به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، براساس قراری که با شهید علی خوشلفظ گذاشته بودیم قرار بود امسال و همزمان با سالروز ولادت حضرت ابوالفضل (ع) مصاحبهای با ایشان داشته باشیم اما گویی علیآقا بیش از آنکه یاد ما باشد، دلتنگ دوستانش شده بود و کوله بار سفرش را بست و رفت.
اما با این حال روزی زمین و زمان و شهدای جانباز شهادت خواهند داد که کاری که همسران و خانواده آنها برای نگهداری از این الماسهای درخشان کردند به مراتب ثواب آن کمتر از شهادت نیست، از همین رو این مصاحبه با همسر شهید خوشلفظ انجام گرفت.
روز جانباز فرصتی را فراهم کرد تا بیشتر بتوانیم از جانباز و جانبازی سخن بگوییم آنجایی که امام خمینی (ره)، جانبازان را مایه افتخار و سربلندی ملت ایران میدانند و بارها ارادت قلبی خویش را نسبت به این قشر فداکار و ایثارگر ابراز میدارند.
اما آنچه که باعث ماندگاری این رمز و راز در تاریخ شد رشادتها و صبوریهای زینبگونه خانوادههای جانبازان علیالخصوص همسران آنهاست. آنجایی که ازخودگذشتگی رنگی معنوی به خود میگیرد و عشق طرحی زیبا برای آن تدارک میبیند، و همه و همه آن میشود تا این همسران سهمی شگرف از تاریخ دفاع مقدس را در کارنامه زندگی خود به ثبت برساند.
این افتخار و سند به قدری ارزشمند است که مقام معظم رهبری در جمع جانبازان و ایثارگران و خانوادههای شهدای استان فارس فرمودند، «یکی از چیزهایی که من همیشه احساس میکنم، احترام به همسران جانبازان است. بعضی از این بانوان عزیز، این جانباز را با همین جانبازیاش قبول کردند و پذیرفتند؛ آفرین»
با ذکر همین مقدمه و به مناسبت روز جانباز گفتوگویی با ژاله ایمانی همسر شهید خوشلفظ (به تعبیر مقام معظم رهبری خوشزخم) انجام شد که در ادامه میخوانید.
ژاله ایمانی متولد سال 1346 هستم و در سال 66 با شهید سرافراز علی خوشلفظ ازدواج کردم که ثمره این ازدواج دو فرزند پسر و یک دختر است.
شهید خوشلفظ در چه سالی به جبهه رفتند و در چه عملیاتی به فیض جانبازی نائل آمدند؟
علیآقا در سال 59 تقریباً 16 ساله بودند که به جبهه رفتند و تا جایی که اطلاع دارم در تمامی عملیاتها شرکت داشتند که تقریباً در هر یک از عملیاتها یادگاریهایی بر تن شهید باقی بود.
همسر و خانواده جانباز چه دردهایی را متحمل میشوند، لطفاً بخشی از آنها را برایمان بگوئید.
خیلی راضی به این نیستم که این مسائل را در مورد خودم بازگو کنم. این درست است که درد اصلی را خود جانبازان متحمل میشوند، اما به طور حتم همسر و فرزندان جانبازان نیز درگیر مسائل و مشکلات هستند، چراکه جانبازان همانند افراد معمولی دارای جسم عادی نیستند و این طبیعی است که تفاوتهایی با افراد معمولی داشته باشند. این خانوادههای ایثارگر هستند که به خاطر رضای الله سختیها را تحمل میکنند تا پرچم اسلام بالا باقی بماند.
زندگی با یک جانباز انسان را به خدا بیشتر نزدیک میکند
زندگی در کنار جانباز چه لذتی دارد؟ چه چیز سبب شد که مشکلات را تحمل کنید؟
زندگی با یک جانباز بدون اغراق انسان را به خدا بیشتر نزدیک میکند و زندگی با علیآقا برای من چنین بود. بُعد ایمانی شهید خوشلفظ قابل قیاس با من نبود، به گونهای که دائمالوضو بودند و نماز اولوقت ایشان ترک نمیشد. در بُعد اخلاقی و عملی همینگونه بود و تمام خط قرمزهای دین برای علیآقا محور بود و به آنها عمل میکرد و همه این ویژگیها بود که شهید خوشلفظ را به این مقام و مرتبهی والا رساند.
رضایت خدا برای من در زندگی بر همه امور اولویت دارد
عاشقی با جانباز چه رنگی دارد؟
بیان واقعیتها کار بسیار دشواری است، اما هر بار که علیآقا درد میکشیدند و من کاری برای التیام درد ایشان میکردم خدا را شاهد میگیرم که یک پله به خدا نزدیکتر میشدم و این کار با عشق بود. قصد تعریف از خودم را ندارم، اما این عشق و ارادت من به گونهای بود که نزدیکان ما آن را نیز درک کرده و به من انعکاس میدادند. به واقع من از جان و دل برای علیآقا پرستاری و همسرداری میکردم، چراکه از همان ابتدا میدانستم که خدا بر کار من نظارت دارد و رضایت خدا برای من در زندگی بر همه امور اولویت دارد، زندگی من با علیآقا رنگینکمانی بود از رنگهای شاد.
