شوخی‌های رزمندگان در جبهه 4/

روی زمین افتاد و شکمش را محکم گرفت

در جنگ تحمیلی کسانی هم بودند که با اندکی شوخی روحیه رزمنده‌ها را حفظ می‌کردند. از این منظر مرحوم «حاجی بخشی» پیشکسوت دوران جنگ تحمیلی و شعارگوی جبهه‌ها با انجام اقدامی باعث شادی رزمندگان شد.
کد خبر: ۲۸۹۰۸۷
تاریخ انتشار: ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۴:۴۷ - 30April 2018

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، مرور هشت سال جنگ نابرابر و اتفاقاتی که بر سر ما آمد تلخ است و باید گاهی هم به همان تلخی بیان شود؛ اما نباید پتانسیل شیوه دیگرِ روایت‌گویی را نادیده گرفت. جبهه علاوه بر لحظات نورانی، دردناک و وحشت‌آور، پُر بود از لحظات شادی و شوخی. رزمندگان همیشه دنبال فرصتی بودند که فضای جبهه را عوض کنند.

جنگ تحمیلی درست است که همه‌اش نامردی علیه ما بود، اما در آن میان کسانی هم بودند که با اندکی شوخی روحیه رزمنده‌ها را حفظ می‌کردند. حالا گاهی با گفتن شعر، طنز و گاهی هم با انجام کارهایی که نیروهای ِ بعثی را به بازی می‌گرفتند.

رو زمین افتاد و شکمش را محکم گرفت

حال از این منظر، به‌دنبال شوخی‌های رزمندگان دفاع مقدس رفتیم که در ادامه می‌خوانید:

اواخر عملیات کربلای ۵، شرایط خاصی در منطقه عملیاتی (شلمچه) حاکم بود. روبروی کانال ماهی ۳۰۰ متر پایین‌تر سنگر فرماندهی تیپ نینوا جمعی لشکر ۱۰ سیدالشهدا و به ترتیب سنگر ۱۰۷ مینی کاتیوشا و سنگر خمپاره ۱۲۰ به صورت آتش بار مستقر شده بودند. منطقه پُرالتهابی بود. عراق، چون منطقه بسیار مهمی را از دست داده بود، آتش سنگینی بروی منطقه می‌ریخت.

فتح عظیمی بود که توسط دلاور مردان ایرانی تسخیر شده بود و به‌همین علت حاج علی فضلی بخاطر بالا بردن روحیه رزمندگان قرارگاه تاکتیکی، ستاد فرماندهی لشکر و تیپ‌هایش را نزدیک به ۳۰۰ متر عقب‌تر از خط مستقر کرده بود. به‌طوری که حتی در تابلوهای کنار جاده‌های عملیاتی نوشته شده بود، «برادران راننده با چراغ روشن حرکت کنید.» از این دست عوامل باعث شده بود که منطقه عملیاتی شلمچه حال هوای دیگری پیدا کند. رژیم بعث هر چه می‌توانست آتش کور می‌ریخت که برای رزمندگان دیگر عادی شده بود.

با شلیک قبضه‌های ۱۰۷ دل نیروهای عراقی را می‌لرزاندیم. رزمندگان گاهی به شوخی می‌گفتند که صدای این قبضه‌ها دل رزمندگان خودمان را هم می‌لرزاند. ما به جهت اینکه جلوی قبضه‌ها بودیم، صدای کمی از پشت قبضه‌ها می‌شنیدیم در مقابل صدای مهیب ارتعاشات را می‌شنیدیم. هر کس در آن مکان حضور داشت، ناخودآگاه شکمش را می‌گرفت. زیرا گمان می‌کرد که بر اثر ارتعاشات محتوای شکمش فرو می‌ریزد. این موضوع دست مایه شوخی رزمندگان شده بود به طوریکه وقتی می‌خواستند شجاعت یکی از بچه‌ها را محک بزنند، در این مسیر قرارش می‌دادند.

روزی مرحوم حاجی بخشی با ماشین به سمت تیپ آمد. مثل همیشه با بلندگوی ماشین شعار ماشاءالله...ایولا... به گوش می‌رسید. وی با پخش آب‌نبات، کیک و عطر مشهد به استقبال نیروها آمد. در این حین یکی از نیروها به وی گفت: «حاجی یک بار هم عطر یاس برایمان بیاور.» نیروها هم به شوخی سوغاتی‌ها را به حاجی پس دادند.

حاجی بخشی با خنده خطاب به برادر فلکی (فرمانده تیپ نینوا) گفت: «کلاس نیروهات رفته بالا». در حین این که می‌خندید از داخل ماشین شکلات، بیسکویت و عطر یاس را بیرون آورد و ادامه داد: «عطر یاس هم دارم، ولی به شما نمی‌دهم.»

در اوضاعی که آتش دشمن لحظه به لحظه گوشه و کنارمان به زمین اصابت می‌کرد، نیروها به دنبال حاجی بخشی رفتند تا سوغاتی‌ها را از دستش بگیرند. وقتی دست‌های حاجی بخشی از سوغاتی‌ها خالی شد، گفت: «دفعه بعدی می‌دانم برایتان سواغاتی چه چیزی بیاورم». لحظاتی نگذشت که به درخواست شهید حسین سوری، چند قبضه گلوله ۱۰۷ به سمت دشمن شلیک شد. برای نیروها ارتعاشات ناشی از شلیک گلوله، عادی بود، اما حاجی بخشی به سرعت روی زمین خوابید و شکمش را محکم گرفت. نیروها با دیدن این صحنه شروع به خندیدن کردند.

انتهای پیام/ 116

نظر شما
پربیننده ها