به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، در حوزههایی مثل شعر، حضور شاعران خوب و قوی است. شعرا در صف مقدم واکنش به مسائل سوریه و موضوع مدافعان حرم هستند. در عرصه داستان و موسیقی آثار تولید شده امیدوارکننده است. در عرصه فیلم و تصویر مستندسازان پیشگام این حرکت بودهاند و تاکنون تعداد زیادی از مستندسازان کشورمان در سوریه و عراق، آثار مناسبی تولید کردهاند. عکاسان نیز از این سهم بینصیب نماندهاند و با تصاویرشان حضور خود را اعلام کردهاند.
در این میان فیلمسازان سهم کمتری داشتهاند. تاکنون چهار فیلم سینمایی مستقل درباره سوریه ساخته شده که آخرین آنها «به وقت شام» بود که در جشنواره اخیر به نمایش درآمد. در عرصه سریال نیز کاملا دستمان خالی است.
حال باید پرسید که در سوریه بعد از داعش ما باید چه کنیم؟ روزی حضور نظامی تمام خواهد شد و ما باید دستاورد شش سال حضور را برداشت کنیم. هنوز یادمان نرفته در بوسنی چه کردیم و پشتیبانی فرهنگی بعد از جنگ را چنان به امان خدا رها کردیم و آمدیم که عربستان شد صحنهگردان فعالیتهای دینی و فرهنگی.
برای این گفتوگو سراغ یکی از افرادی رفتیم که سابقه زیادی در مستندسازی در بحران دارد و آثاری زیادی را در این زمینه تولید کرده است. سلیم غفوری که هماکنون علاوه بر شان مستندسازی، دوسالی نیز مدیر شبکه مستند است معتقد است تا زمانی که محور مستندهای تولید شده درباره سوریه سمت و سوی احساسی دارد نباید به اقناع افکاری عمومی فکر کرد. اینهاعلاوه بر این است که فعلا تصویری از کارزار سوریه از سوی ایرانیها ارائه نمیشود و هر آنچه میبینیم روایت عراقیها، فاطمیون و ... است. امری که باعث میشود در آینده این سئوال ایجاد شود که اگر ما در سوریه بودیم چرا تصویری از ما ثبت نشده است.
سلیم غفوری تاکنون مستندهای نسیم حیات، جنگ پنهان، پارسیان زنگبار، آسیاییها به غزه میروند، کاروان آزادی، مرزبانان، قیام صحرا، اسرار زندان ابوسلیم، نیمه خاموش، خوابهای سیا را تولید کرده است
وضعیت اطلاعرسانی در عراق بهتر از سوریه بود
بعد از شش سال حضور مستشاری در سوریه و عراق ادبیات جدیدی به نام «مدافعان حرم» وارد فرهنگ عمومی کشور شد؛ ولی آنچنان که باید و شاید ما نتوانستیم از این حضور که خیلی وقتها به منافع ملی تعبیر میشد استفاده کنیم. با اینکه کار دست نیروهای مستشاری ما بود و برای حضور چهرههای فرهنگیمان مشکلی نداشتیم، ولی روایتِ دستِ اولی از ماجرا نداریم، چرا این اتفاق افتاده است؟
باید بخشی از این سوال را، از دوستانی که پروندۀ سوریه دستشان است بپرسید و فقط شاید به اصحاب فرهنگ و هنر برنگردد، این مسئله یک ارتباطِ دوسویه بین اهالی رسانه و اصحاب فرهنگ و دوستانی که به لحاظ نظامی و مستشاری در سوریه حضور دارند، میخواهد. در عراق به دلیل اینکه امکانِ حضور، مقداری مهیاتر بود خروجی کار هم بهتر و زودتر بود اطلاعرسانی راجع به عراق بهتر یا شاید بیشتر انجام شد اما آن هم حتماً مطلوب نیست.
