معرفی کتاب/

«سردار بی‌بدیل» روایتی از زندگی شهید «نورالله یزدان‌پناه»

کتاب «سردار بی‌بدیل» روایتی از زندگی سردار شهید «نورالله یزدان‌پناه» از شهدای هشت سال دفاع مقدس است که در ۲۸ فروردین سال ۱۳۶۶ در عملیات کربلای ۱۰ در منطقه ماووت عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۲۸۷۰۵۴
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردين ۱۳۹۷ - ۰۳:۳۸ - 19April 2018

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یاسوج، سردار شهید «نورالله یزدان‌پناه» در سال 1344 در روستای «تلخدان» از توابع شهرستان «بویراحمد» در خانواده‌ای پنج نفره دیده به جهان گشود. شهید یزدان‌پناه همچون همرزمان فداکارش در طول هشت سال حماسه و نبرد تا آخرین روزهای عمرش به صورت مرتب در جبهه حضور داشت و چندین مرتبه مجروح شد و در 28 فروردین سال 1366 در عملیات کربلای 10 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

کتاب «سردار بی‌بدیل» روایتی از زندگی این سردار سرافراز اسلام است که تنها 22 بهار از تقویم زندگی‌اش سپری شده بود، اما عظمتش چنان بود که وسعت روح آسمانی‌ وی تا همیشه در کلام خانواده، دوستان و همرزمانش ساری و جاری خواهد بود.

این کتاب به اهتمام «شهربانو پاک‌نژاد» گردآوری و به همت مرکز حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه فتح و حوزه هنری استان کهگیلویه و بویراحمد و توسط انتشارات «فتح دنا» در 120 صفحه و در شمارگان 1200 نسخه چاپ و به بازار نشر عرضه شده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

در بوالحسن یکی از روستاهای بانه که محل تیپ 48 فتح بود، در حال عَلَم نمودن چادرها بودیم که قطاری از تویوتای لانکروز و اف کروز سر رسیدند. شهید یزدان‌پناه پیاده شد و با مهدی صیادی به گفت‌ و گو نشست: فرمان صادر شد که بچه‌های گردان سوار ماشین‌ها شوند. به منطقه ماؤوت عراق جهت انجام عملیات کربلای 10 اعزام شدیم و در نزدیکی‌های دشمن پیاده شدیم. گردان با راهنمایی یکی از نیروهای اطلاعاتی تیپ امام حسن(ع) که خود را خرم‌آبادی معرفی نمود، در جاده‌ای در دامنه کوهستانی در حال حرکت به شکل ستونی بود و مسیر زیادی را پیمودیم. ناگهان رزمنده‌ی اطلاعات گفت:«مسیر را اشتباه آمدیم!» مهدی صیادی، فرمانده گردان برآشفت و دستور داد: نیروها به آرامی بنشینند. من هم نشسته بودم. شهید یزدان‌پناه که در سمت راست صدایی شنیده بود آرام به پهلویم زد و گفت: اسمائیل! صدا را شنیدی؟!

گفتم: نه! صدای چی؟!

گفت: در قسمت پایین تپه یک نفر صدا می‌زند، بچه‌های تیپ 48 فتح!

او از من خواست تا به آن قسمت بروم و از حقیقت موضوع آگاه شویم. دو، سه متر پایین‌تر از موضع گردان، درختچه‌های تمشکی را دیدیم. در زیر تمشکی مردی خود را پنهان کرده بود. شهید یزدان‌پناه گفت: «تو کی هستی؟! بچه‌های تیپ 48 فتح را چطوری می‌شناسی؟» گفت: «از رزمندگان تیپ امام حسن(ع) هستم. دیشب عملیات کرده بودیم؛ قرار بود بچه‌های تیپ 48 فتح به پشتیبانی ما بیایند؛ هنوز نیامده‌اند...!»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها