گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: شهید سید ناصر حسینی از رزمندگان افغانستانی لشکر فاطمیون سال ها در میدان جبهه های جهاد افغانستان در مقابل متجاوزین شوروی و طالبان حضور یافت. وی از نیروهای سپاه محمد (ص) بود که هسته اصلی فاطمیون به وسیله این گروه تشکیل شد.
سید ناصر حسینی از دوستان فرماندهان باسابقه فاطمیون از جمله شهید ابوحامد (علیرضا توسلی) اولین فرمانده فاطمیون، شهید حسین فدایی و شهید رضا خاوری بود. وی در سال 1391 از گروه 10 فاطمیون به سوریه اعزام شد و 6 سال بی وقفه در میدان های نبرد سوریه به عنوان نیروی تخریبچی حضور یافت. وی سرانجام در 16 اردیبهشت ماه امسال و در کسوت فرماندهی تخریب تیپ امام حسین (ع) بر اثر برخورد با تله انفجاری در سن 50 سالگی به شهادت رسید. از وی چهار فرزند، 2 دختر و 2 پسر به یادگار مانده است.
فاطمه سادات حسینی همسر شهید سید ناصر حسینی با حضور در معراج الشهدا پیش از وداع با پیکر شهید در گفت و گویی کوتاه با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، به سال ها حضور شهید در سوریه و تاکیدش بر دفاع از حرم اهل بیت (ع) اشاره کرد و گفت: همسرم سال 91 به سوریه رفت. ابتدا من مخالفت کردم ولی وقتی خودم به زیارت حضرت زینب (س) رفتم راضی به رفتنش شدم. سید ناصر همیشه می گفت: می روم سوریه و تا آنجا را فتح نکنم به کشور برنمی گردم.
سید ناصر حسینی که در چهل و پنجمین اعزامش به سوریه شربت شهادت را نوشید، همسرش در خصوص سال ها حضور وی در جبهه سوریه، عنوان کرد: تمام این سال ها مدام در منطقه بود و در سال تنها چند روز به دیدن ما می آمد. 20 روز که می ماند دلش برای رفتن پر می زد، می گفت باید برای حضرت زینب (س) بروم. از اینکه برای جهاد رفته بود ابراز خوشحالی می کرد و کارش را بسیار دوست داشت.
همسر شهید ادامه داد: خیلی از دوستانش در سوریه به شهادت رسیدند، همیشه غبطه می خورد که به دوستانش نرسیده است.
فاطمه حسینی همسر شهید سید ناصر افزود: در آخرین سری از اعزامش پرواز ها کنسل شد، خیلی بی قراری کرد، می گفت هرجور شده باید بروم، گفتم بس است دیگر، چرا انقدر تلاش می کنی؟ گفت اینطور نگو من اگر امکانش باشد تا یمن هم می روم.
وی ادامه داد: آخرین بار اواسط ماه، سه شنبه بود که باهم صحبت کردیم. احوال ما را پرسید و عید نیمه شعبان را تبریک گفت، وقتی فهمید سرکار هستم صحبت خاصی نکرد و خداحافظی کردیم.
همسر شهید گفت: همیشه می گفت من شهید می شوم و امروز به آرزویش رسید. انشاءلله که آن دنیا ما را هم شفاعت کند. بار آخر گفت اگر شهید نشدم، زود برمی گردم ولی قسمتش شهادت بود.
وی بیان کرد: همیشه به من می گفت بعد از شهادتم تو رئیس، دخترم جانشین و پسرم سرپرست خانه است. ما خانواده مذهبی هستیم، پدرم روحانی بود، به همین دلیل شهید ناصر می دانست که کجا می رود. هربار که به حرم می رفت با من تماس می گرفت و می خواست اگر حرف و مشکلی دارم به حضرت رقیه (س) و حضرت زینب (س) بگویم.
انتهای پیام/ 141