به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، مقاله «اهمیت اخلاقی و معنوی سادهزیستی اختیاری» نوشته ساموئل الکساندر و ژاکوب گارت و ترجمه یدالله رستمی است که مشروح آن در ادامه آمده است.
بازنگری فلسفی
سادهزیستی با سبک زندگی مصرفگرا ناسازگار است. ارزشهای حاکم بر این نوع زندگی؛ میانهروی، صرفهجویی و بسندگی در تقابل با حرص، مال اندوزی، تجمل و افراط است. امروزه با توجه به تبلیغ فراوان در جهت زندگی اشرافی و تجملی، سادهزیستی نیاز به ورزهای درونی دارد. مصرفگرایانه زندگی کردن، علاوهبر اینکه باعث کمرنگ شدن مناسبات اجتماعی و بیتوجهی به همنوع میشود، تخریب محیطزیست و طبیعت را نیز بهدنبال خواهد داشت. آنچه در ذیل میآید نوشتاری است دربارۀ سادهزیستی اختیاری و اهمیت معنوی و اخلاقی آن که از منظر اخلاق فضیلتِ فیلسوفان عهد باستان، وظیفهگرایی کانت و سادهزیستی بهمثابۀ زیباییشناسی وجودِ فوکو به ضرورت این شیوه از زندگی میپردازد، که بهنوعی با تأکید بر خوبی زندگی و سعی در جهت کاستن از درد و رنج دیگران، انسانها را به سادهتر زیستن توصیه میکنند.
مقدمه
بخش وسیعی از متون علمی این نکته را تأیید میکند که فعالیت اقتصادی بشر درحال تخریب اکوسیستمهای سیارهمان هستند؛ ما در حال مصرف افراطی منابع زمین هستیم؛ آبوهوا را تحت تأثیر قرار میدهیم و تنوعزیستی را از بین میبریم (استفان و همکارانش wwf 2013, ipcc, 2015, wwf;2016).
درعینحال، آگاهایم که میلیاردها نفر در سراسر جهان با کمبود مصرف مواجهاند. انتظار میرود جمعیت جهان که در حال حاضر ۴/۷ میلیارد نفر است تا اواسط قرن حدوداً ۷/۹ میلیارد نفر و تا پایان قرن به ۱۱میلیارد نفرافزایش یابد که به بدتر شدن مسئله منجر میشود (گرلند و همکارانش ۲۰۱۴)، و باز هم همراه بحرانهای وخیم عدالت اجتماعی خواهد بود. رشد اقتصادی مداوم از جهت اجتماعی ضروری بهنظر میرسد اما بهلحاظ بومشناسی فاجعهآمیز است (میدو و همکارانش ۲۰۰۴).
آنچه تمام این وضعیت را غمانگیزتر میکند این است که سبکهای زندگی پُرمصرف غربی که غالباً در عمل کردن به وعدۀ زندگی شاد و معنادارِ خود، ناکاماند، عامل بحران زیستمحیطی هستند و بسیاری از افراد را با جوامع خود بیگانه و از طبیعت دور و ناسالم ساخته و فشار کاری زیادی به آنها تحمیل کردهاند (هامیلتون و دنیس ۲۰۰۵، لین ۲۰۰۰). بنابراین فراخوانهای محیطزیستشناسان برای پس زدن سبکهای زندگی مصرفگرا و اقتصادهای رشدگرا بهنفع شیوههای مصرف و تولیدِ کم اثرگذار و حتی الزامآور بهنظر میرسد (ترینر، ۲۰۱۰).
انتخاب مصرف کمتر، همزمان با جستجوی کیفیت بالاتر زندگی، راهبردی برای زیستن است که امروزه «سادهزیستی اختیاری» نام گرفته است (الگین ۱۹۹۸، الکساندر ۲۰۰۹). این اصطلاح در سال ۱۹۳۶ توسط ریچارد گِرِگ ابداع شد که دنبالهرُویِ گاندی بود. وی طرفدار رویکرد سنجیدۀ مصرف بود که با تکیه بر برآوردن نیازهای مادی پایه، و اجتناب از اتلاف زمان و انرژی برای دستیابی به خواستههای مادی، انسانها را در جهت کشف «زندگی نیک» در منابع غیرمادی – «معنا و رضایت»- هدایت میکرد. این سبک زندگی، که به «زندگی با دور کُند» یا «زندگی ساده» نیز معروف است، شامل ارزشهایی مانند میانهروی، صرفهجویی و بسندگی است و از ارزشهای مادهگرایانهای مانند حرص، مالاندوزی، تجمل و افراط دوری میکند.
تحلیل نشان میدهد که سادهزیستی اختیاری میتواند از طیف وسیعی از دیدگاههای اخلاقی و معنوی بهلحاظ فلسفی حمایت کند. استدلال اصلی این است که این دفاع مشترک سادهزیستی اختیاری را به موضعی اخلاقی و معنوی قوی تبدیل میکند که باید زندگی و جوامع ما را بیش از پیش هدایت کند. اگرچه نخواهیم توانست پیچیدگی کامل دیدگاههای اخلاقی و معنوی را به تفصیل بررسی کنیم و درحقیقت پرسشهای فراوانی برای پاسخ دادن باقی میمانند. اما اگر این تحلیل مقدماتی توجه بیشتری را به موضوع ساده زیستن جلب کند و بحث گستردهتری را دنبال کند، ظاهرا در کارمان موفق بودهایم.
فراوانی، فقر و سادهزیستی اختیاری
تحلیلخود را با بازنگری یکی از برجستهترین دیدگاههای اخلاقی دهههای اخیر شروع میکنیم:
بحث مهیج پیتر سینگر در مقاله اصلیاش، «فقر، فراوانی و اخلاق» (۱۹۷۲) ارائه شد، اگرچه سینگر بحثش را دربارۀ سادهزیستی اختیاری تدوین نکرده است.
بیان اساسی دیدگاه سینگر بهطور خلاصه چنین است: ۱. از دیدگاه اخلاقی، رنج و مرگ به علت فقدان غذا، سرپناه و خدمات درمانی بد است؛ ۲. اگر این قدرت را داشته باشیم که از وقوع چیزی جلوگیری کنیم که از لحاظ اخلاقی بد است، بیآنکه چیز مهم مشابه دیگری را فدا کنیم، وظیفۀ اخلاقی ما این است که این کار را انجام دهیم. سینگر استدلال میکند که براساس این اصول از لحاظ اخلاقی تفاوتی وجود ندارد بین اینکه رنجی که میتوانیم مانع آن شویم نزدیک است یا بسیار دور است.
سینگر براساس این مقدمات بسیار ساده و معقول، نتایج چالشبرانگیزی مطرح میکند. او شرح استلزامات عملی نظریهاش را با مثالی از بچۀ در حال غرق شروع میکند: «میتوانیم کودک را نجات دهیم اما این به معنای گِلآلود شدن لباسهایمان است.» باتوجهبه مقدمات مطرحشدۀ فوق، از لحاظ اخلاقی باید کودک را نجات دهیم زیرا گِلی شدن لباسهایمان درمقایسه با زندگی کودک، یک موضوع کماهمیت اخلاقی محسوب میشود. چه کسی میتواند در درستی این بحث تردید کند؟ مسلماً همه میدانیم که نجات کودک وظیفهای اخلاقیاست. قوت استدلال سینگر در جالب بودن این استدلال ساده است، و باوجوداین زمانی استلزامات این نظریه آشکار میشود که بهطور ناگهانی بسیاری از جنبههای زندگی که مسلم فرض کردهایم بهلحاظ اخلاقی متزلزل میشوند. چگونه این امر امکانپذیر است؟
نظریۀ اصلی سینگر ـ که بهسبب آن معروف شد ـ این بود که وظیفۀ اخلاقی افراد در جوامع نسبتاً ثروتمند این است که میزان بیشتری از پول خود را صرف کاهش رنج افراد فقیر جامعه کنند، دیدگاهی که در صورت پذیرش استدلال فوق، بهصورت منطقی دنبال میشود. درست مانند اینکه باید کودک را نجات دهیم چون گِلی شدن لباسهایمان هزینۀ ناچیزی دارد.
پرسشی که بلافاصله مطرح میشود این است که این نوع استدلال چقدر اعمالشدنی است؟ آیا این استدلال مستلزم این است که باید از هر چیزی غیر از آنچه برای نیازهای ضروری زندگی لازم است، دست بکشیم. ممکن است تمام رفتارهای مصرف فراتر از نیازهای ضروری، درصورتیکه این نیازها برآورده شده باشند، توجیهناپذیر باشند. بدیهی است که این امر تقاضای اخلاقی بسیار چالشبرانگیزی از ما دارد. اما این استدلالی علیه اعتبار تقاضا نیست. درواقع میتوان گفت اخلاقی که چالشبرانگیز نباشد اخلاق محسوب نمیشود. باوجوداین، چهبسا این موضوع بدون اینکه مسئله اصلی را تضعیف کند حلنشده باقی بماند. درحالیکه موضع سینگر ممکن است نتواند خط فاصلی بین مصرف موجه و غیرموجه ترسیم کند، استدلال او مسئله اخلاقی جالبی فراهم میکند مبنی بر اینکه میتوانیم و باید از بسیاری از اقدامات مصرف صرف نظر کنیم و برای کمک به نهادها پول پس انداز کنیم. این امر میتواند بدون اینکه باعث مشکلات مهمی برای ما شود، رنجهای عظیم را کاهش دهد. درواقع بهعقیدۀ ویلیام مک اسکیل (۲۰۱۶:۲۲) همان اندازه پول میتواند صدبرابر سود بیشتری برای فقیرترین افراد در جهان درمقایسه با شهروندان ایالات آمریکا (یا کشورهای ثروتمند دیگر) داشته باشد.
شاید بخشی از دلیل اینکه بیشتر مردم در درک قوت این دیدگاه اخلاقی ناکاماند، فقدان ارتباط بین عاملان مصرف غیرضروری و افرادی است که در فقر مطلق بهسر میبرند. آیا اگر مجبور بودیم در مقابل چشمان کودک اتیوپیایی لاغری خرید کنیم که نهایت امیدش یک کاسه برنج ساده است، در رفتار مصرفی خود همینقدر سهل انگار بودیم؟ آیا بهلحاظ اخلاقی خرید آن کفش جدید جایز بود اگر میدانستیم که شاید پول خرج شده برای آن میتواند همان کودک را برای یک سال تغذیه کند یا زندگی او را نجات دهد؟ این یک آزمایش ذهنی آسان نیست (انجام این کار آسان نیست) میتواند بهآسانی خطا محسوب شود زیرا اکثر ما نمیتوانیم مطابق با این معیارها عمل کنیم.
اما با شفاف ساختن الزامات اخلاقی این نوع استدلال میتواند ما را به چالش بکشاند تا رفتارهای مصرفیمان را بهشیوهای بازنگری کنیم که بتواند رنج انسانها را به مقدار زیادی کاهش دهد. بهطورخلاصه، بیان سینگر حقانیت فرهنگ مصرفکننده را زیرِسؤال میبرد و استدلالی اخلاقی برای سادهزیستی اختیاری فراهم میآورد. همانطورکه گاندی اظهار میکند: «سادهزیست باش بهطوری که دیگران بتوانند ساده زیست باشند.»
فایدهگرایی و سادهزیستی اختیاری
با استدلال سینگر شروع کردیم زیرا آسان، قوی و درعینحال چالشبرانگیز است. مثالِ نجات دادن کودک، نیز نظریۀ اخلاقی را محسوس و عملاً فهمیدنی میکند. اکنون میخواهیم به عقب برگردیم و نظریهای را بررسی کنیم که فایدهگرایی بر آن تأکید میکند و چهبسا با کمک به استدلال سینگر مبانی اخلاقی سادهزیستی اختیاری را روشنتر سازد.
اگرچه میتوان رگههای فایدهگرایی را در فلسفۀ باستان مانند اپیکور یافت که شادی را بالاترین خیر میدانست، مؤسس رویکرد فلسفی فایدهگرایی مدرن، جرمی بنتام است. بیان کلاسیک این دیدگاه در کتاب درآمدی بر قانون و اصول اخلاقی او (۲۰۰۷) آمده است: طبیعت، انسان را تحت حاکمیت دو قدرت بزرگ قرار داده است: درد و لذت. صرفاً به خاطر آنهاست که کاری را باید انجام دهیم… منظور از اصل فایده، این است که هر عملی باتوجهبه میزانی از افزایش یا کاهش شادی گروهی تأیید یا رد میشود… بنابراین اعمال فردی و هرگونه اقدام دولت باتوجهبه به این اصل انجام میشود.
از این عبارت میتوانیم دریابیم که مدعای فایدهگرایی این است که درستی یا نادرستی هر عمل، صرفاً براساس پیامدهای آن داوری میشود، و تنها عامل مرتبط برای ارزیابی نتایج این است که چقدر شادی یا ناشادی بهوجود میآورد. بنابراین، عمل، بهلحاظ اخلاقی، بر به حداکثر رسانیدن شادی و به حداقل رسانیدن ناشادی دلالت میکند، و فایدهگرایان تمایل دارند از این جهت برابری طلب باشند به این معنا که شادی هیچکس بیش از شادی دیگری نباشد. در مخالفت با کسانی که معتقدند انسانها باید برای چیزهای دیگر غیر از تعادل شادی ارزش قائل باشند، فایدهگرایانی مانند جان استوارت میل (۳۹: [۱۸۶۳]۲۰۱۲) استدلال میکنند که شادی مطلوب است و فقط چیزهای مطلوب، هدف محسوب میشوند و همۀ چیزهای دیگر، وسیلۀ رسیدن به آن هدفِ مطلوباند. درواقع ممکن است برای چیزهایی مانند سلامتی، دوستی، زیبایی و حقوق بشر ارزش قائل باشیم، اما فایدهگرایان استدلال میکنند که ما به این دلیل چیزها ارزش قائل میشویم که سرانجام شادی ما را زیاد میکنند.
همانطورکه در مقدمه ذکر شد، هدف ما در این مقاله، دفاع جامع از فایدهگرایی یا هر یک از فلسفههای اخلاقی بازنگریشدۀ دیگر، نیست بلکه درعوض بررسی این نکته است که این نظریهها اگر پذیرفته شوند ممکن است کاربردهایی برای سبکهای مصرفگرای غربی داشته باشند. بنابراین در اینجا به تفصیل به مباحث متعدد در باب فایدهگرایی نمیپردازیم، بهجای آن بررسی این نکته را که فایدهگرایی چهقدر ممکن است از سادهزیستی اختیاری دفاع کند، موضوع توجه قرار میدهیم.
در گام نخست، چهبسا فرد دچار تردید موجهی شود که آیا سادهزیستی اختیاری- انتخاب زندگی با کالای کمتر- میتواند شادی خالص را به حداکثر برساند. درمجموع، همۀ غربیها و بهنحو فزایندهای همۀ انسانها در جامعۀ بازار جهانی زندگی میکنند که در آن افراد و دولتها قادرند چیزهایی را بخرند که خواستهها و نیازهای ضروریشان را به بهترین وجه برآورده میکنند- لباسهای شیکتر، خانۀ بزرگتر، مدارس بهتر، غذاهای خوشرنگتر، تفریحات تجملیتر، بهترین خدمات درمانی و غیره. بهنظر میرسد پول بیشتر به رضایت بیشتر- بر شادی یا فایده بیشتر دلالت می کند- و درواقع، الگوی اقتصادی غالب مبتنی بر این فرض پیش میرود (پوردی ۲۰۱۰).
باوجوداین، موضوع آنقدرها هم ساده نیست. در طول تاریخ، پیامبران و فلاسفه نشان دادهاند که رضایت واقعی از زندگی، در جمعآوری و مصرف بیش از حد چیزهای مادی فراهم نمیشود. در حقیقت مادیگرایی یا مصرفگرایی، بر رویکردی غیرمولد در زندگی دلالت میکند که هرگز نمیتواند شادی وعده دادهشده را فراهم کند. اخیراً کیت سوپرِ فیلسوف (۲۰۰۸) از سادهزیستی اختیاری بهعنوان سبکی از زندگی دفاع کرده است که به حداکثر رسانندۀ لذتی است که او آن را لذتگرایی جایگزین مینامد. به همین نحو، سرژ لاتوش (۲۰۱۴) که مدافع برجسته «مهار رشد» است از ایدۀ «فراوانی باصرفه» دفاع کرده است (نک به ترینر ۲۰۱۰).
جالب است که در دهههای اخیر بخش گستردهای از متون مبتنی بر جامعهشناسی و روانشناسی از این شیوۀ قدیمی استدلال، بهلحاظ تجربی قویا حمایت کردهاند (مثلا، لین ۲۰۰۰؛ دینر و سلیگمن ۲۰۰۴ هلی ول و کانمن ۲۰۱۰)، برای مثال تیم کیسر (۲۰۰۲) نشان داده است که افراد مادیگرا (یعنی افرادی که برای دارایی و موقعیت، ارزش برجستهای قائلاند) در مقایسه با کسانی که گرایش مادیگرایانه کمتری دارند، سلامت روانی کمتری دارند. ریچارد استرلین (۲۰۱۳، ۱۹۹۵) و دیگران (لیارد ۲۰۰۵؛ لیارد و همکارانش ۲۰۱۰) معیارهایی دربارۀ بررسیهای سلامت ذهنی فراهم کردهاند که نشان میدهد رشد اقتصادی، رضایت از زندگی یا شادی چشمگیری را مخصوصاً در کشورهای توسعهیافته افزایش نمیدهد. به همین نحو، دنیل کانمن و آنگس دیتن (۲۰۱۰) نشان میدهند که یک نقطه اشباع وجود دارد که بیش از آن ثروتمندتر شدن در شادی نقشی ایفا نمیکند.
بنابراین، بهنظر میرسد بسیاری از افرادی که دارای سبکهای زندگی مصرف بیش از حد هستند، ممکن است بهنحوی غیرمستقیم بتوانند ازطریق ساماندهی مجدد نیروی زندگی و دور شدن از اهداف مادیگرایانه و جستجوی زندگی نیک در منابع غیرمادی شادی خود را افزایش دهند. درواقع، بزرگترین تحقیق تجربی نهضت سادهزیستی اختیاری (الکساندر و آشر ۲۰۱۲)، نشان میدهد که ۸۷ درصد افرادی که سادهزیستی را از لحاظ مادی انتخاب میکنند با انجام این کار شادتر میشوند (و ۱۳ درصد باقیمانده دستِکم به اندازۀ قبل از انجام این کار شادند و فقط مقدار ناچیزی از شادیشان کمتر میشود). درحالیکه اکثر ما روزانه با هزاران پیام تبلیغاتی مبنی بر این که رضایت در مصرف زیاد است، مواجه میشویم. نهضت مدرن سادهزیستی اختیاری، همسو با حکمت باستانی پیشنهاد میکند که ممکن است مسیر آسانتری بهسمت شادی – نه ازطریق اکتساب «بیشتر» بلکه ازطریق پذیرفتن «قناعت» وجود داشته باشد.
درحالیکه فایدهگرایان باید دفاع از«منفعت فردی» را در سادهزیستی اختیاری جدیتر بگیرند، سادهزیستی اختیاری مستدلاً از اهمیت اخلاقی بیشتری برخوردار است تاحدی که میتواند رنج دیگران را فوراً و در آینده کاهش دهد. این نکته به استدلالهای سینگر برمیگردد. اگر این مسئله مهم است که ادامۀ افزایش مصرف، بهویژه در جوامع ثروتمند، باعث افزایش شادی نمیشود، پس موضوع کاهش مصرف و توزیع مجدد این ثروت عظیم در بین جوامع فقیر اهمیت بیشتری مییابد. درواقع، این شیوۀ مصرف به این سبب خطاست که شادی فرد را افزایش نمیدهد و درعینحال دیگران نیز در رنج فقر مادی باقی میگذارد.
مسئلۀ مهمتر این است که مصرف بیش از حد منابع جهان، قابلیت دوام کرۀ زمین را برای نسلهای آینده بهخطر میاندازد، بنابراین به این سبب نیز میتوان از سادهزیستی اختیاری دفاعی فایدهگرایانه کرد. درنتیجه، اگر شادی نسلهای آینده را ارزیابی کنیم و رنج عظیمی را درک کنیم که ناشی از فروپاشی اکوسیستم است، بهنظر میرسد معیارهای اخلاقی شدیداً از سادهزیستی اختیاری دفاع خواهند کرد. درواقع رعایت توازن در مصرف و جلوگیری از نابودی اکوسیستم، به سالم نگه داشتن زمین در طی میلیونها سال منجر خواهد شد تا انسانها بتوانند در آن رشد کنند. از طرف دیگر، ممکن است ادامۀ مصرف بیرویه، منجر به رنج عمیقی شود که بهسبب تغییرات شدید آبوهوایی پیش میآید و یکی از بزرگترین تهدیدها برای بشریت است. (گاردینر، ۲۰۱۱)
درخاتمه باید گفت که قلمرو اخلاقی فایدهگرایی مستدلاً فراتر از نوع بشر است و همانطورکه میل (۱۸۶۳:۱۳ ] ۲۰۱۲) نشان میدهد، همۀ موجودات زنده را شامل میشود. یعنی، نهتنها انسانها بلکه حیوانات را نیز باید در محاسبه لذات گنجاند. همانطورکه بنتام (۱۷۸۹:۳۱۱ ] ۲۰۰۷) میگوید: «پرسش این نیست که آیا (حیوانات) میتوانند استدلال کنند؟ یا آیا آنها میتوانند صحبت کنند؟ بلکه این است که آیا آنها میتوانند رنج ببرند؟ پاسخ به پرسش آخر صراحتاً بله است- حیوانات میتوانند رنج ببرند- و بنابراین اخلاق مستدلاً خواستار ملاحظۀ آنهاست. (سینگر، ۲۰۰۹)
درحالیکه بهنظر میرسد پرداختن به رنج حیوانات متکی بر مبانی موجه فایدهگرایانه باشد، انجام این کار حقانیت روشهای مصرف غربی و توسعه اقتصادی را زیرِسؤال میبرد. مطالعۀ اخیر (wwf ،۲۰۱۶) نشان میدهدکه در چهل سال گذشته فعالیت اقتصادی انسان جمعیت گونههای بیمهره را تقریبا تا ۵۸ درصد کاهش داده است، روند کار نشان میدهد که درصورت ادامۀ این وضعیت، این تأثیر تا سال ۲۰۲۰ تا ۶۷ درصد افزایش خواهد یافت. گزارش دیگر (ریپل و همکارانش ۲۰۱۶) نشان میدهد که بیش از ۳۰۰ گونه درمعرض انقراض قرار دارند.
همۀ این نمونهها نشان میدهند که بشریت ارزش اخلاقی حیوانات را نادیده میگیرد. توسعۀ کارخانهها آشکارترین مصداق دربارۀ بیتوجهی به اخلاق عمومی است. درحالیکه قصد نداریم راهِحل کاملی برای این مسئلۀ پیچیده معین کنیم، میتوان گفت که یک بخش ضروری هرگونه پاسخ مؤثر و منسجم این است که انسانها کمتر از زیستگاههای طبیعی بهرهبرداری کنند و استدلالهای اخلاقی مرتبط با گیاهخواری را جدیتر بگیرند. (سینگر ۲۰۰۹)
بهطورخلاصه، حفاظت از حیاتوحش، زمینههای اخلاقی بیشتری برای این استدلال فراهم میکند که مصرفکنندگان مخرب باید از سبکهای زندگی سادهزیستی اختیاری استقبال کنند. این بخشی از استدلال جامع فایدهگرایی است که بیان میکند اگر سادهزیستی اختیاری شادی را زیاد و رنج را کم کند، زندگی با چنین شیوهای بخشی از همان چیزی است که اخلاق به آن نیاز دارد. از دیدگاه فایدهگرایانه، سادهزیستی اختیاری به این دلیل که مسیری است که بیشترین شادی را برای زندگی در همۀ جوامع به همراه دارد، بهلحاظ اخلاقی ضرورت دارد.
فلسفۀ کانت و سادهزیستی اختیاری
ادعای قوی اخلاقی در سادهزیستی اختیاری، به حداکثر رساندن شادی و به حداقل رساندن رنج است. اکنون ما تحلیل رویکردهای متعدد غیرفایدهگرایانه را با عطف توجه به نظر ایمانوئل کانت، مؤسس اخلاق وظیفهگرایانه، شروع میکنیم. کانت تأکید میکند تنها مبنای قانونی برای یک نظام اخلاقی، اصول کلی عقل و استلزامات اجتنابناپذیر آنها برای فاعل عقلانی است. در این راستا او استدلال میکند که تنها امر فینفسه خوب ارادۀ نیک است، زیرا فقط آن در میان همۀ چیزهای دیگر مثل؛ شرایط خوب، طبیعت (فطرت) خوب یا استعداد خوب- که صرفنظر از غایاتی که به آنها میانجامد، نیک است. برطبق نظر کانت، همۀ خیرهای دیگر میتوانند بهطور تصادفی بدون ارادۀ نیک عاملِ عقلانی ایجاد شوند، درحالیکه بیشترین خیر و خیر مطلق صرفاً ازطریق ارادۀ نیک بهدست میآید، زیرا بدون هیچ دلیلی خیر است.