یک نکته مسلم است که اگر جمهوری اسلامی و حضورِ موثرش نبود چه بسا شرایط منطقه به شکل دیگری رقم میخورد؛ دو بحث محوری هم وجود داشت یکی بحث تروریسم و حضورِ گروههای تروریستی در منطقه بود که تبعاتش برای کلِ منطقه از جمله کشور ما بود، یعنی اینها به صراحت اعلام کرده بودند هدف ما تسلط بر کلِ منطقه و ایجاد خلافت در غرب آسیا مشتمل بر عراق و سوریه و لبنان و اردن، بخشهایی از ترکیه، بخشهایی از ایران و چه بسا کشورهای حاشیه خلیجفارس است. این خدمت جمهوری اسلامی به کل منطقه است. حال ممکن است بعضی از کشورهای منطقه هنوز متوجه این خطر نشدند یا نخواستند به نقشِ جمهوری اسلامی اعتراف کنند اما واقعیت این است.
نکتۀ دوم این که اگر این خط شکسته میشد حتماً به تقویت اسرائیل در منطقه و شکستِ محور مقاومت در منطقه میانجامید؛ کما اینکه حاج قاسم سلیمانی هم اخیراً اذعان کرد امتداد این مسیر باید به آزادی قدس بیانجامد.
این مهم است که ما چقدر توانستیم این مساله را برای مردم خود و منطقه جا بیندازیم. شاید واقعاً هنوز نتوانسته باشیم و هنوز برای بعضیها ممکن است شبهه باشد که به ما چه ربطی دارد که در عراق و سوریه باشیم.
به نظرم ما در چند محور باید کار میکردیم که نکردیم؛ اول افکار عمومی مردم ایران نسبت به خطری که منطقه و کشور ما را تهدید میکند، اقناع شوند. این هم به آن معنا نیست که این خطر فقط برای کشور ما بوده. یعنی اگر ما در سوریه مداخله نمیکردیم تهدید در سوریه و عراق از بین میرفت، این دو کاملاً درهمتنیده است، بودیم یا نبودیم این تهدید بود و ما برای دفع این تهدید از کشور و منطقه، توامان اقدام کردیم.
حتی مردم سوریه از اقدامات ما مطلع نیستند
محور دوم مردمِ سوریه است، یعنی مردم سوریه به نسبت نقشِ تاثیرگذار و جدی جمهوری اسلامی ایران هنوز خیلی مطلع نیستند و جای توجیه افکارِ مردم سوریه وجود دارد. محور سوم هم مردم کشورهای عربی هستند که متاسفانه بعضی رسانههای عربی و بینالمللی ماجرا را به سمت دعوای شیعه و سنی بردند؛ در صورتی که اصلاً اینطوری نبوده و بزرگترین قربانی در سوریه اهل سنت بودند و علمای بزرگی مانند شیخ البوتی که یک شخصیت کاملاً شناختهشدۀ اهلسنت در سوریه و منطقه بود توسط گروههای تکفیری به شهادت رسید، اما برای افکار عمومی عرب این مساله جا نیفتاد که چرا شیخ البوتی ترور شد و چه جریانی از حضورِ یک عالم اهل سنتی مانند شیخ البوطی احساس خطر میکرد؟ از آن طرف شبکههایی مانند العربیه فضایی ترسیم کردند که بخشی از افکار عمومی جهان عرب تحت تاثیر قرار گرفت.
با صرفِ کارهای عاطفی و احساسی نمیشود مخاطب را اقناع کرد. تولید هم باید بیشتر به سمت کارهای تحلیلی ـ اقناعی برود تا مخاطب نسبت به اتفاق توجیه شود. مخاطب با کارهای عاطفی ـ احساسی نهایتاً به این میرسد که مردم در این منطقه مظلوم واقع شدند اما نمیپذیرد که چرا ما باید باشیم؟
پس خدمتی که جمهوری اسلامی به استقرارِ صلحِ بینالمللی در درازمدت کرد، برای همۀ دنیاست. این گروهها اگر قدرت میگرفتند کلِ دنیا را تهدید میکردند؛ کما اینکه در مقطعی با عملیاتهای کور در بلژیک، فرانسه و سایر کشورهای اروپایی این را نشان دادند. اگر اینها صاحب قدرتی در غرب آسیا میشدند به دنیا رحم نمیکردند. متاسفانه دولتهای غربی به جای اینکه قدردانِ جمهوری اسلامی باشند، تعابیر دیگر به کار میبرند؛ حالا تکلیف آنها مشخص است، اما ما برای مردم غرب میتوانیم مساله را از جنبه وحشیگری و خوی غیرانسانی گروههای تکفیری توضیح دهیم و تفسیر کنیم که هنوز آنچنان که باید برای مردم دنیا ترسیم نشده است.
