به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «سعیدرضا فدایی ایرانی» در سال ۱۳۴۶ چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه حق علیه باطل شد و سرانجام در سال ۱۳۶۳ طی عملیات کربلای ۸ در کردستان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
تصویر نامه شهید «سعیدرضا فدایی ایرانی»
این شهید والامقام نامهای خطاب به خانواده خود نوشته است که آن را در ادامه میخوانید:
به نام خداوند بخشنده و مهربان
با درود و سلام خدمت امام زمان (عج) و پیشگاه نائب بر حقش امام خمینی و با درود و سلام خدمت مادر عزیز و برادر عزیز و خواهر عزیزم امیدوارم حال شما خوب باشد و از دوری من ناراحت نباشید، چون من صحیح و سالم هستم و فقط دیروز نزدیک بود به مرخصی ابدی بیایم جنازهام را به تهران بیاورند، اما نمیدانم که چرا اینطور نشد.
مادر عزیز حالا که دارم برای شما نامه مینویسم، ۱۲ تن از بهترین دوستانم را که دیروز باهم به گشت رفته بودیم را به شهر سقز میآورند تا به شهرهای خود بروند و تحویل پدر مادرهایشان داده شوند. دیروز نمیدانم چرا من در درگیری شهید نشدم شاید من گناهکار باشم، چون تیر از بالای سر من رد شد، ولی من شهید نشدم.
مادر عزیز یکی از این برادرانی که شهید شد از بچههایی بود که من به خانهشان رفته بودم و گفتم حالش خوب است. خانهشان در میدان رسالت خیابان نیروی دریایی است که شهید شده است. مادر عزیز دلم خیلی گرفته است، چون بهترین دوستانم را از دست دادهام، ولی خودم با آنها نرفتم.
مادر عزیز دیروز که با هم به گشت رفتیم همه بچهها که شهید شدند نورانی بودند همه شوخی میکردند، نمیدانم چرا دیروز همه اینجوری شده بودند. مادر عزیز من خمپارهچی بودم و باعث شدم انگشتان یکی از بچههای خوب گروهانمان قطع شود.
مادر عزیز من هیچوقت خود را نمیبخشم. مادر عزیز دیروز ۱۲ تن شهید و پنج تن زخمی شدند، فقط من و ۱۰ نفر دیگر سالم به پایگاه برگشتیم، امروز شهیدانمان را به شهر سقز بردند تا تحویل خانوادههای عزیزشان داده شوند. مادر عزیز دلم گرفته، چون برای اولین بار مرده میدیدم و برای اولین بار با چشم خود صورتهای نورانی آنها را دیدم که چگونه به وسیله تیر خلاصی به شهادت رسیدند.
مادر عزیز از قول من به تمام فامیلها و آشنایان سلام برسان و لطفا برای من نامه بنویسید. مادرعزیز خیلی دلم برای شما تنگ شده است امیدوارم هرچه زودتر دوره من تمام شود و به خانه برگردم.
ترا مادر سلامت میرسانم ز کردستان سلامت میرسانم
سلامت میرسانم از راه دور نیابش از غم مادر رنجور
سحرگاهان به دور سنگر سرد همی جنگیم با کافر نامرد
که تا پوزش به خاک و خون کشانیم همی حق و وطن از و ستانیم
پیام من ز جبهه به تو این است که جنگ ما علیه مشرکین است
مادر عزیز دیگر سر شما را درد نمیآورم فقط سلام مرا به فامیلها برسانید و نامه هم برای من بنویسید.
خداحافظ شما
۱۳۶۳/۳/۱»
انتهای پیام/ 900