منظور کانت از ارادۀ نیک، احساس مبهم خیرخواهی به دیگران نیست، بلکه ارادۀ توانایی عمل کردن براساس قانون تفکر است (کانت، ۱۷۸۵:۱۸). یعنی توانایی عمل براساس اصول (اخلاقی) و استدلال. تنها موجودات عقلانی میتوانند اینگونه عمل کنند و بنابراین ارادۀ نیک ازطریق شناخت وظیفۀ فرد بهعنوان موجودی عقلانی برای عمل بر طبق قوانین عقل برانگیخته میشود. بنابراین اگر فردی در عمل برطبق قوانین عقل ناکام است، او نهتنها بهطور غیرعقلانی بلکه برخلاف اخلاق (غیراخلاقی) عمل میکند.
در این روش، کانت مدعی است که احکام قانون عقلانی و اخلاقی برای ما الزامی است چنان که ما نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم: «ما باید طبق قوانین عقل عمل کنیم بهطوریکه عقلانی باشیم.» عمل برخلاف این قوانین، شانه خالی کردن از وظیفه ذاتیمان درمقامِ موجودات عقلانی است. در این چارچوب است که کانت حکم قطعی معروف خود را پیش میبرد که اولین و رایجترین صورتبندی آن این است: «نباید به شیوهای عمل کنم که نتوانم آن را بهعنوان قاعده کلی اراده کنم. عمل من باید به یک قانون جهانی تبدیل شود.» (کانت، ۱۷۸۵:۱۱) کانت این را بهعنوان اصل عملی اتخاذ میکند که همۀ موجودات عقلانی باید از آن پیروی کنند و معتقد است که نمیتوان آن را بهلحاظ عقلانی انکار کرد. اما مینویسد، اگر هنگامی که خلاف وظیفهمان عمل میکنیم، به آن چیزی که در ما رخ می دهد، توجه کنیم، متوجه میشویم که واقعاً نمیخواهیم قاعدۀ کلی ما به یک قانون جهانی تبدیل شود. بلکه میخواهیم خلاف آن قاعدۀ کلی بهعنوان قانون جهانی باقی بماند. اما برای خود آزادی فراهم میکنیم تا برای اولویتهایمان استثنا قائل شویم- فقط برای من، فقط همین یک بار (کانت ۱۷۸۵:۲۶).
بر این اساس ادعا میکنیم دلایل جالبی در دیدگاه کانت برای انکار الگوهای مصرف رایج در جهان غرب (و بهطور فزایندهای در جاهای دیگر) بهسود سادهزیستی نسبتاً مادی وجود دارد. امروزه طبقۀ مصرفکننده بیش از یک میلیارد نفرند که منابع زمین را به روشی بیسابقه و کاملاً استثنایی مصرف میکنند. آیندۀ بومشناختی کرۀ زمین با میزان مصرف کنونی با خطر مواجه میشود، از چشمانداز محیطزیست کاملاً فاجعهآمیز است که چنین اعمالی در بین همۀ ۴/۷ میلیارد نفر جمعیت جهان فراگیر شود. حالا اشارهای به ۱۰ یا ۱۱ میلیارد جمعیت مورد انتظار تا سال ۲۱۰۰ نمیکنیم (برلند و همکارانش ۲۰۱۴). بنابراین، بهنظر میرسد از دیدگاه کانت، سبکهای زندگی مصرفکننده به شیوهای که امروزه در جوامع ثروتمند و توسعه یافته، وجود دارد در خلاء اخلاقی و عقلانی دنبال میشوند.
باوجوداین، کانت دریافت که، علیرغم این که قادر به تأمل و انتخاب عقلانی هستیم اما خواستههای ما همواره تحت تأثیر انگیزههایی قرار دارند که همیشه مطابق با عقل نیستند: «ما همیشه کار درست را صرفاً به این دلیل که آن کار درست است انجام نمیدهیم.» کانت میگوید واقعیت این است که انسانها اولویتهای شخصی خود را پرورش میدهند تا مانع از عمل آزاد خواستههای عقلانی خود شود. کانت ادعا میکند، اگر چنین حالتی پیش نیاید، ارادۀ کاملاً عقلانی باتوجهبه وظیفه اخلاقیاش هرگز محدود نمیشود. متأسفانه، انسانها، در تضاد با فلسفۀ کانت، از شرایط کامل اخلاقی به دورند. اما این امر بههیچوجه بهانهای برای نادیده انگاشتن وظیفه نیست. از دیدگاه فلسفۀ کانت حتی با وجود مشاهدۀ تحریکبرانگیز ماشین نو، خانۀ بزرگ یا تلفن مدرنتر، هنوز هم ملزم به مسئولیت قاطع برای زندگی به روشی که پایدار و جهانی باشد و کل بشریت را هم در زمان حال و هم در آینده را در نظر بگیرد، هستیم. بهنظر کانت، پیروی کورکورانه از شیوۀ معمول دوستان، همسایهها یا جامعه در سطح وسیع هیچ توجیهی ندارد.
اخلاق فضیلت و سادهزیستی اختیاری
تاکنون در باب این نکته بحث کردیم که چگونه نظریههای اخلاقی و معنوی نسبتاً مدرن ممکن است کاهش مصرف را تأیید کنند، درعینحال بعضی از متقدمترین و تأثیرگذارترین مدافعان رابطۀ بین زندگی نیک و سادهزیستی مادی، فیلسوفان یونان باستاناند که علیرغم اختلاف عمیق در موضوعهای مختلف، در تمجید و عملی کردن سادهزیستی هماهنگی چشمگیری بینشان وجود دارد. شاید باتوجهبه همپوشانی طبیعی سادهزیستی با فضیلتهای رایج؛ میانهروی، صرفهجویی، احتیاط و کف نفس، این امر تعجببرانگیز نباشد. باوجوداین، غالباً، فلاسفه سادهزیستی را فضیلت تلقی میکنند. در این بخش، با دنبال کردن اثر کافارو و گمبرل (۲۰۰۹) بهاختصار، به جایگاه احتمالی سادهزیستی اختیاری در چارچوب اخلاق فضیلت میپردازیم که سابقۀ آن به یونان باستان برمیگردد.
بهطور گسترده، فضایل ویژگیهاییاند که تا حدی در هر فرد، جامعه و نهاد وجود دارند و موجب نیک شدن آنها میشوند؛ ویژگیهایی که تعالی حال و آیندۀ افراد به آنها بستگی دارد. یونانیان باستان معتقد بودند که داشتن فضایل به سعادت منجر میشود؛ مؤلفهای لازم در زندگی نیک که شاید تعالی یافتن یا شادی واقعی نزدیکترین کلمات برای آن باشد. طبیعتاً، هرگونه توضیحی دربارۀ فضایل، به شیوهای مشخص میشود که فرد زندگی نیک و تعالی و شادی حقیقی که در ذیل زندگی نیک قرار دارند را به آن تفسیر میکند. باوجوداین، همانطور که یونانیها معتقدند، سعادت یک خود ارزیابی ذهنی (درونی) یا صرفاً احساس شادی فردی نیست، به همین خاطر حتی اگر فرد فکر میکند که شاد است در حالی که فضایل وجود ندارند یا بد معرفی شدهاند، سعادت غیرممکن است. فضایل واقعی، تنها فضایلیاند که بهشیوۀ درست سعادت انسان را موجب میشوند.
بهعلاوه، فرد با فضیلت، ازطریق میل به فضایل، بافضیلت عمل میکند نه اینکه فضیلت صرفاً وسیلهای برای اهداف دیگر باشد. درنتیجه، حتی بسیاری از اعمال صادق، فرد را صادق نمیکنند. زیرا ممکن است صرفاً برای نیل به حسن شهرت یا رهایی از پیامدهای دروغگویی، صادقانه عمل کند. بهعلاوه، فردِ بافضیلت واقعی میداند چگونه و چه وقت عمل کند؛ چنین فردی عقلانیت عملی یا وجدان اخلاقی دارد، یعنی، توانایی تشخیص صحیح اینکه چه چیزی درست است. فرد صادق حقیقت را میگوید، درعینحال بهواسطۀ وجود وجدان اخلاقی میداند در هر زمان چه رفتاری مناسب است. علم به مشاهدۀ جوانب کلی همراه با جزئیات مهم در شرایط خاص، برای فهم و عمل واقعا فضیلتمندانه ضروریاند.
در این رویکرد، معتقدیم که سادهزیستی را میتوان یکی از فضایلی در نظر گرفت که با تعریف کافارو و گمبرل (۲۰۰۹:۹۰) سازگار است، بهطوریکه وجود فضیلت در ما سبب میشود که حوزۀ تصمیمگیری دربارۀ مصرف کردنمان درست عمل کنیم، اعم از اینکه این تصمیمات بزرگ باشند یا کوچک، متوقف شوند یا تکرار شوند. با فهم این روش، سادهزیستی به ما کمک میکند تا آشکارا آنچه را برای تعالی و شادی به آن نیاز داریم، بیابیم. یعنی میتوانیم به این موضوع توجه کنیم که چیزهایی که میخریم با شادکامی و سعادت چه ارتباطی دارند و آیا پیگیری آنها ممکن است سعادت در زندگی ما کمرنگ یا متوقف شود.
بهعلاوه، سادهزیستی متضمنِ حکمت، برای فهم این است که کجا و چگونه تصمیمات فرد مصرفکننده بر شادی و شکوفایی دیگران تأثیر میگذارد، و او را قادر به فهم جامعه و جهانی میکند که تصمیمات متعدد آنها را هدایت میکند. بنابراین، فضیلت سادهزیستی بر دروننگری و تأمل عمیق و فکورانه دلالت میکند که به مصرف آگاهانهتر در راستای فهم عمیقتر آن چیزی منجر میشود که در زندگی واقعاً مهم و ارزشمند است. لازم به ذکر است که گرچه تصدیق میکنیم که بار اخلاقی سادهزیستی بر عهدۀ افراد ثروتمندتر است، آنهایی که کم (اما کافی) دارند میتوانند از ملاحظۀ آگاهانۀ مصرف کالاهای مادی و نیز تمرین اجتناب از اتخاذ تصمیمهای غیرعاقلانه در این حوزه بهرهمند شوند.
اما آیا میتوان سادگی را بهطور صحیحی فضیلت نامید؟ یعنی، آیا توانایی اتخاذ تصمیمهای عاقلانه و مناسبِ مرتبط با مصرفکننده، به تعالی فردی، اجتماعی و جهانی کمک میکند؟ نخست، ملاحظه میکنیم که فرد بافضیلت و عاقل مشاهده میکند که سیستمهای بومشناسانۀ کرۀ زمین تحت فشار قرار دارند، مخصوصاً بهسبب روشهای مصرفِ تقریباً ۱/۵ میلیارد فرد ثروتمند؛ و ادامه و توسعۀ چنین روشهایی خطر فروپاشی اکوسیستم را به همراه دارد، و حیات و سلامت میلیونها یا حتی میلیاردها نفر را که به تغییرات محیطزیستی آسیبپذیرترند بهخطر میاندازد (گاردینر ۲۰۱۱). در مواجهه با این واقعیت، بهسادگی میتوان دید که چگونه تعدیل دقیق مصرف و توانایی اتخاذ تصمیمات مناسب و آگاهانه مصرفکننده، مستقیماً بر تعالی انسان (و غیرانسان) در مقیاس جهانی اثر میگذارد.
باوجوداین علیرغم نیاز مبرم محیطزیست به تعدیل مصرف، بسیاری از مردم این محدودیت را مغایر شادی فردی و زندگی نیک میدانند. درمجموع، آیا فضیلت از ما میخواهد که لذت خود را فدای مصلحت کرۀ زمین و نسل بشر کنیم؟ خوشبختانه، این چنین بهنظر نمیرسد. همانطورکه سابقاً ذکر شد، بخش وسیعی از آثار موجود نشان میدهد که ما با در حاشیه قرار دادن اشیاء مادی، در جستجوی روشهای متعدد و عمیق فهم جنبههای غیرمادی زندگی هستیم. با مقاومت در مقابل محرکهای مصرفگرایی غیرضروری بسیاری از ما میتوانیم خود را از تنشهای مالی ناشی از بدهی و وابستگی بیش از حد، نجات دهیم، درحالیکه بهصورت رایگان میتوانیم به لذتهای غیرمادی مانند سپری کردن اوقات با دوستان و خانواده، و پیگیری اغراض، طرحها و اهداف شخصی بپردازیم. در سطح اجتماعی گستردهتر، این رایگان بخشی نیز میتواند بهسمت گروههای داوطلب و جامعه هدایت شود و توسعه و توجه به فضیلتهای دیگر، مانند بخشش، شفقت، مهربانی را برای ما آسانتر و لذتبخشتر کند. نزدیکی عمیقتر با جامعه به ما این امکان را میدهد که پیوندهای اجتماعی تشکیل دهیم و آنها را تقویت کنیم، تنشها را به حداقل برسانیم و بسیاری از بیماریهای اجتماعی را از بین ببریم، بهعلاوه، حتی جوامع ثروتمند به خدمات اصلی اکوسیستم که توسط مصرف بیش از حد در حال از بین رفتناند، وابسته هستند. سادهزیستی به حفظ این خدمات و حمایت از آنها کمک میکند و در این راستا تعالی جوامع در آینده امکانپذیر میشود. بنابراین، سادهزیستی به شیوههای متعدد و بدون توجه به بحرانهای مدرن محیطزیست که با آنها مواجهایم، فضیلت باقی میماند، زیرا برای حفظ و ارتقاء چشمانداز متعادل مثبت فردی و اجتماعی بهکار گرفته میشود درحالیکه فضیلتهای دیگر را تقویت میکند و زمینه را برای همپوشانی و رشد آنها فراهم میکند.
سرانجام، حتی با این نقاط قوت، بازهم با سادهزیستی مخالفت میشود، چون یک اقتصاد سالم برای شکوفایی جامعه ضروری است. باید با سادهزیستی مخالفت کرد به این دلیل که رشد اقتصادی را تهدید میکند. متأسفانه، در اینجا مجال آن نیست که به این مخالفت پاسخ مناسبی داده شود. بنابراین صرفاً به این اکتفا میکنیم که دیدگاه کافارو و گمبرل را منعکس کنیم مبنی بر اینکه: «رشد بیپایان اقتصادی از نظر بومشناسانه غیرممکن و کوچهای بنبست در زندگی انسان است (۲۰۰۹:۱۰۵). وقتی قرار است با فهم این واقعیت زندگی کنیم که شادی واقعی هرگز از چیزهایی که میتوانیم بخریم بهدست نمیآید، شاید اولین گام بهسمت جهان بهتر، آموزش فهم فضیلت اختیاری تعدیل مصرف باشد. تعالی واقعی ماورای فرهنگ مصرفکننده قرار دارد.
اخلاق فوکو و سادهزیستی اختیاری
ارزیابی فلسفی سادهزیستی اختیاری را با بررسی این نکته به پایان میرسانیم که آیا اثر مایکل فوکو دربارۀ اخلاق ممکن است از این روش زندگی کفایتمحور حمایت کند و به چه میزان حمایت میکند (رجوع کنید به الکساندر، ۲۰۱۵). در نگاه اول ممکن است شبیه یک تانژانت بهنظر رسد اما باید روشن شود که موضع اخلاقی فوکو تا حدودی میتواند بهعنوان تفسیر مجدد پساساختارگرایی اخلاق فضیلت توصیف شود و درواقع فوکو صراحتاً و مرتباً اذعان میکند که مدیون یونانیان باستان بهویژه کلبیان و رواقیان است (نک به فوکو، ۱۹۸۵). همانطورکه امیدواریم نشان دهیم، ارزیابی سادهزیستی اختیاری از دریچۀ پساساختارگرایی میتواند اطلاعات جدید و مهمی را دربارۀ پیچیدگیهای تفکر و ورزۀ اخلاقی و معنوی فراهم کند.
حتی بیش از بحثهای قبلی، میپذیریم که خلاصه تحلیل ذیل ممکن است پرسشهای بیشتری را در مقایسه با پاسخهای آن مطرح کند، اما اطمینان داریم که این پرسشها با به چالش کشیدن بحث آن را پربار کنند. بحث را با طرح لوازم پساساختارگرایی فوکو از کلیترین جهات در فلسفۀ اخلاق آغاز میکنیم. انتقاد او از شکاکیت عمیق در باب جستجوی حقایق اخلاقی انفسی یا کلی است که به همۀ افراد در همۀ مکانها، صرفِنظر از بافت فرهنگی آنها تسری مییابد. همانطورکه فوکو و مکتب گستردۀ پساساختارگرایی و نئوپراگماتیستها و ساختارشکنان، استدلال میکنند حقیقت، ازجمله حقیقت اخلاقی، باید با زبان بیان شود و ازآنجاکه زبان، آفریدۀ انسان است، بنابراین حقیقت نهایتاً باید آفریدۀ انسان باشد.
بهعلاوه، چون زبان ذاتاً متغیر و ناپایدار است و همواره در معرض ابهامات تفسیری متعدد قرار دارد و صرفاً یک قانون اخلاقی وجود ندارد که برای همۀ انسانها در همۀ مکانها، زمانها و اوضاع و احوال درست باشد. حتی اگر بدانیم کدام قانون اخلاقی، تنها قانون اخلاقی برای اجراست- برای مثال، ده فرمان یا بزرگ ترین اصل شادی بنتام- باز هم کاربرد وابسته به متن آن ناگزیر نیازمند تفسیر است و تفسیر نیز همواره تابع الگوی فهم ماست نه بازتاب عینی واقعیت متافیزیکی ازلی و از قبل موجود. اما اگر تلاش برای یافتن قانون اخلاقی جمعی متوقف شود، چه چیزی تبدیل به گفتمان اخلاقی میشود؟ این پرسشی است که فوکو در کتابها و مقالههای خود به آن میپردازد و اصطلاحاً «مسیر اخلاقی» او را تشکیل میدهد. در این متون است که فوکو ایدۀ اخلاقی خود را بهعنوان «زیباییشناسی وجود» بسط میدهد (فوکو، ۱۹۸۵؛ فوکو، ۲۰۰۰)، ایدهای که آن را روش جایگزین رویۀ اخلاقی تلقی میکند و معتقد است در غیاب اخلاق عام و قابل شناخت میتوان این ایده را بهصورت پیشفرض پذیرفت.
خطمشی فوکو به چالش کشاندن مفهوم «خودپسندی» است، ازطریق این استدلال که «خود» از موجود مستقل و خودفرمانروا دور است. همانطورکه فیلسوفانی مانند کانت معتقدند، اینکه ما بهعنوان یک شخص چه کسی هستیم محصول قطعی تصمیمات آزاد اتخاذشده توسط یک عامل خودفرمانروا نیست، بلکه درعوض محصول نیروهای اجتماعی و مبتنی بر زبانشناسی است که تا حد زیادی فراتر از کنترل ماست. فوکو احتمال آزادی بشر را انکار یا آن را استثنا نمیکند هرچند بعضی ممکن است از آثار اولیۀ وی چنین چیزی استنتاج کنند. فوکو تأکید میورزد که هویتهای ما وجودهای اجتماعی ساخته شدهاند و ما فاقد یک خود متعالی و کاملاً عقلانی هستیم، اما باوجوداین وی میزان معین ولی محدودی از شرایط را ذکر میکند که هویت اجتماعیشدۀ ما میتواند براساس آنها روی «خود» کار کند. ممکن است انتخاب مواد اولیۀ سازندۀ هویتمان دست خودمان نباشد، اما این قدرت را داریم که این مواد اولیه را بهطرق متعدد شکل دهیم، درست مانند مجسمهسازی که ممکن است از یک تکه خاک رُس شکلهای متعددی بسازد (تشبیهی که فوکو آن را از رواقیان یونانی اقتباس کرده است).