آیا در زندگی شده بود که از خدمت خود به جانباز خسته شوید؟ این قسمت سؤالم را با احتیاط میپرسم، امیدوارم ناراحت نشوید؛ آیا شده بود آرزوی شهادتش را بکنید.
با آنکه از درد ایشان من هم درد میکشیدم، اما همیشه شفای ایشان را از حضرت ابوالفضل(ع) طلب میکردم و از آنها میخواستم که کمک کنند تا این دردها را راحتتر تحمل کند و خداوند توانی را در من قرار داده بود که لحظهای از خدمت به علیآقا خسته نشدم و برای یکبار هم به خدا شکایت نکردم؛ هیچ وقت و هرگز آرزو نکردم که علیآقا از پیشم برود.
همزمان با پرستاری از همسر من مادر سه فرزند هم بودم و فشار کاری بر روی من چندین برابر بود، اما هیچ وقت ناشکر نبودم.
هیچگاه عبادتهای علیآقا را با خدا فراموش نمیکنم
چه درسهایی از شهید خوشلفظ گرفتید؟
قطعاً کسی که تصمیم به ازدواج دارد باید یکسری معیارها و مشترکات را مد نظر خود داشته باشد، هیچگاه عبادتهای علیآقا را با خدا فراموش نمیکنم، رازداری ایشان برایم مثالزدنی بود، به گونهای که برخی از مواقع مرا شرمنده خود میکرد. همیشه به تقوای شهید خوشلفظ غبطه میخوردم، یادم میآید اهل غیبت و سخنچینی نبود و با دید مثبت به همه مسائل نگاه میکرد و بدیهای افراد را نادیده میگرفت، تمام تلاشش بر این بود که گِره از کار افراد باز کند، حریم را رعایت و از ناموس افراد دفاع میکرد.
دیدار مقام معظم رهبری از بهترین خاطرات من با علیآقاست
بهترین خاطرهای که در طول زندگی مشترک با علیآقا داشتید چیست؟
سفرهای زیارتی که با علیآقا داشتم از بهترین خاطراتم است و از همه مهمتر زیارتی که به دیدار مقام معظم رهبری رفتیم، امیدوارم و آرزو دارم که این دیدار یکبار دیگر روزی ما بشود، شاید هیچوقت فکر چنین دیداری هم به ذهنم خطور نمیکرد و خدا را شکر که این روزی به واسطه شهید خوشلفظ قسمت ما شد تا جزء خاطرات در دفتر زندگی ما ثبت شود.
چند بار کتاب «وقتی مهتاب گم شد» را خواندید و چگونه با این کتاب ارتباط گرفتید؟
ارزش این کتاب برای من از یک کتاب درسی بالاتر است و سعی کردم مو به موی کتاب را حفظ کنم، تا جایی که اسامی همه فرماندهان، شهدا و ... را با خودم مرور میکنم تا به خاطر سپرده شود.
ابتدای کتاب که مربوط به دوران کودکی شهید خوشلفظ است خندیدم، اما در بخشهایی که مربوط به دوران جبهه و جنگ بود بیشتر گریستم، شجاعت همسرم در قسمتهایی از این کتاب قابل تحسین است و آن چیزی که در کتاب از همه ملموستر است این است که علیآقا مَنیت خود را زیر پا گذاشته و هیچگاه در برگی از این کتاب گفته نشده که فلان ایثار و فداکاری از من سر زد در حالی که تمام خوبیهای همرزمان خود را در این کتاب بیان کرده است، معتقدم به نوعی ایمان علیآقا در این کتاب تلالو و تشعشع میکند.
شهید خوشلفظ قبل از نگارش کتاب، شروطی را برای نویسنده عنوان میکند و از نویسنده میخواهد که به آنها پایبند باشد. نخست آنکه کار نگارش از روی اخلاص باشد، ثانیاً صحت و سُقم خاطرات سنجیده شود و ثالثاً خالی از تخیل باشد و خدا رو شکر نویسنده این کتاب ارزشمند آقای حمید حسام به تمام اصول پایبند بودند.
چقدر دلتنگ شهید خوشلفظ میشود و آیا در سختیهای زندگی به کمک شما میآید؟
بله، علیآقا برای من حضور مادی ندارند، اما به تعبیر آیه قرآن کریم، «شهدا زنده هستند و نزد خدای خود روزی میخورند». بالأخره زندگی ما هم همانند سایر افراد با سختیهایی است، این گرهها و مشکلات برای ما به راحتی باز میشود، چراکه معتقدم شهدا اسماً نیستند، اما همیشه در زندگی خانوادههای خود گرهگشا بوده و هستند.