جنبۀ دومش این است چه کسی این خطر را دفع کرد؟ مردم در خیلی از کشورهای عربی و غربی حضورِ جمهوری اسلامی را به دفاع از حاکمیت اسد تعبیر میکنند؛ در حالی که هدف ما حمایت از شخص اسد نبود، اگر شخص دیگری بود و این شرایط پیش میآمد ما همین جدیت را به خرج میدادیم؛ چرا که به صلح و امنیتِ منطقه غرب آسیا و کلِ دنیا مربوط بود.
خیلی از دولتهایی که مدعیِ مبارزه با تروریسم بودند، اذعان میکردند مهمترین عنصر مبارزه با تروریسم در سالهای اخیر جمهوری اسلامی است ولی هنوز جا نیفتاده است. البته من نمیخواهم منکرِ کارهایی شوم که ما در این عرصه انجام دادیم بالاخره بعضی از مستندسازان ما حضور خوبی در سوریه داشتند و شاید بیشترین عرصهای که ما حضورِ رسانهای داشتیم همین عرصۀ مستند بود.
در زمینه افکار عمومی ما باید به مردم سوریه و کشورهای عربی و دنیا بگوییم چه اتفاقی افتاده است که مغفول مانده، در این عرصه مهمترین و تاثیرگذارترین نکته، عکس و مستند و فیلم است. میخواهم بپرسم با توجه حضور افراد زیادی از اهالی مستند به نظرتان خروجی ارائه شده قابل قبول است و ثانیاً توانسته روی افکار عمومی تاثیر بگذارد؟
ما حدود 400 قسمت مستند مجموعاً در عراق و سوریه تولید کردیم که حجم قابل توجهی است. مستندسازان در این ماجرا زحمت کشیدند؛ مثل خانه مستند سازمان اوج، شبکه افق، روایت فتح، حوزه هنری، بسیج صدا و سیما و شبکههای تلویزیون و خیلی افرادی که اصلاً بدون وابستگی به جایی خودشان رفتند و برگشتند، بعضی از کارهایی تولید شده واقعاً خوب و تاثیرگذار است و البته بیشترِ کارهایی که تولید شده جنبۀ احساسی و عاطفی دارد و مظلومیت مردم سوریه در برابر ظلم گروههای تفکیری را نشان میدهد.
مستندهای ما درباره سوریه بیشتر احساسی بود تا تحلیلی ـ روایی
اساساً این مستندها بیشتر جنبۀ احساسی ـ عاطفی ماجرا را پوشش دادند تا جنبۀ تحلیلی ـ روایی؛ البته بسیار کارهای خوب و تاثیرگذاری بود و همۀ بچههایی که سوریه و عراق رفتند از جانِ خودشان مایه گذاشتند و کارهای ارزشمندی انجام دادند، ولی بعضی از کارها شاخصتر بود مثل کارِ A157 حوزۀ هنری یا «با صبر زندگی» وحید فراهانی یا «عشق بدون مرز» که راجع به گروههای حشدالشعبی عراق بود. مستند «ملازمانِ حرم»، «خالد و مجتبی» روحالله رفیعی، «پُل» امیرحسین نوروزی و «کویرس؛ وطن کوچ من» سعید صادقی هم از جمله آثار تاثیرگذار بود. این کارها در کشور هم قدری دیده شده، امادر توزیعِ بینالملی ضعف داشتیم و موفق نبودیم.
فکر کنم توزیعِ داخلی آنها مهمتر باشد. آیا در توزیع داخلی این مستندها موفق بودیم؟
بالاخره تلویزیون این کارها را پخش کرد. بعضی از کارها متعدد از شبکههای مختلف پخش شد، اما بعضی واقعاً آنطور که باید دیده نشدند اما بالاخره حداقل در داخل یک توزیعی صورت گرفت، ولی در بیرون به جز حضور محدود در برخی جشنوارهها، اصلاً دیده نشد، چه در فضای عربی و چه در فضای بینالمللی.
سازوکاری برای توزیع مستند در بعد بینالملل نداریم
شاید به خاطر این است که زبانِ مستند هنوز طوری نیست که قابل ارائه در خارج کشور باشد یا اساسا این نوع مستندهای ما اصلا دیده میشود؟ البته به نظرم ضعف ما در معرفی مستندهای خوبمان هم هست.
ما اساساً سازوکاری برای توزیع آثارِ مستندمان در خارج از کشور نداریم؛ یعنی سازوکاری که آثار مستند ما را در شرکتهای توزیعکنندۀ فیلم یا شبکههای خارجی ارائه، بازاریایی و توزیع کننده نداریم. حتی در سینما ما کم و بیش این مشکل را داریم. مگر چه تعداد از فیلمهای سینمایی ما موفق شدند در بازارهای بینالمللی و سینماهای دنیا حضورِ و اکران جدی داشته باشند؟ تعداد فیلمهایی که اکرانِ موفق در دنیا داشته واقعاً به چند ده تا هم نمیرسد؛ از حجم تولید چندهزارتاییِ سینمای بعد از انقلاب و متاسفانه این موضوع در مستند بیشتر است؛ یعنی مجموعههایی که حضورِ بینالمللیِ سینمای ایران را چه در مستند، چه در آثارِ سینمایی دنبال میکنند، بیشتر حضور جشنوارهای را دنبال میکنند تا عرضه به معنای واقع کلمهاش.
در همان جشنوارهها موفق بودیم؟
همۀ فیلمها نه. ولی فیلم A157 حضورِ جشنوارهای خوبی داشت.
البته شاید کرد بودن شخصیتهای فیلم A157 در دیدهشدنش موثر بوده است؟
نه این طور نیست. فیلم «مالکیۀ» محمدباقر شاهین، حضور جشنوارهای خوبی داشت و در خیلی از جشنوارهها حضور داشت، ولی حضورِ جشنوارهای مبلغِ پیام نیست. مگر در هر جشنوارهای فیلم را چند نفر میبینند؟
اساساً جایگاهِ اصلیِ مستند در کل دنیا تلویزیون است؛ یعنی اگر فیلمِ مستندی در تلویزیونها و شبکههای جدی به نمایش دربیاید، میشود امیدوار بود آن فیلم مستند دیده میشود و اگر فیلم مستندی در تلویزیونها به نمایش درنیاید انگار دیده نشده است و این یک واقعیت است.
معتبرترین جشنوارۀ مستند ما سینما حقیقت است که در سالهای اخیر بهتر شده است و از صرفِ مخاطب مستندساز گسترش پیدا کرده به سمت مردم، ولی وقتی یک فیلم در سینما حقیقت اکران میشود نهایتاً بیشتر از 5 هزار نفر آن را نمیبینند. اگر بگوییم جمعیتِ بالای 15 سال کشور میتواند مخاطب این فیلمها باشد 5 هزار نفر یک هزارم جمعیت هم محسوب نمیشود، در دنیا هم همین است.
برخی مستندسازان میگفتند مشکل توزیع در گلوگاهِ پخش است. مشخصاً هم منظورشان صدا و سیماست، شما چقدر قبول دارید آثار مستندسازان در گلوگاه پخش میماند؟
خیلی از این فیلمها مانند «باصبر زندگی»، «بدون مرز عشق» و «خالد و مجتبی» از شبکههای 1، 2 و 3 پخش شد، فیلمهای دیگری هم راجع به مدافعین حرم و ماجراهای عراق و سوریه ساخته شد. ضمن اینکه برنامههای سیاسی این شبکهها درقالب برنامههای گفتگومحور راجع به ماجرای عراق و سوریه بوده است.
روسها تقریباً از روزِ اول حضور در سوریه پیوست رسانهایشان را هم با خودشان بردند و صریح اذعان کردند نیروی هوایی روسیه در سوریه حضور دارد و کارِ عملیاتی میکند و پردهپوشی هم نکردند.
مخاطب با مستند احساسی اقناع نمیشود
اینها خیلی بحثهای اقناعی نیست که بتواند روی مردم تاثیر بگذارد.
نکته درستی است. به نظرم بخشی از آن به نکتۀ اولی که گفتم برمیگردد؛ یعنی با صرفِ کارهای عاطفی و احساسی نمیشود مخاطب را اقناع کرد. تولید هم باید بیشتر به سمت کارهای تحلیلی ـ اقناعی برود تا مخاطب نسبت به اتفاق توجیه شود. مخاطب با کارهای عاطفی ـ احساسی نهایتاً به این میرسد که مردم در این منطقه مظلوم واقع شدند اما نمیپذیرد که چرا ما باید باشیم؟
به نظر میرسد مشکلِ سفارشدهنده باشد.
هم مشکل سفارشدهنده است، هم تولیدکننده و هم کارگردان، چون خیلی مواقع کارگردانان براساس دغدغهشان فیلم میسازند.
البته خب این مدل راحتتر هم است.
بله ممکن است. چون کارِ تحلیلی نیاز به پژوهش جدی دارد و هماهنگیهای تولیدش خیلی پیچیدهتر است. شما با یک تحقیق میدانیِ چند روزه به راحتی در سوریه و عراق میتوانید این مدل سوژههای احساسی را پیدا کنید، ولی وقتی میخواهید یک کارِ تحلیلی بسازید باید ماهها مطالعه و ریشهیابی کنید. مسئله بعدی پیدا کردن آدمهایی است که بتوانند در این ماجرا تحلیل ارائه کنند، اینها همه حتماً پیچیدگیهایی دارد که کارگردانان و تولیدکنندگان ما هم به سمت آن نرفتند و کارِ سهلتر را انتخاب کردند.
روسها از ابتدای حضور در سوریه پیوست رسانهای داشتند
بخشی هم برمیگردد به این که در مقاطعی ما پرهیزهایی در مورد حضورمان در عراق و سوریه داشتیم. ما به لحاظ رسانهای میگوییم این کار غلط بوده و بابت آن ضربه خوردیم، ولی استدلال مقابل را هم باید شنید.
روسها تقریباً از روزِ اول حضور در سوریه پیوست رسانهایشان را هم با خودشان بردند و صریح اذعان کردند نیروی هوایی روسیه در سوریه حضور دارد و کارِ عملیاتی میکند و پردهپوشی هم نکردند. اولین جایی که حضور ما در سوریه علنی و رسانهای شد، ماجرای شهادت شهید باغبانی بود که دوربین شهید دست گروههای تکفیری افتاد و آنها هم فیلمها را منتشر کردند که در آن فیلمها هم بچههای ما بودند.
فعلا روایت غالب درباره سوریه روایت تحلیلگران است تا مستندسازان
هنوز هم این فضا وجود که خیلی از فرماندهان و آدمهای موثر این عرصه از اینکه بیایند جلوی دوربین صحبت و تحلیل بکنند ابا دارند، اصلا پرهیز دارند بگویند در میدان نبرد سوریه چه خبر است.
روایت ما بیشتر از اینکه روایتِ دستِ اولِ موثرینِ در ماجرا باشد روایتِ تحلیلگران است؛ یعنی تحلیلگرانِ منطقه میآیند ماجرا را برای ما توضیح میدهند که در منطقه ممکن است رفت و آمد داشته باشند، ولی نقشِ اصلی را ندارند. این، روایت در جاهایی غیردقیق میشود و آن تاثیری که باید ایجاد کند را ایجاد نمیکند.
در این فضا بخشی از فیلمسازان هم به این نتیجه میرسند اگر سراغ روایتهای عاطفی بروند، دردسرش کمتر است. خصوصاً بچههایی که میخواهند بروند در میدان کار بسازند.
کارهایی که ما از عراق داریم عموما روایتِ فرماندهان عراقی و گروههای حشدالشعبی است و روایتِ مستشاران ما نیست و مخاطب متوجۀ حضورِ مستشاری ما در عراق نمیشود. در سوریه همان روایتِ فرماندهان سوری هم نیست، روایت خیلی به نسبت عراق احساسی و عاطفیتر است.
روایت مستشاران ایرانی در سوریه کجاست؟
با گروههای حشدالشعبی عراق که به دلیل شیعه بودن قرابتِ بیشتری با ما دارند، سهلتر میشود کار کرد. در سوریه روایت میدان بیشتر روایتِ فاطمیون است که آن هم به دلیل همجواریِ عقیدتی و فکری که فاطمیون با بچههای ما دارند مستندسازان راحتتر توانستند با آنها تعامل برقرار کنند. از گروههای عراقی (حیدریون) محدود و از بقیه هم چیزی نداریم.
این مسئله نهایتاً در ذهن مخاطب چه چیزی را تداعی میکند؟ این یعنی بچههای افغانستانی بودند که در سوریه حضور داشتند و رفتند. بعد مخاطب باید چگونه متوجۀ ماجرای حضور ایران شود؟
این نکته به خاطر انحصاری که در تولید وجود دارد، پیش آمده است؟
الان آن انحصار هم نیست و فضا بازتر شده؛ یعنی حضور اوج و صدا و سیما آنجا خیلی جدیتر شد. بحث راجع به انحصار نیست راجع به پرهیزهایی است که درباره به تصویر کشیدنِ حضور ما در سوریه وجود دارد. مخاطب چگونه باید متوجه ماجرای حضور ایران در سوریه شود وقتی ما به هر دلیلی نمیتوانیم حضورمان را آنجا به تصویر دربیاوریم، مخاطب هم متوجۀ موضوع نمیشود. شما که نمیتوانید راجع به یک امر موهوم صحبت کنید!
کارهایی که ما در میدان از عراق داریم عموما روایتِ فرماندهان عراقی و گروههای حشدالشعبی است و روایتِ مستشاران ما نیست و مخاطب متوجۀ حضورِ مستشاری ما در عراق نمیشود. در سوریه همان روایتِ فرماندهان سوری هم نیست، روایت خیلی به نسبت عراق احساسی و عاطفیتر است.
شما دوسال است که به شبکه مستند آمدهاید. آیا برنامۀ ویژهای برای سوریه و عراق داشتید؟
تقریباً در دو سال حضورم در شبکه در جدول پخش برنامههای هفتگی یک برنامۀ ثابت گذاشتیم برای ماجرای عراق، سوریه و منطقه که سهشنبهها ساعت 20 پخش میشود؛ یعنی روز و ساعت را ثابت کردیم که مخاطب بتواند برنامه را پیدا کند.
کم نیست؟
حجم تولید هم بیشتر از این نیست.
یعنی دستِ شما در این زمینه پر نیست؟
بله خیلی پر نیست. البته محرم سال گذشته مجموعه «نسیم حیات» روایت فتح را هفتهای سه شب پخش کردیم یا در برنامۀ به اضافه مستند، تک کارهای سینماییِ خاصِ عراق و سوریه مانند کویرس؛ وطن کوچ من، A157 ، بومرنگ و بابایی پخش کردیم، ولی آن هفتهای یک برنامه، ثابت است. طی دو سالی که من هستم چیزی حدود 140، 150 کار ویژه عراق و سوریه در شبکه مستند پخش شده است.
بیشتر منظور من تولید بود. شما خودتان درباره سوریه و عراق تولید نداشتید؟
نه ما بیشتر پخشکننده هستیم. در تولید، روایت فتح، اوج، حوزه هنری و .. حضور جدی دارند. به نظرم ظرفیتِ تولیدی در این ماجرا اشباع است.
ولی ممکن است آن نگاهِ تحلیلی شما را نداشته باشند.
البته برخی از آنها بالاخره دارند، ضمن این که باید این مشکل حل شود مثل همان چیزهایی که عرض کردم.