طبق نظر فوکو، رابطۀ «خود» با «خود» در حوزۀ اخلاق است بنابراین وقتی پرسش اخلاقی کهن مطرح میشود که چگونه باید زندگی کنم؟ فوکو معتقد است ما از جستجوی معمول برای یک قانون اخلاقی خودداری میکنیم و در عوض، از خود میپرسیم: (همانطورکه در اخلاق فضیلت توصیه شده است)، چه نوع فردی باید بشوم؟ فوکو برای توصیف و توسعۀ فرآیند شکل دادن «خود» با این استدلال که ما باید خودمان را مانند یک اثر هنری خلق کنیم، از تشبیه زیباییشناسی استفاده میکند. (۲۶۲: ۲۰۰۰)
در اینجا فوکو خیلی به این بحث نمیپردازد که ما باید از لحاظ آرایشی زیبا باشیم، درعوض او در پی نشان دادن این واقعیت است که در غیاب یک قانون اخلاقی قابل شناخت که اعمال ما را هدایت یا محدود میکند، باید هزینه خلاقیت و زیباییشناسی اجتنابناپذیر شکلدهی «خود» و اعمالمان را از طریق اعمال و تکنولوژیهای سنجیدۀ خود بپذیریم.
چگونه این امر با بحث ما دربارۀ سادهزیستی اختیاری مرتبط است؟ برای شروع میتوان استدلال کرد که تجلیل اجتماعی و نهادی از سبکهای زندگی مصرف کننده در پیشرفتهترین جوامع تا حدی درونی شده است و غالباً به روشهای دقیقی جهانبینیو هویت ما را از لحاظ اجتماعی میسازد. اما، اگر اینچنین است، فرهنگ و ساختار مصرف افراطی در حال پدید آوردن چند مسئلۀ وخیم- اجتماعی و زیستمحیطی – جهانی است. پس، یک فعالیت اخلاقی که امروزه لازم است این است که خود را با خود بهخاطر تکذیب این که چه کسی هستیم، درگیر کنیم- تاکنون ما مصرفکنندۀ عادی بودیم- و اشکال جدید و پسامصرفگرایی از فردیت را ایجاد کنیم. بهعبارت دیگر، عمل اخلاقی بهطور مستدلی دعوت میکند که فرضیهها، نگرشها و اعمال مرتبط با مصرف خود را مجدداً ارزیابی کنیم و این امر ممکن است مستلزم بازسازی سنجیدۀ «خود» توسط «خود» بهمنظور ساختن فرد جدیدی باشد.
اگرچه این پرسش که چگونه فرد باید زندگی کند؟ بیپایان است، پاسخ به این پرسش ناگزیر متناسب با زمان، اوضاع و احوال و جایگاه فرد در تاریخ است. حالا به موضوع پایانی این مقاله اشاره میکنیم. انسانها هم مخلوق و هم خالق زمان خود هستند. درمقام مخلوق، بسیاری از ما بهطرق مختلف به میزان متفاوتی بهصورت مصرف کنندگانی مخرب درآمدهایم، اما درمقام خالق، آیندۀ ما (ازجمله آیندۀ خود ما) همیشه در حال تعالی یافتن است و ما را برای مواجه شدن با این پرسش به چالش میکشاند: باید چه فردی بشوم؟ امید است که بعضی از انسانها مفهوم سادهزیستی را بهعنوان زیباییشناسی وجود ارزشمند بیابند (الکساندر، ۲۰۱۵) اگرچه از دیدگاه فوکو، ما اذعان میکنیم که این ضرورت پاسخ به همۀ خوانندگان را فراهم نمیکند یا بهنحو کاملی پاسخگوی هر فرد نیست.
نتیجهگیری
این مقاله دیدگاههای اخلاقی و معنوی متعددی را موضوع بازنگری قرار داده است و تلاش میکند به روش مقدماتی دیدگاههایی را که از روشهای مصرف کفایتمحور حمایت میکنند ارزیابی کند. ابتدا اعتراف میکنیم که موضوع فلسفی جامع و مجزایی برای اثبات سادهزیستی اختیاری فراهم نکردهایم و میدانیم که هر دیدگاهی که بازنگری کردیم میتواند مقالۀ کاملی را به خود اختصاص دهد، بهعلاوه در عصری که دیدگاههای پساساختارگرایی یا پستمدرنیسم متعددی در محافل فلسفی برجسته نگه داشته میشوند، اعتراف میکنیم که همۀ استدلالهای ما مستعد ساختارشکنی هستند. مسلماً، نکات خیلی بیشتری هم در دفاع و هم در نقد از دیدگاههای بازنگریشده میتوان گفت.
باوجوداین، معتقدیم موضوع اخلاقی و معنوی بسیار معقولی بهسود سادهزیستی اختیاری با مجموعهای از دیدگاههای بازنگر شده مطرح شده است. این امر بدون اثبات، پیشنهاد میکند که این روش زندگی از استلزام اخلاقی و معنوی برخوردار است که بهقدر کافی بهلحاظ نظری و عملی بهرسمیت شناخته نشده است. استلزام مهم عملی آن، این است که سادهزیستی اختیاری باید جایگاه محوریتری در آموزش اخلاقی و معنوی ما پیدا کند و پذیرش اتفاقی فرهنگهای مصرفگرا باید با صراحت و دقت بیشتری به چالش کشیده شود. بهنظر میرسد این امر برای جوامع ثروتمند، و کسانی که سبک زندگیشان زیرِسؤال میرود، دشوار باشد. باوجوداین، امیدواریم که این مقاله به بحثهای گستردهتر دربارۀ اهمیت اخلاقی و معنوی سادهزیستی اختیاری دامن بزند بهویژه در عصر بیقراری مصرفکننده، نابرابری فاحش و بحرانهای زیستمحیطی عمیق، فقط شاید سادهزیستی اختیاری بتواند بخشی از پاسخ ضروری و در عین حال برازنده را برای چالشهایی فراهم آورد که بایکدیگر همپوشانی دارند.
* یداله رستمی، مربی گروه فلسفه و کلام دانشگاه پیام نور، ایران-تهران.
این مقاله ترجمه ای است از: (از برخی مباحث این مقاله بهدلیل همپوشانی با دیگر مقالههای این مجموعه صرفنظر شده است)
منبع: مهر