دلتنگیهایم شبانهروز است
چقدر در روزهای عادی دلتنگ میشوید؟
اگر اغراق نکرده باشم این دلتنگیهایی که شبانهروز است و اما همیشه علیآقا همراه من و فرزندان است، اما در زندگی و در موقعیتهای غم و شادی است که انسان حضور عزیزان خود را بیشتر احساس میکند و انتظار دارد که بهترین نزدیکان را در کنار خود داشته باشد به عنوان نمونه زمانی که دخترم میخواست پایاننامه خود را دفاع کند من از ابتدا تا آخر این مراسم اشک ریختم و به یاد روزهایی که علیآقا انتظار این روزها را داشت اشک ریختم هر چند که مطمئن بودم در آن مراسم حضور معنوی دارد.
صبر باید سرلوحه کار همسران جانبازان باشد
آیا با خانوادههای شهدا و جانبازان در ارتباط هستید و تجربیات خود را در اختیار آنها قرار میدهید؟
بله، با خانوادههای زیادی در ارتباط هستم و از جمله آن همسران برادران خودم هستند که هر سه برادرانم جانباز هستند. بیشترین توصیهای که به آنها میکنم این است که صبر پیشه کنند چراکه جانبازان شرایط معمولی و عادی ندارند و دائم درد میکشند لذا تحمل این شرایط مستلزم صبر است که از طرف خانواده و به ویژه همسران باید به کار گرفته شود، معتقدم افرادی هستند که بیشتر از من درگیر جانبازی و ایثارگریهای شوهران خود هستند، بنابراین صبر بیشتر انسان را به خداوند نزدیک میکند.
برخی عامدانه و برخی جاهلانه این طور عنوان میکنند که خانوادههای شهدا و ایثارگر از تسهیلات ویژهای برخوردار هستند نظر شما در این زمینه چیست؟
متأسفانه این نیش و کنایه نیز به ما هم گفته شده تا جایی که وقتی حاجآقا در بیمارستان بستری بودند یکی از همتختیهای شهید عنوان کرده بود به خاطر این جانبازی از بنیاد شهید چه تسهیلاتی به شما دادند؟
این در حالی است که بسیاری از این جانبازان با بدن مجروح خود سر کار میروند و در همه جای دنیا مرسوم است که از سربازان جنگی خود حمایت میکنند و اگر حمایتی هم به این خانوادهها میشود ناچیز و حداقلی است، تا جایی که در زمان زنده بودن علیآقا برخی از داروهای ایشان آزاد بود و من خودم آنها را تهیه میکردم. این وظیفه دولت است که از کسی که جان خود را در راه دین و ناموس کشورش فدا کرده و حالا توان کار کردن ندارد، حمایت کند.
انتظار شما از مردم و مسئولان چیست؟
خوشبختانه در جامعهای زندگی میکنم که شبیه به همسرم فراوان وجود دارد و خوشا به حال کسانی که سعادتمندانه هم در این دنیا و هم در آخرت زندگی کند، امیدوارم همه مردم کشورم پشتیبان ولایتفقیه باشند و به گفتههای ایشان عمل شود نه تنها با عمل بلکه با اعتقاد و از جان و دل این سخنان را عملی کنند. به طور نمونه عرض میکنم که امسال با توجه به شعار سال دخترم تأکید داشت که باید در خانه با توجه به فرمودههای مقام معظم رهبری از کالای ایرانی استفاده شود و این یعنی عمل به دستورات ولیفقیه.
*پزشک آلمانی پس از مشاهده زخمهای تیر و ترکش بر جسم علیآقا گریست
آیا خاطرهای جالب از سفر به خارج برای درمان علیآقا در ذهن دارید؟
بله، در سفر اخیرمان در سال 96 که مجبور شدیم برای درمان مدت دو ماه در کشور آلمان باشیم یکی از صحنههایی که همیشه در یادم باقی ماند این بود که وقتی پزشک معالج بر بالین علیآقا حاضر شد پس از مشاهده آن همه آثار گلوله و ترکش بر بدن مبارک ایشان و سوال و جوابهایی که از ما به شکل مکرر میپرسید، ما هم واقعیتهای جنگ و کمکهای کشورش به عراق و فروش سلاحهای شیمیایی که آثار آن در جسم علیآقا بود را برایش بازگو کردیم گویی نتوانست این صحنهها را ببیند و برای مدتی از اتاق خارج و به اتاق دیگر رفت و در تنهایی خود گریست و زمانی که بیرون آمد کاملاً آثار گریه در چهره او هویدا بود و با تعجب گفت، با این شرایط باید خیلی زودتر از اینها از دنیا میرفت.
«وقتی آثار شیمیایی را در علیآقا دید در چهرهاش میخواندنم که در باور خود سیاستهای کثیف کشورش را محکوم خواهد کرد چرا که آنها بیشتر از ما میفهمند که چه بلائی بر سر جوانهای ما آوردند»!!
اگر سخن پایانی دارید بفرمائید.
«کتاب وقتی مهتاب گم شد » همانند یک ستارهای درخشان در آسمان است که راه را به زمینیان نشان میدهد و به حق این کتاب توانسته است حلقه واسط بین شهدا و خوانندگان باشد، امید است که با خواندن این قبیل از کتابها بتوانیم رشادتهای شهدا و جانبازان را ارج نهیم و ادامه دهنده راه آنها در آینده باشیم.
منبع:فارس