خب شما درخواست کنید که این فضا باز شود.
ما که این درخواست را داشتیم و داریم.
نهادعمل کننده در سوریه باید عرصه رسانه در سوریه را باز کند
به کجا رسیده است؟
فعلاً به هیچ جا! ولی امیدواریم که گشایش شود که به نظر میآید اتفاقاتِ خوبی هم دارد رخ میدهد؛ ولی بالاخره آن مجموعهها هم محدودیتها و محذوریتهای خودشان را دارند. شاید در چند ماه آینده بخشی از این ماجرا حل شود.
این مسئله فقط در بحث مستند نیست در بحث خبر هم است. مجموعۀ اطلاعرسانی که فقط در مستندسازی نیست. خبرگزاری فارس به عنوان جدیترین و پرمخاطبترین خبرگزاری تا الان چند مصاحبه با عواملِ اصلیِ میدان سوریه و عراق داشته است؟ هیچ. تازه خبرگزاری فارس که نظام به آن اعتماد دارد باز در این ماجرا موفق نیست. پس این ماجرا نیاز به یک تصمیمِ کلانتری دارد که این تصمیم کلانتر نه از عهدۀ صدا و سیما برمیآید نه از خبرگزاری فارس و سایر نهادهای رسانهای. باید نهادِ عملکنندۀ ماجرا تصمیم بگیرد و به این ضرورت برسد تا عرصه را باز کند و اگر آن عرصه باز شود، حتماً در توجیه افکار عمومی و تحلیل ماجرا میتوانیم خیلی جلوتر برویم.
اگر برای بعد از جنگ در سوریه برنامه نداشته باشیم، باختیم
الان ترس است که اتفاقی که سرِ بوسنی افتاد سرِ سوریه بیفتد و یا حتی اوضاع بدتر شود. آن زمان شرایط بوسنی خاص بود ولی الان بخشی از ماجرای سوریه جنگ داخلی است. پسفردا ما متهم نشویم که رفتیم در سوریه مداخلۀ نظامی کردیم به نفع یک رژیم ظالم! اگر بعداً این تصویر از ایران ایجاد شود آن وقت این دوستان چگونه میخواهند جواب بدهند؟
البته این سند هست که ما به دعوت دولت سوریه رفتیم و سر خود نرفتیم. آمریکاییها همین الان در بخشی از سوریه وجود دارند. اما تفاوتش با حضور ما چیست؟ تفاوتش این که حضور ما کاملاً متکی به دعوت دولت قانونی سوریه است، ولی حضور آنها مشروعیت ندارد و دولت سوریه بارها اعلام کرده حضور آمریکاییها در سوریه غیرقانونی است.
وقتی جنگ تمام شود تازه کینهپراکنیها سر باز میکند که اگر ما از الان برای آن مرحله طراحی نداشته باشیم، ممکن است ماجرا وارونه نشان داده شود. مانند تعبیر حضرت آقا درباره عوض شدن جای شهید و جلاد ممکن است همین اتفاق در سوریه بیفتد؛ یعنی جای جمهوری اسلامی که شهید داده و جای داعشی که جلاد بوده عوض شود.
اما اینکه افکار عمومی چه قضاوتی میکند؟ درست است یعنی همان بحثی که من ابتدا در خصوص فضای جهان عرب گفتم. همین الان یک مقدار اینگونه است. خصوصاً در سالهای اول بحران که وحشیگری داعش بروز نکرده بود و آن قتلعامهای جمعی و بازار بردهفروشی و کنیزفروشی آنقدر شفاف نشده بود، بخشِ قابل توجهی از افکار جهان عرب نگاهشان تحت تاثیر فضای رسانهای منفی بود؛ البته بعداً یک مقدار فضا بهتر شد، ولی هنوز خیلی جا دارد ما ماجرا را توضیح بدهیم و تشریح کنیم.
