توسل به عموی شهیدم خادم‌الشهداء راهیان نور شدم/ هر آدمی برای یک‌بار هم شده باید لباس خادمی بپوشدبه گزارش دفاع پرس از ساری به نقل از قرارگاه رسانه‌ای شهید کابلی در خوزستان،۳۰ سال از زمانی که رزمندگان جان برکف دیار علویان پا به خاک تفتیده جنوب گذاشتند، می‌گذرد. آن روزی که دنیای کفر به نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران حمله کرد و به خیالی می‌خواست انقلابی که با خون صد‌ها هزار شهید به ثمر رسیده را ساقط کند، اما سربازان در گهواره‌ی پیر خمین (ره) پا به میدان گذاشتند و اجازه ندادند یک وجب از خاک این کشوربه دست دشمن بیافتد. اگر بگوییم شهدا، وطن پرست‌ترین مردم کشور هستند، بی‌راه نگفته‌ایم.

حالا در سال جدید، اردوگاه «شهدای مازندران» پذیرای هزاران زائر کربلای ایران است که از شهر و روستا‌های مازندران، برای بازدید از مناطق عملیاتی راهی سرزمین نور شدند. سفری که در هر قدم، شهدا همراه زائران هستند.

اردوگاهی که درست در ورودی شهر خرمشهر واقع شده و کاروان به کاروان زائر را در دل خود جای می‌دهد. مکانی که به گفته فرماندهان دوران دفاع مقدس معراج شهدا بود، امروز معراج دل‌های مشتاق ده‌ها هزار زائر شد که سال جدید را در سجدگاه شهدا تحویل کردند.

فضای اردوگاه پر است از عطر سلام و صلوات و در میان شور و شوق زائران در زمان استقبال و بدرقه خادمی به چشم می‌آید که دانش آموز کنکوری است.

به سراغ کوچک‌ترین خادم خواهر اردوگاه «شهدای مازندران» رفتیم و در یک گپ و گفت صمیمانه، حس و حال خادمی را وی جویا می‌شویم.

«هانیه کاکویی» در سن ۱۷ سالگی لباس خادمی پوشید، پر انرژی است و شور و هیجانش برای خدمت به زائران دیدنی است.

از هانیه می‌پرسم چند ماه دیگر آزمون کنکور داری، این‌جا چه می‌کنی؟ با خنده سوالم را این‌طور پاسخ می‌دهد: «خادم شدن دانش آموز کنکوری سوژه خوبی است، اما شبیه رزمندگان هم سن و سال خودم که درس و مدرسه را رها کردند و به برای جنگ راهی جنوب شدند، خواستم این حس و حال را درک کنم».

نوجوان ۱۷ ساله اهل ساری، برادرزاده شهید است و دروان کودکی‌اش پرشده از خاطرات عموی شهیدش، وی می‌گوید: «عمویم ۱۸ سال بیشتر نداشت که در «شلمچه» به شهادت رسید. مادربزرگم همیشه از عموی شهیدم می‌گفت. برای همین دوست داشتم محل شهادت عمویم را ببینم.

دانش آموز ممتاز رشته ریاضی، منطقه جنوب را منطقه‌ای آرامش بخش می‌داند و ادامه می‌دهد: «وقتی اسمم در قرعه خادمی نیافتاد دلم گرفت. متوسل به عموی شهیدم «تورج کاکویی» شدم. فردای آن روز از کمیته خادمین با من تماس گرفتند که برای اعزام به خرمشهر آماده باش».

گوش تا گوش حسینیه پر شده از زائرانی که برای اقامه نماز جماعت به حسینیه آمدند. هانیه، خادم حسینیه و سلف سرویس است. وقت نماز صبح زودتر از بقیه زائران بیدار می‌شود و حسینیه را برای نماز جماعت آماده می‌کند و بعد از آن برای پذیرایی از زائرین به سلف سرویس می‌رود.

وی گفت: «قشنگ‌ترین لحظه، لحظه‌ای است که خانواده شهدا و زائرین وارد حسینیه می‌شوند، حسینیه‌ای که پر شده از تصاویر شهدا که حاضر و ناظر کارهایم هستند؛ زمانی است که برایم دعای عاقبت بخیری می‌کنند».

نوجوان دهه هفتادی که خود را برای کنکور آماده می‌کند، حالا با درس و کتاب در دست، خادم شهدای اردوگاه شد و می‌گوید که «برایم فرقی نمی‌کند در کدام قسمت مشغول خدمت به زائران باشم. مسئولیتی که برعهده گرفته‌ام را باید درست انجام دهم. شاید گاهی اوقات نتوانستم خوب کار کنم یا کم کاری کردم، اما باعث شد مسئولیت پذیری را در خودم تقویت کنم».

هانیه بعد از کار در حسینیه، آماده رفتن به سلف سرویس می‌شود، از او می‌پرسم کار در سلف سرویس سخت نیست، با لبخند جوابم را می‌دهد: «کار برای شهدا سختی ندارد. آدم باید برای یک بار هم شده به این مناطق بیاید و یا لباس خادمی بپوشد، آن وقت است که می‌بینید خدمت به شهدا سخت نیست».

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار