به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، رزمنده دلاور شهید «ابراهیم هادی» برای پاسخ دادن به ندای امام امت به جبهه نبرد حق علیه باطل عزیمت کرد و سرانجام در تاریخ 22 بهمن 61 به آسمان پر کشید.
از این رو برشهایی جالب از کتاب «سلام بر ابراهیم» با روایتگری عباس هادی را بازگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
با ابراهیم از ورزش صحبت میکردیم. میگفت: وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی میرفتم، همیشه با وضو بودم. همیشه هم قبل از مسابقات کشتی 2 رکعت نماز میخواندم. پرسیدم: چه نمازی؟ گفت: دو رکعت نماز مستحبی! از خدا میخواستم یک وقت تو مسابقه حال کسی را نگیرم!
ابراهیم به هیچ وجه دور گناه نمیچرخید. برای همین الگویی برای تمام دوستان بود. حتی جایی که حرف از گناه زده میشد، سریع موضوع را عوض میکرد. هر وقت میدید بچهها مشغول غیبت کسی هستند مرتب میگفت: صلوات بفرست! و یا به هر طریقی بحث را عوض میکرد. هیچ گاه از کسی بد نمیگفت: مگر به قصد اصلاح کردن. هیچ وقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نمیپوشید. بارها خودش را به کارهای سخت مشغول میکرد. زمانی هم که علت آن را سوال میکردیم میگفت: برای نفس آدم، این کارها لازمه.
شهید جعفر جنگرودی تعریف میکرد: پس از اتمام هیئت دور هم نشسته بودیم. داشتیم با بچهها حرف میزدیم. ابراهیم در اتاق دیگری تنها نشسته و توی حال خودش بود! وقتی بچهها رفتند آمدم پیش ابراهیم هنوز متوجه حضور من نشده بود. با تعجب دیدم هر چند لحظه، سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش میزند! یکدفعه با تعجب گفتم: چیکار میکنی داش ابرام؟ تازه متوجه حضور من شد. از جا پرید و از حال خودش خارج شد! بعد مکثی کرد و گفت: هیچی، هیچی، چیزی نیست! گفتم: به جون ابرام نمیشه، باید بگی برا چی سوزن زدی تو صورتت.
مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدمهایی که بغض کردهاند، گفت: سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه.
آن زمان نمیفهمیدم که ابراهیم چه میکند و این حرفش چه معنی دارد، ولی بعدها وقتی تاریخ زندگی بزرگان را خواندم دیدم که آنها برای جلوگیری از آلوده شدن به گناه، خودشان را تنبیه میکردند.
از دیگر صفات برجسته شخصیت او دوری از نامحرم بود. اگر میخواست با زنی نامحرم، حتی از بستگان صحبت کند به هیچ وجه سرش را بالا نمیگرفت. به قول دوستانش: ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت! و چه زیبا گفت: امام محمد باقر (ع) «از تیرهای شیطان، سخن گفتن با زنان نامحرم است».
ابراهیم به اطعام دادن نیز خیلی اهمیت میداد. همیشه دوستان را به خانه دعوت میکرد و غذا میداد.
در دوران مجروحیت که در خانه بستری بود هر روز غذا تهیه میکرد و کسانی که به ملاقاتش میآمدند را سر سفره دعوت میکرد و پذیرایی مینمود و از این کار هم بینهایت لذت میبرد. به دوستان میگفت: ما وسیلهایم، این رزق شماست. رزق مومنین با برکت است و در هیئتها و جلسات مذهبی هم به همین گونه بود. وقتی میدید صاحبخانه برای پذیرایی هییت مشکل دارد بدون کمترین حرفی برای همه میهمانها و عزادارها غذا تهیه میکرد. میگفت: مجلس امام حسین (ع) باید از همه لحاظ کامل باشد.
شبهای جمعه هم بعد از برنامه بسیج برای بچهها شام تهیه میکرد. پس از صرف غذا دسته جمعی به زیارت حضرت عبدالعظیم یا بهشت زهرا (س) میرفتیم. بچههای بسیج و هییتی، هیچوقت آن دوران را فراموش نمیکنند. هر چند آن دوران زیبا و به یادماندنی طولانی نشد! یکبار به ابراهیم گفتم: داداش، این همه پول از کجا مییاری؟ از آموزش و پرورش ماهی 2 هزار تومان حقوق میگیری، ولی چند برابرش را برای دیگران خرج میکنی! نگاهی به صورتم انداخت و گفت: روزی رسان خداست. در این برنامهها من فقط وسیلهام. من از خدا خواستم هیچ وقت جیبم خالی نماند. خدا هم از جایی که فکرش را نمیکنم اسباب خیر را برایم فراهم میکند.
انتهای پیام/ ۱۱۴