حالا وقتی جنگ تمام شود تازه کینهپراکنیها سر باز میکند که اگر ما از الان برای آن مرحله طراحی نداشته باشیم، ممکن است ماجرا وارونه نشان داده شود. مانند تعبیر حضرت آقا درباره عوض شدن جای شهید و جلاد ممکن است همین اتفاق در سوریه بیفتد؛ یعنی جای جمهوری اسلامی که شهید داده و جای داعشی که جلاد بوده عوض شود. این حتماً نیاز به تحلیل و تبیین دارد که امیدوارم شرایط برای این مساله مهیا شود.
شما آیا نشانههایی دارید که چنین اتفاقی بیفتد؟
وقتی جنگ تمام شود، شرایط بهتر میشود. امیدواریام از این بابت است. در ماجرای بوسنی هم ما در اوج جنگ اصلا درباره حضورمان صحبت نمیکردیم، ولی بعد جنگ خیلیها راجع به آن صحبت کردند و شرایط تسهیل شد.
حتی در اوج جنگ 33 روزه ما پرهیز داشتیم از اعلام کمک به مقاومت لبنان. از یک مقطعی به بعد این سد را آقا شکستند که در نماز جمعه به صراحت گفتند ما به هر کسی که علیه اسرائیل مبارزه کند، کمک میکنیم. بعد این جمله همه گفتند ما فلان سلاح و کمک نظامی را دادیم و بعداً سیدحسن نصرالله هم صریحتر راجع به آن صحبت کرد.
به نظر میآید بعد از پایان جنگ سوریه شرایطمان برای اینکه حرفها را شفافتر بگوییم، سهلتر خواهد شد. راهش این است دقیقتر، تحلیلیتر و شفافتر حرف بزنیم حالا مقطعش چه زمانی است؟ واقعاً از دستِ اهل رسانه خارج است؛ یعنی اهل رسانه این تمایل را دارند که صراحتاً صحبت شود ولی متولیان آن باید تصمیم بگیرند.
شما به عنوان شبکه مستند این نگاه را دارید که به کسی که تولید میکند بگویید ما این نگاهِ تحلیلیتر و اقناعیتر را نیاز داریم؟
یک بخش جدی صحبتهایمان با تولیدکنندگان راجع به این است که چه بسازیم؟ اولویتها چیست؟ به چه موضوعاتی بپردازیم بهتر است؟ از چه زاویه و دیدگاهی بپردازیم؟ اینها بحثهای جدی ما با دوستان است.
ما الان یکسری شبکههای برونمرزی مثل العالم، پرستیوی، سحر و غیره داریم که در حوزه خارج از کشور فعالیت میکنند. چقدر کارهای تولید شدۀ ما دربارۀ مسائل سوریه از این شبکهها پخش شده است؟
العالم، پرس تی وی و الکوثر بخش عمدهای از کارهای برتر را پخش کردند و دیده شده است.
اینها کمک میکند به نگاهی که ما داریم؟
حتماً میتواند ولی کفایت نمیکند. به هر حال مخاطبانِ شبکهای مانند العالم طیف خاصی هستند. کلِ جهان عرب، العالم را نمیبینند، مثلاً مردم ماهواره میبینند اما چند برابر آن شبکههای خودمان را میبینند چون کاملاً با فرهنگشان تنظیم شده و مسائل مبتلابه آن کشور را میگویند، یعنی مردم یک بخشی از اینکه تلویزیون را میبینند، برای دانستنِ اتفاقاتِ کشور خودشان است این اتفاقات فقط خبر نیست؛ رویدادها، اقلیم و سرزمین، تاریخ و جغرافیا و محیطزیست و علم و صنعت است و مردم دوست دارند اینها را از تلویزیون کشور خودشان ببینند و بخشی هم فرهنگ است که اینها در تلویزیون محلی بازتاب پیدا میکند و حاصل میشود.
اساساً توزیع فیلم مستند آنجایی موفق است که در شبکههای متعدد محلی پخش میشود. مثلاً فیلمی که بیبیسی میسازد در 500 شبکه پخش میشود. اگر فیلم وارد شبکههای محلی کشورها شود، بهتر دیده میشود و پیامش به مخاطبِ عامتر و مردم میرسد.
منبع: فارس